۱۵۷۵- نسل نگران آینده
بچۀ فامیل. پیام داده که باید در مورد موفقیت انشا بنویسم و شما بگین که مشکلی نداشته باشه. راهنماییش کردم که خودش بنویسه و بعد ازش خواستم برام بفرسته که اشکالاتشو بگم [۱] و [۲].
بچۀ همسایه. اومده تمرینهای زبانشو بنویسه و سؤالاتی که بلد نیستو ازم بپرسه. هنوز درستوحسابی خوندن و نوشتنِ فارسی رو یاد نگرفته و وقتی معنی فارسی کلمات و جملات رو میگم بنویسه تا یادش بمونه بهسختی مینویسدشون. تو خونه باهاش ترکی حرف میزنن و فارسی رو خوب بلد نیست. باید اول معنی ترکی کلماتو بگم بعد فارسیشو. میگم borrow یعنی بُرج آلماخ، امانت آلماخ. میتونی جلوش بنویسی قرض گرفتن. مینویسه گَرز گرفتن. ازش میپرسم برای چی از الان انگلیسی میخونی و میگه میخوام جراح مغز و اعصاب بشم و برای آیندهم لازمه. میرسیم به سؤالِ red car صد متر رو توی ۹ ثانیه میره و yellow car توی ۱۰ ثانیه. کدوم fastتر از اون یکیه؟ متوجه مفهوم سرعت هست ولی ربطش به متر و ثانیه رو نمیفهمه. و من تلاش میکردم متر بر ثانیه رو برای بچهای توضیح بدم که نمیدونه ثانیه رو با کدوم ث بنویسه. پرسید کلاس چندمی؟ گفتم کلاس بیستودوم!. گفت میشه شمارهتو داشته باشم که هر موقع سؤال داشتم بپرسم؟ [۳].
بچۀ فامیل. زنگ زده که تو فلان درس اگه نمرهم فلان بشه آیا در آینده میتونم تجربی بخونم که دکتر بشم؟ اگه فلان نمرهم تو فلان درس فلان نشه میتونم در آینده وکیل بشم؟ و هر چند وقت یه بار زنگ میزنه و با نگرانی همین سؤالا رو تکرار میکنه. اون وقت من بیستودو ساله درس میخونم هنوز نمیدونم قراره در آینده چیکاره بشم :|