پیچند

فصل پنجم

پیچند

فصل پنجم

اصلاً حسین جنس غمش فرق می‌کند
پیچند

And the end of all our exploring will be to arrive where we started
پیچند معادل فارسی تورنادو است.

آخرین نظرات
آنچه گذشت

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خانم ر.» ثبت شده است

من: مامان فکر کنم ما از این مسیر نیومده بودیم

خانم ر.: آره اصن اومدنی خبری از ماشین و خیابون و این ساختمونا نبود

من: تمام طول مسیر موقع اومدن گنبدو می‌دیدیم و الان اصن گنبد کو؟!

مامان: می‌خوای از این سرباز بپرسیم

مامان و خانم ر. آیه‌الکرسی می‌خوندن و صلوات می‌فرستادن که هتلو پیدا کنیم و سالم برگردیم

دوازده شب بود و قانون کاظمین این جوریه که 11 شب همه رو از حرم و صحن بیرون می‌کنن و

همه‌ی مغازه‌ها و همه‌ی شهر تعطیل میشه

حالا ما بودیم و یه خیابون خلوت و مغازه‌های بسته و چند تا سرباز نگهبان

من: سلام. ببخشید، هتل فلان کدوم سمته؟ فکر کنم ما گم شدیم

افسر عراقی آدرس هتل و اسم خیابونی که هتل اونجاستو پرسید و نمی‌دونستیم

گفت نمی‌دونم! ولی این ورا اصن هتل نیست

از درِ شمالی وارد حرم شده بودیم و حالا از درِ جنوبی یه ربع نیم ساعتم دورتر شده بودیم

مسیری که اومده بودیمو برگشتیم سمت حرم و نه خادمی و نه زائری که ازش آدرس بپرسیم

قانون کاظمین این جوریه که 11 شب همه رو از حرم و صحن بیرون می‌کنن و

همه‌ی مغازه‌ها و همه‌ی شهر تعطیل میشه

مامان و خانم ر. آیه‌الکرسی می‌خوندن و صلوات می‌فرستادن و من داشتم استدلال می‌کردم که اومدنی دو تا گنبد می‌دیدیم و الان تو یه زاویه‌ای هستیم که یکیشو می‌بینیم و اون یکی گنبد پشت این یکیه و باید 90 درجه ساعتگرد یا پادساعتگرد حرم رو دور بزنیم

من خطاب به یه افسر عراقی دیگه: سلام. چه جوری می‌تونیم بریم هتل فلان؟

افسر عراقی: از کدوم در وارد حرم شده بودید؟

من: نمی‌دونیم

افسره رفت دوستشو صدا کرد

دوستش: اسم خیابونی که از اونجا اومدید یادتونه؟

من: نه! فقط اسم هتلو بلدیم!

افسره یه کم فکر کرد و منم یه کم فکر کردم و اسم هتل‌های اطراف هتلمونم یادم اومد و گفتم و 

افسره گفت آهاااااااان خیابان مراد!

خنده‌ام گرفت :)))

افسره گفت از باب‌المراد رفتید تو حرم، همین جا رو مستقیم برید، دست راست، بپیچید تو خیابان مراد

مامان و خانم ر. آیه‌الکرسی می‌خوندن و صلوات می‌فرستادن و من داشتم ریز ریز می‌خندیدم و کوفی شابِ مراد و مطعم و فندق مرادو می‌دیدم و از اینکه گوشیم همرام نبود عکس بگیرم افسوس می‌خوردم و به این فکر می‌کردم که چرا اومدنی اصن به اسم خیابون و مغازه‌ها دقت نکرده بودم!!! اسم به این مهمی رو چه طور ندیده بودم و مامان و خانم ر. همچنان آیه‌الکرسی می‌خوندن و صلوات می‌فرستادن که برسیم هتل و منم نیشم تا بناگوش باز...


+ عذرِ تقصیر! که سرماخوردگی‌ام را بهانه کردم برای کمی بیشتر با خودم بودنم...

۱۹ نظر ۰۹ فروردين ۹۵ ، ۱۳:۰۸
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)