۱۶۲۱- از هر وری دری، منتخب خوانندگان، سری چهارم
پنجاهتا از یادداشتهای منتشرنشدهای که تو وُرد نوشته بودمو شمارهگذاری کردم. و ازتون خواستم یه عدد از ۱ تا ۵۰ بگین. هر شب پنجتا از یادداشتهای منتخب شما اینجا منتشر میشه. برای امشب، یادداشتهای شمارۀ ۱۴ و ۷ و ۵۰ و ۲۲ و ۱ انتخاب شدن. این یادداشتها رو تو این یکی دو سال اخیر تو یه فایل ورد موسوم به «خب که چی» نوشتهام.
۱۴. نصفشبی در حالی که سعی میکردم بخوابم یاد یانگوم (یه سریال کرهای که سال ۸۶ از شبکۀ دو پخش میشد) افتادم و با این سؤال بدموقع یا شایدم بیموقع که باباش کی بود و چرا تو فیلم نبود یا شایدم بود و من یادم نمیاد و چرا یادم نمیاد، در تاریکیهای شب گوشیمو برداشتم و گوگل کردم: بابای یانگوم. گویا باباش هم مثل مامانش تو دربار بوده و وقتی بچه بوده کشته بودنش. یادم اومد من اون فیلمو از اون قسمتی دیدم که مامانش مرد. چون باباشو قبل از مامانش کشته بودن من ندیده بودم باباشو. سپس با خیالی آسوده خوابیدم.
۷. بیست سال پیش که تو اغلب خونهها کامپیوتر و اینترنت نبود، ملت میرفتن از یه جایی به اسم ویدیوکلوپ فیلم کرایه میکردن. فیلمها اوایل بهشکل نوار ویدیو بود و بعدها سیدی رایج شد. کرایهشم صد تومن بود. شایدم کمتر. دارم از اواخر دهۀ هفتاد و اوایل هشتاد صحبت میکنم. حالا بخواید بدونید اون موقع با صد تومن چی میشد خرید، خدمتتون عرض کنم که دهههای فجر تو مدرسه هر کدوم صد تومن میدادیم به نمایندۀ کلاس و اون در مجموع با سههزار تومن میتونست یه کیک تولد بزرگ با سی تا موز بگیره. آخر هفته یا تعطیلات تابستون بابا از ویدیوکلوپ سر کوچه کلی فیلم هندی و ایرانی و چینی و خارجی (اینجا منظور از خارج، آمریکا و اروپاست!) میگرفت، میدیدیم و پس میدادیم. مثل امانت گرفتن کتاب از کتابخونه بود. فکر کنم علاوه بر صد تومن، کارت ملی یا شناسنامه هم میگرفتن. یادم نیست چه ضمانتی برای پس دادنش میدادیم. از اونجایی که اینترنت نبود، اسم فیلمای جدیدو از مجلهها برمیداشتم یا تو مدرسه از همکلاسیام میشنیدم و به بابا میگفتم فلان فیلمو بگیره. تا جایی هم که یادم میاد معمولاً بابا خودش تنها میرفت اونجا. حالا شاید یکی دو بار باهاش رفته باشم ولی یادم نمیاد. این ویدیوکلوپها روی شیشۀ مغازه و در و دیوارشون عکس بازیگرها و پوستر فیلما رو میچسبوندن و اینجوری برای اون فیلم تبلیغ میکردن. هر موقع از جلوی ویدیوکلوپها رد میشدم سرعتمو کم میکردم پوسترها رو دقیقتر ببینم و بخونم. هر سال ظهر عاشورا یاد ویدیوکلوپهایی که حالا تعطیل شدن میافتم. چطور؟ من و پریسا (فکر کنم معروف حضور همهتون شده باشه تو این چند سال بس که تو وبلاگم ازش اسم بردم) از اونجایی پدربزرگهای مرحوممون باهم برادر بودن و خونهشون تو یه کوچه بود و سر کوچه هیئت بود (اون موقع هیئتها تو محله چادر میزدن و ملت میرفتن توی چادر مینشستن چایی میخوردن و عزاداری میکردن)، باباها میرفتن هیئت و ما هم هر سال تاسوعا و عاشورا باهم بودیم و مأموریت داشتیم که تعداد شرکتکنندگان در دستههای عزاداری رو بشمریم. خودمون این مأموریت رو برای خودمون تعریف کرده بودیم. تو شهر ما رسمه که نُه روز اول محرم، شبا عزاداری میشه و روز دهم که عاشورا باشه صبح تا ظهر. شبا با بزرگترا میرفتیم برای تماشا ولی ظهر عاشورا چون روز بود و هوا روشن بود اجازه داشتیم دوتایی بدون بزرگتر بریم برای تماشا. تا هر جا که دستۀ محله میرفت میرفتیم و خیالمون و خیال بزرگترا راحت بود که با همون دسته برمیگردیم و گم نمیشیم. من هر سال ظهر عاشورا با خودم خودکار و کاغذ برمیداشتم و با پریسا میرفتیم جلوی ویدیوکلوپهای اون منطقه و اسم تکتک فیلمهای تازهاکرانشده رو میخوندیم و یادداشت میکردیم. اسم بازیگراشم مینوشتیم که اولویتبندی کنیم کدومو زودتر ببینیم. سال بعد دوباره میرفتیم آمار فیلمای جدیدو میگرفتیم. من اسم فیلما رو مرتب تو یه سررسید پاکنویس میکردم. هنوز دارمش. تو انباری کنار کتابای دوران راهنماییمه. یادمه یه فیلمی بود به اسم نان و عشق و موتور هزار که نمیتونستم با اسمش ارتباط برقرار کنم. همیشه برام سؤال بود که چرا سهتا چیز ناهمپایه که ربطی به هم ندارنو با واو عطف جمع بستن.
۵۰. از اواسط دهۀ هشتاد که پای اینترنت به خونۀ ما باز شد، تا امروز، تقریباً هیچ روزی نبوده که من به اینترنت دسترسی نداشته باشم. چرا میگم تقریباً؟ مثلاً یه بار با همدانشکدهایای دورۀ کارشناسیم سه روز رفتم کویر و اون سه روز نت نداشتم. بار اولی هم که رفته بودیم کربلا، هتلاشون اینترنت نداشت و برای چک کردن ایمیلم یه بار از رئیس هتل اجازه گرفتم و با کامپیوتری که تو لابی بود ایمیلمو چک کردم. جز این دو بار و آبان ۹۸ که اینترنت کل ایران قطع بود، یادم نمیاد ۲۴ ساعتی رو سپری کرده باشم که تو اون ۲۴ ساعت حداقل یه بار به اینترنت متصل نشده باشم. برای همین اغلب پیامهامو زود جواب میدم. اینترنت برای من یه چیزی تو مایههای آب و غذا و هواست (این یادداشت همینجا تو اوج! بدون نتیجهگیری خاصی رها شده. شاید میخواستم ربطش بدم به مقدار حجم مصرفیم یا طرح صیانت).
۲۲. امروز (۲۳ فروردین) روز دندانپزشکهاست. میدونستید من عصب دندونمو لای دفتر خاطراتم نگهداشتم؟ این عصب در ابتدا بهصورت یه بافت نرم داخل کانال دندونم بود که از آقای دکتری که دندونمو عصبکشی کرد خواستم بهم بده و یادگاری نگهش دارم. گرفتم چسبوندم رو کاغذ و گذاشتم لای دفتر خاطراتم. کلی عکس هم از دندون عقل نهفتهم دارم که جرئت نمیکنم برم بکشمش. دو سال یه بار موقعیتشو ثبت میکنم و تصمیم دارم هر موقع کشیدمش بگیرم تو الکل نگهدارم. اغلب مردم عادی وقتی میرن دندونپزشکی، غبطه میخورن به این شغل. مخصوصاً موقع پرداخت هزینهها. حتی از پزشکها هم میشنوم که موقع مشاوره به کنکوریها دندونپزشکی رو به پزشکی ترجیح میدن. دردسر و سختی کارش کمتر از پزشکیه. کشیک شبانه هم نداره. ولی من هر بار که عکسای پیج مهسا رو میبینم، دستمو میگیرم سمت آسمون و میگم خدایا شکرت که تجربی نخوندم و هزار بار دیگه شکرت که دندونپزشک نیستم. اینکه قلبم شرحه شرحه میشه از دیدن زخم و خون یه طرف، اینکه دلشو ندارم یکی جلوم دهنشو باز کنه دست کنم تو دهنش و چندشم میشه هم یه طرف.
۱. داشتم روی موضوع چگالی بستنی و اینکه اگه با آبمیوه ترکیب بشه تهنشین میشه یا نه تحقیق میکردم، گفتم عکسایی که طی قرون و اعصار با دوستام گرفتمو مرور کنم ببینم تو عکسا بستنیا کجای لیوان مستقر شدن. زوم میکردم روی بستنیا و همینجوری خاطره بود که یکییکی زنده میشد. عکس اولی اسفند ۹۱ کافیشاپ عمارت شاهگلی تبریزه. دومی شهریور ۹۱ کافیشاپ هتل گسترش تبریز. بعدی دی ۹۷ کافیشاپ سورۀ مهر تهران. ردیف دوم سمت چپ، خرداد ۹۴ کافه ایل تهران. مرداد ۹۸ میدان ولیعصر تهران. آذر ۹۸ دانشگاه فردوسی مشهد. اردیبهشت ۹۲ بوفۀ شریف. تیر ۹۸ کافه بستنی چتر تهران. مهر ۹۸ روبهروی دانشکدۀ کامپیوتر شریف. خرداد ۹۴ روبهروی ساختمان ابنسینای شریف. و آخری هم خرداد ۹۸ پل طبیعت. انگار همهٔ دلخوشیها و خاطرات خوب تو همون سال ۹۸ موندن و متوقف شدن. فقط به زمان و مکان عکسا اشاره کردم و دیگه اسم نبرم با کیا که قلبم بیشتر از این تنگ و مچاله نشه براشون.
+ فکر کنم برای بار دوم کرونا گرفتم. نمیدونم کدوم ورژنشه ولی از دیروز سردرد و دلدرد و گلودرد و یه کم تنگی نفس دارم و مدام عطسه میکنم. چند روز استراحت کنم بعد ایشالا برمیگردم و ادامه میدیم این بازی شمارهها رو :)