پیچند

فصل پنجم

پیچند

فصل پنجم

پیچند

And the end of all our exploring will be to arrive where we started
پیچند معادل فارسی تورنادو است.

آخرین نظرات
آنچه گذشت

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دکتر و. ش.» ثبت شده است

365- کارگاه یک روزه‌ی دیروز (2)

پنجشنبه, ۲۳ مهر ۱۳۹۴، ۱۱:۵۹ ب.ظ


پذیرایی‌شون که عالی بود! خود سرویس بود :)))))

ولی بهتر بود قبلش با منم هماهنگ می‌کردن؛ خب من این شیرینیایی که وسطشون از این کِرِما داره دوست ندارم

از این شیرینیای کشمشی هم خوشم نمیاد :|

ملت داشتن از خودشون پذیرایی می‌کردن؛ اون وقت من درگیر آنالیز و جداسازی کشمش و کرم بودم



موقع پذیرایی یه خانومه برای خودش آب جوش گرفت, برای منم گرفت و 

یه دختره اومد گفت وای خانم دکتر شما چرا؟ ما براتون میاریم و اینا!

به دختره گفتم این خانوم دکتره که آب جوش داد بهم کی بود؟

گفت خانم دکتر فلانی رئیس انجمن زبان‌شناسی ایرانه!!!

من: عجب!!! چه قدر مهربون و مردمی و فروتنن ایشون :))


از سلسه اتفاقات هیجان انگیز دیروز آرزوی خوشبختی و تبریک به یکی از ارائه‌دهندگان تازه داماد بود

و نکته قابل تامل دیگه تیپ بنده بود و از اونجایی که تنها چادری حاضر در مجلس بودم و

با اون احوالپرسی و معارفه قبل از کارگاه, دیگه همه منو شناختن و احتمال گم شدنم صفر بود!

اظهر من الشمس بودم :دی

عصر که جلسه تموم شد, داشتن اسمارو می‌خوندن و گواهی‌های حضور در کارگاه‌هارو تحویل می‌دادن,

خانومه گواهی منو همون اول آورد داد دستم و تشکر کرد که قدم رنجه فرموندم و حضور به عمل رسوندم

خانم دکتر خسروی زاده هم یه سری سوال در مورد گرایش کارشناسی‌م پرسید و ایده‌هایی که الان دارم

بعدشم یه عده (خانوم) دورم جمع شده بودن و شماره می‌خواستن و از فرهنگستان می‌پرسیدن

یکیشون هر یکی دو جمله یه بار می‌گفت وای من عاشقتم!

یکیشونم اسمش نسرین بود و از اینکه انقدر تفاهم داریم که اسممون یکیه ذوق زده بود!!!

یکی‌شونم ازم خواست در جریان اخبار فرهنگستان قرارش بدم و تو کفِ انگیزه و تغییر فازم بود!

یکی‌شونم پیشنهاد دوستی داد و ازم خواست در اسرع وقت ترکی یادش بدم! (خانوم بودن همه‌شون)


صبح که می‌خواستم برم کارگاه, گوشیمو دادم نسیم هم‌اتاقیم ازم عکس بگیره :دی


۹ نظر ۲۳ مهر ۹۴ ، ۲۳:۵۹
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

362- نگهبانه دیگه... داره وظیفه‌شو انجام میده

چهارشنبه, ۲۲ مهر ۱۳۹۴، ۱۰:۳۱ ب.ظ

صبح تا عصر کارگاه باشی و عصری بری دندونپزشکی و تا نه، نه و نیم مسجد شریف

بعد این روضه خون هر چی سعی کنه اشکتو درآره دریغ از یه چیکه آب

مطهره رو ببینی و بهت بگه چه قدر خانوم شدی تو!

و تو یه لبخند گنده رو لبت بشینه و زهرا بگه حالا خوبه نصف صورتت بی‌حسه این جوری می‌خندیاااا

10 برسی خوابگاه و تذکر کتبی و شفاهی نگهبان و 

هی براش توضیح بدی که خانواده‌ام اطلاع داشت و هی تو کتش نره و یه ربع کل کل و 

بعد بیای دراز بکشی رو تختت و اثر آمپولای بی‌حسی دندونپزشکه پریده باشه و

به اندازه‌ی همه‌ی اون روضه‌هایی که گریه نکردی گریه کنی...


معلومه من کدومم؟

۲۱ نظر ۲۲ مهر ۹۴ ، ۲۲:۳۱
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)