1142- بیاتنوشت4 (این قسمت: من فارسی دیلین سویرم)
دو سال پیش، روز مصاحبهی ارشدم بابت دو موضوعِ به نظر خودم مهم نگران بودم. اولی نامرتبط بودن رشتهی کارشناسی و دبیرستانم به زبانشناسی و علوم انسانی بود و دومی تُرک بودنم و اینکه چه طور باید بهشون ثابت کنم که عاشق زبان فارسیام. هر چند، هنوز که هنوزه بیشتر اساتیدم نمیدونن من ترکم، ولی اون روز با خودم فکر میکردم با سابقهای که همزبانانم در مخالفت با فرهنگستان دارن، همین دو دلیل و بهانه کافیه برای رد شدنم از مصاحبه. و تا آخر عمرم خودمو مدیون همهی اساتیدی میدونم که رأی قبولی دادن و موافقت کردن که من هم جزو تیمشون باشم.
چند شب پیش آقای صالحی، دبیر انجمن فرهنگی آموزشی ویرایش و درستنویسی مهمان خندوانه بود. رامبد جوان در حضور ایشون از گرافیست برنامه خواست یک اثر گرافیکى در مورد زبان فارسی خلق کنه که روى صفحۀ اینستاگرامشون انتشار بدن و از کسانی که دلشون میخواست برای زبان فارسى قدمی بردارند، خواستند این تصویرو در صفحهشون بگذارند و از دوستانشون بخوان که درست بنویسن، غلط املایى نداشته باشن و به زبان فارسى اهمیت بدن. ذوق کردم و ذوقم بیشتر هم شد وقتی دیدم رامبد جوان، فرهنگ توصیفی دستور زبان فارسیِ استاد شمارهی 11 رو به آقای صالحی هدیه داد. ذوق کردم و دلم برای استادمون تنگ شد.
همکلاسیام و همکارام هم این عکسو تو صفحههاشون گذاشتن. داشتم کامنتها رو میخوندم و تاسف میخوردم و شرمنده بودم. تأسف از ناآگاهی و تعصب جاهلانه و این بیماری روانی که ملت رو در فضای مجازی به رگبار فحش ببندی و لذت هم ببری. و خب ازاونجاییکه دنبالکنندهها و دنبالشدههای اینستاگرامی من فک و فامیلم و فقط فک و فامیلم هستند، برخوردها و کامنتهای خودم رو هم پیشبینی میکردم.
قانع کردن مخالفهای فارسزبانِ غربزده، با همهی سختیهایی که داره، به سختیِ توجیه کردنِ همزبانهای خودم نیست. و من چقدر ناتوانم که نمیتونم به نزدیکترین کسانم بفهمونم زبان چیه و فرهنگستان دقیقاً داره چی کار میکنه و فارسی لهجهی سی و سوم عربی نیست و اصلاً فارسی لهجه نیست و فارسی از یه شاخهی زبانی جداست و عربی جدا. چقدر ناتوانم موقع بحث کردن با آدمایی که نه هدف مشترکی دارم باهاشون، نه علاقهی مشترک. هیچ چیز مشترکی جز زبان مشترک. و چقدر بحث کردن باهاشون بیفایده است. /تیرماه 96/
اواخر تیرماه بعد از دیدن این برنامه و به توصیهی رامبد عزیز! تصمیم گرفتم من هم قدمی هر چند کوچک، برای زبان فارسی بردارم و تا آخر تابستون هر شب یه نکتهی نگارشی و ویرایشی تو وبلاگم بذارم. پستهایی که مدّ نظرم بود آماده بودن. میتونستم اون شصت هفتاد تا مطلبی که برای محل کارم نوشته بودم رو بذارم. ولی خب... چون بابت اون مطالب، پول گرفته بودم، شرعاً و قانوناً و اخلاقاً اونا دیگه مال خودم نبودن و باید بهشون اطلاع میدادم که میخوام ازشون استفاده کنم و ازشون اجازه میگرفتم و به اسم اونا منتشر میکردم. اگه از اونا اسم میبردم، شما میفهمیدین اونا کین و این دلخواه من نبود. از طرفی اگه میپرسیدن کجا میخوای ازشون استفاده کنی چی میگفتم؟ میگفتم وبلاگم؟ این هم دلخواه من نبود...
بیاتنوشت چیست؟ نوشتههای منتشر نشده، از دهن افتاده و بیاتی که خاصیت و اهمیت چندانی نداره و پیام مهمی درش نهفته نشده.