1183- دیدار خوب یوسف کنعانم آرزوست
شب تو اتاق برادرم درس میخوندم و همونجا خوابم برده. به گواهی وی نیمههای شب یه لگد به دیوار زدم و بیدار شدم و گفتم شوت کردم. چی رو؟ لابد توپو دیگه. و سپس دوباره خوابیدم. چیزی یادم نمیاد. بعد در ادامه سینوس و کسینوس یه زاویهای رو ضرب یا جمع کردم و داشتم توضیح میدادم روند کارمو. به کی؟ نمیدونم. چیزی یادم میاد؟ بازم نه. پس چی یادم میاد از خواب دیشب؟ اینکه یکی (یادم نیست کی. شاید خودم، شاید پدرم) یه لاک قرمز برام خریده بود. کلی لاک بود تو شیشهش. شیشهش اندازهی شیشهی سس تبرک بود. از این بزرگا که کلی سس توشه. کلی لاک توش بود. لاک آلبالویی. آلبالو هم توش بود اتفاقاً. بعد میتونستی گزینهی مات و براق و تَرَک (اگه نمیدونید تَرَک چجوریه کلیک کنید) رو انتخاب کنی. ولی هر چی میزدمش روی ناخنام، لاک ناخنای دست چپم محو میشد. دست راستم ولی نه.
عنوان: که بیاد خوابهامو تعبیر کنه :دی