1008- آزردهدل از کوی تو رفتیم و نگفتی، کی بود؟ کجا رفت؟ چرا بود و چرا نیست؟
از ضرورتِ داشتنِ زبان علمی میگفت. فعلِ Collapse رو مثال زد. گفت اگه جِرم ستاره زیاد باشه، نیروی گرانش باعث میشه ناگهان از درون، فروبریزه و محو بشه. گفت اینا وقتی نابود میشن جاشون سیاهچاله تشکیل میشه. به ستارهای که در حال کولاپس باشه، کولاپسار میگن. این واژه از ادغام کولاپس و استار تشکیل شده. گفت ما هم میتونیم با ترکیب ستاکِ حال و اختر برای این ستاره و ستارههایی مثل پالسار (Pulsating Star = Pulsar) معادلسازی کنیم. اگه «تپیدن» رو معادل پالس در نظر بگیریم میتونیم به پالساستار بگیم «تپاختر». برای فروریختن و از درون منهدم شدن، در زبان فارسی معیار چیزی نداریم؛ ولی اگه گذشتهی زبان فارسی و گویشها رو بگردیم، واژههایی پیدا میکنیم که دقیقاً همین مفهوم رو میرسونن. گفت «رُمبیدن» به گویش شیرازی فروریختن و خراب شدنه و میتونیم به این ستارههایی که یهو از درون میپُکن و محو میشن بگیم «رُمباختر».
رُمباختر... پرنورترین ستارهها هم میتونن یه رُمباختر باشن؟ میتونن ذرهذره از درون نابود بشن و یهو بوم!!! دیگه نباشن و از این همه خاطره یه سیاهچاله بمونه فقط؟ اصن مگه میشه باشی و باشی و باشی و باشی و یهو نباشی؟ کسی میدونه این ستارهها بعدش کجا میرن؟