پیچند

فصل پنجم

پیچند

فصل پنجم

پیچند

And the end of all our exploring will be to arrive where we started
پیچند معادل فارسی تورنادو است.

آخرین نظرات
آنچه گذشت

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حاج آقای نمازخونه خوابگاه سابق» ثبت شده است

3- سخن با ماه می‌گویم پری در خواب می‌بینم

يكشنبه, ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۶:۱۵ ق.ظ

سلام 

امروز با آلارم گوشیم بیدار شدم

پنج و چهل دیقه!

و الان ساعت 6 صبه و من هیچی گوش نمیدم

همیشه که قرار نیست یه چیزی گوش بدم!

والا!

چهار شبه دارم خواب می‌بینم و این ینی ذهنم حسابی مشغوله

خواب پنج شنبه در مورد اردوی شمال بود که حاج آقای نمازخونه می‌خواست ببره

من نمی‌خواستم برم, ولی تو خواب اشتباهی سوار اتوبوسشون شدم

فکر کردم داریم میریم کنفرانس!

با حاج آقا!

اونجا وسط جنگلای شمال پیاده شدم که منو برگردونین تهران و

من شمال نمیخوام و من باید برم کنفرانس

ینی انقدر داد زدم که وقتی بیدار شدم گلوم درد میکرد

کیفم هم پر ظرف نشسته بود :)))) 

خلاصه قرار شد با مسئولیت و هزینه خودم یه تاکسی بگیرن و برگردم کنفرانس!


خواب جمعه که اصن حرف نداشت!

سر جلسه کنکور وزارت بهداشت بودم و صندلیم هم برای اولین بار چپ دست بود

مگه اینکه من تو خواب ببینم صندلیم چپ دسته

از اونجایی که هنوز این لیدهای مزخرف قلبی رو یاد نگرفتم و هر سالم چند تا سوال میدن

اونجا داشتم گوشه صندلی برای خودم یادداشت می‌نوشتم

من میگم یادداشت, شما بخون تقلب!

از قضا مراقب امتحان کنکور, مامانم بود و دید و داد و بیداد و ملتو خبردار کرد!

بابامم داشت برگه های کنکورو پخش میکرد :)))))

منم رفتم با داد و بیداد به بابام میگم, این مامان چرا آبروریزی میکنه آخه؟!

اینا که تقلب نیست, یادداشته و 

بعدش از خواب بیدار شدم


خواب شنبه در مورد پلوپز بود!

یادمه پریشب مژده میگفت, وقتی سینا (یکی از هم‌کلاسیامون که اهل اصفهانه) ترم اول, برای اولین بار با پلوپز برنج درست میکنه, میاد به ملت میگه وای بچه ها چه دستگاه جالبیه, آب و برنج و روغن و نمک میگیره و برنج تحویلت میده :))))


حالا منم همون شب تو خواب دیدم دارم با پلوپز برای 7 نفر برنج درست میکنم و یه نفر که یادم نیست کی بود میگفت 4 پیمانه برنج کافیه و منم گفتم باشه و موقع شستن برنجا بیدار شدم


خواب امشبم شامل دکتر صاد بود و کابوس محسوب میشه

لوکشین خواب مربوط میشد به کلاس حل تمرین یه درس مخابراتی!

و کلی تخم مرغ شکسته!!!

حالا این تخم مرغ‌های شکسته هم مربوط میشه به اون روزی که داشتم آشپزی می‌کردم و

تخم مرغ از دستم افتاد کف آشپزخونه

ولی یکی نیست بگه توی الکترونیکی سر کلاس تمرین کدوم درس مخابراتی بودی آخه!؟


به هر حال من وقتی کمتر می‌نویسم و کمتر حرف می‌زنم, خواب می‌بینم!

۲۰ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۶:۱۵
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)