پیچند

فصل پنجم

پیچند

فصل پنجم

پیچند

And the end of all our exploring will be to arrive where we started
پیچند معادل فارسی تورنادو است.

آخرین نظرات
آنچه گذشت

927- بیست سال بعد، همین فرداست

چهارشنبه, ۲۳ تیر ۱۳۹۵، ۱۰:۵۶ ق.ظ

نشسته بودم پای برنامه‌ی دورهمی مهران مدیری. کامبیز دیرباز نگرانِ آینده و بیست سال بعدِ دختر دو ساله‌ش بود و مدیری بهش گفت بیست سال بعد همین فرداست.

یاد دوره‌ی کارشناسی‌م افتادم. برای یکی از درسام یه تی‌ای داشتیم که تمرینا رو برامون حل می‌کرد. یه بار بهش گفتیم چند تا نمونه سوال امتحانی هم برامون حل کنه و گفت بمونه جلسه بعد و جلسه بعد یادش رفته بود بیاره. گفت از وقتی میرم سر کار سرم شلوغ شده و یادم رفته و من اون لحظه داشتم فکر می‌کردم اووووووووووووو سر کار! کی بشه که منم برم سر کار.

بچه که بودم، به هر کی می‌رسیدم می‌گفتم تا صد بشمره و یاد بگیرم و وقتی فهمیدم بیشتر از صد رو هم میشه شمرد و وقتی تا هزار رو برام شمردن با خودم گفتم اوووووووووووو هزار! کی بشه که منم تا هزار شمردنو یاد بگیرم.

یاد گرفتم. الان هم بلدم تا هزار بشمرم و هم سر کار میرم. 
این روزا دیگه نمیگم کِی بشه که چی بشه. 
بیست سال بعد همین فرداست.

انگار همین دیروز بود که اومدم پست گذاشتم که کنکور دارم. اون روز من کنکور داشتم و امروز شما!

1. یادی از گذشته‌ها: تیرماه 89 سفری تا تهِ تنهایی محض deathofstars.blogfa.com/post/22
2. این پست، 22 امین پست فصل یک بود و این نشون میده من دوران مدرسه، زیاد فعال نبودم.
3. اون موقع به کامنتا جواب نمی‌دادم و هویجوری برای خودشون تایید می‌شدن.
4. برای تحقیق میدانی یکی از درسام که دو سه هفته دیگه باید به استادم تحویل بدم، به جملاتی نیاز داشتم که کد میکسینگ! (Code mixing) و تداخل (Interference) دارن. ینی ورود عناصر آوایی (تلفظی)، صرفی، نحوی و معنایی از زبانی به زبان دیگر. روی زبان‌های تخصصی مهندسی و پزشکی تحقیق می‌کردم و وبلاگ چند نفر از دوستانِ دکتر یا مهندس که نوشته‌هاشون این خاصیت رو داشت رو با اطلاع و اجازه‌ی خودشون انتخاب کردم. نشستم آرشیوشونو می‌خونم و به این فکر می‌کنم که چه خوبه که ما لحظه‌هامونو ثبت می‌کنیم. یه سریا اون موقع مجرد بودن و حالا دارن مامان / بابا میشن.
5. عادت داشتم هر چند وقت یه بار پستای گذشته رو رمز بذارم که آدمای جدید با شخصیت جدیدم زندگی کنن! تصمیم گرفتم سر فرصت که به واقع نمی‌دونم دقیقاً کِی! رمزشونو بردارم و پستایی که بلاگفا حذف کرده رو یکی یکی به تاریخ همون موقع، بدون ویرایش ظاهری و حتی محتوایی منتشر کنم که بمونه برای بعد.
6. اینا به کنار؛ یکی نیست بگه چرا انقدر لفظِ قلم پست می‌ذاشتی! :)))))
7. می‌خواستم کامنتای این پستو ببندم؛ نمی‌بندم. ولی خواهش می‌کنم کمی با احتیاط کامنت بذارید. شباهنگ از اینکه ازش در مورد گذشته سوال بشه و از گذشته حرف بزنه غمگین میشه و به بیانی دیگر به هم می‌ریزه.
8. اون چیزایی که گفته بودم روی سنگ قبر آن بانو بنویسید رو بی‌خیال شید و اینو بنویسید:
بنویسید
چقدر زندگی سخت بود مامان
چهره‌اش پر از اخم بود مامان
گفتی دنیا پُر شیرینیه
مزه‌اش چقدر تلخ بود مامان
هر روز  یکی بود یکی نبود
یکی عاشق بود اون یکی نبود
چه خبر از این گنبد کبود
مامان… کاشکی تاریکی نبود…

۹۵/۰۴/۲۳
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

تی‌ای کنترل پروژه

نظرات (۳۴)

چرا انقدر لفظ قلم پست میذاشتی؟! :دی

ع...انگار همین دیروز بود با خودم میگفتم وقتی خواهرم بره ابتدایی من کنکوری میشم ... انگار همین دیروز بود میگفتم من این همه ساله بچه ی مامانمم اما هنوز هم سن شاگردای مامانمم نشدم! (شاگردای مامانم راهنمایی ان که میشه دوره ی اول متوسطه ی الان!)
پاسخ:
:))) خودمم خنده‌م گرفت از لحنِ اون موقع :))))))
بچه که بودم کلمه‌ی دیپلم ابهت خاصی برام داشت
انگار همین دیروز بود با دوستم واسه هر کاری که برنامه ریزی می کردیم میگفتیم بمونه واسه سال بعد،بعد کنکور 
 خوندن آرشیو وبلاگا برای من خیلی جالبه همیشه بعد خوندن آرشیو گذشته و امروزشون رو مقایسه میکنم و خب آدما خیلی عوض میشن 
پاسخ:
اوهوم... خوش به حال اون خوب‌هایی که خوب‌تر میشن
تو هم توجه کردی که مثلا تو دور همی چه قدر ادما قشنگ حرف میزنن؟
مثلا خیلی حرفای مهران مدیری و نظرای این شکلیش، تا اعماق جان نفوذ میکنه...
حتی طرز نگاه کردنش گاهی...
انگار یه جور حس یا درد مشترکی هست...
پاسخ:
یه جورایی صادقانه و به اصطلاح بی شیله پیله و فراتر از مصاحبه‌های آبکیه
من شخصاً از این برنامه‌ها که یه مهمان (بازیگر / خواننده / ورزشکار) میاد و چند تا سوال ازش می‌پرسن خوشم نمیاد و نمی‌بینم ولی دور همی رو دوست دارم
هر چند دقیقاً نمی‌دونم کی و کدوم کاناله و هر بار اتفاقی و از نصفه می‌شینم پای برنامه.
گلاره عباسی و خاطره‌ی تصادفش که عاااااااااااااالی بود
۲۳ تیر ۹۵ ، ۱۱:۴۳ سرباز جامانده
آرررهههه منم الان استرس ندارم.فکرکنم قراره گندبزنم.زمان خیلی زود گذشت.خیلیییی
پاسخ:
چشم رو هم بذاری تموم میشه این دوران
و مصرع شش دوست داشتنی بود :))))

هیچوقت دوست ندارم نه از گذشته م بپرسن و نه ازش بنویسم .. یجورایی از اشتباهاتم فراری م
و شاید باورت نشه یه وبلاگ ساده مهم تربن اتفاقات زندگی منو رقم زد 😑
پاسخ:
:))) آره اون مصرع خداست اصلاً
کدوم وبلاگ ساده؟ :دی 
اتفاق مهم؟ شیب؟ بام؟ ^-^
۲۳ تیر ۹۵ ، ۱۱:۴۸ فاطمه (خودکار بیک)
خیلی ترسناکه!  نیست؟
پاسخ:
به ترسناکیِ آمپول پنی‌سیلینه
ولی زود تموم میشه
فقط در حد یه آخ درد داره :دی
۲۳ تیر ۹۵ ، ۱۱:۵۲ نگــ ❤ـار
موافقم نیستم! وقتی میگی انگار همین دیروز بود یعنی چقدر زود گذشت! چرا ما آدما اینجوری ایم؟ چرا همه سختیایی که میکشیم انقد زود یادمون میره و میگیم انگار همین دیروز بود؟! راست میگن خاصیت انسان فراموشیه...
پاسخ:
من منکر درد و رنج نیستم... اصن برای همین میگم روی سنگ قبرم اون شعرو بنویسید. ولی خب واقعا انگار همین دیروز بود داشتم پست تیر ماه 89 رو تایپ می‌کردم
یبار داشتم در وبلاگی توضیح میدادم که آقا من سر امتحان بودم ترم آخر پیش دانشگاهی بودم اتفاقا کنکورم داشتم دوستم پس از دادن امتحان یه cd آموزشی رو گذاشت رو میز من برامن و رفت
اونروز از اداره بازرس اومده بود .. آقا این نامردی نکرد CD رو بعنوان تقلب از من گرفت .. و من مات و هنگ که چجور قراره از اون cd  تقلب کنم !!!!
1ساعت شرح و بست دادم ماجرا رو با چه سوز و گداز و گریه و فغانی حالا !
تهش صاحب وبلاگه چی بگه خوبه؟ :|
آبکونای نیشخند بلاگفا رو یادته ؟
یدونه از اونا گذاشت نوشت : خب یجور تقلب میکردی نفهمهههههههه 
ینی من 😐
خودش😆
بازرس😂
تقلب😒

میگم که ! کودک درونش ریادی فعال بود و من خداروشکر میکنم که مسیرم به اون وبلاگ خورد تا این مطلبو بفهمم :|
پاسخ:
خب شاید دادن سی‌دی به این معنی بوده که گزینه‌ی 4 درسته و ندادنش ینی مثلا! گزینه‌ی 1 و اینا :دی
منم اوایلِ وبلاگنویسیم (که الانم تقریباً اوایل وبلاگنویسیم محسوب میشه) لفظ قلم حرف میزدم و گاهاً میزنم :))
پاسخ:
اسم فصل اول وبلاگم گلدان بود
بر وزن گلستان سعدی
یه جوری می‌خواستم تقلیدی داشته باشم از سبک کلاسیک
کودک درون توام زیادی فعاله !😐
😁😂😂😂😂
امتحان ترم زبان بود 
پاسخ:
اگه زبان بود که دیگه بدتر! اون سی دی، ینی هم گزینه‌ی سی درسته هم دی و مطمئن نیست سی درسته یا دی
خودت بگو چجوری بکشمت که دیه نیفته ؟؟؟!!
پاسخ:
بیار تو پاستیل نوشابه‌ای هایی که الان نوش جان می‌کنم سیانور بریز :دی
منم همش میگم از 35 سالگی به بعد زندگی ام رو میخوام شروع کنم . ولی همه میگن اشتباه میکنی این لحظات بهترین لحظات هستن .

ولی خب وقتی آدم سنش کم باشه و به اهدافش نرسیده باشه نمیتونه بفهمه این لحظات قشنگ هستن . مثلا من بدون کار . بدون دکترا . بدون پول . اصلا هویتم تعریف نمیشه برای خودم . به خاطر همین الان حس میکنم  بی  هویت هستم .

ولی مثلا یه آدم 40 ساله  نمیفهمه من چی میگم .
پاسخ:
از اونجایی که چهار تا روسری بیشتر از شما پاره کردم، میخوام نصیحتت کنم
وقتی 4 سالم بود، اون مدرک و ثروت برام معادل بود با تا هزار شمردن
بعدش خوندن نوشتن یاد گرفتن
بعدش قبولی مثلاً توی مدرسه تیزهوشان
بعدش مثلاً المپباد
بعدش کنکور کارشناسی
بعدش ارشد
بعدش کار
بعدش دکترا
ببین منِ 4 ساله یهو دکترا رو نخواستم
ولی هر پله و هر قدم که به دکترا نزدیک‌تر می‌شدم ذوق می‌کردم و لذت می‌بردم از رشدم!
شما مثل مسافری هستی که از قشنگی جاده لذت نمی‌بری و "فقط" می‌خوای به مقصد برسی
مراد ؛ مراده کوچولو ؛ مرادک جا افتادن در نمودار که 😨😨😨😨
پاسخ:
نمودار؟ اگه منظورت پست چند روز پیشه که خب کسایی که هنوز وجود ندارنو چه جوری براشون نمودار بکشم؟!
۲۳ تیر ۹۵ ، ۱۳:۱۳ صبا مهدوی
علاقه ات به سنگ قبر ستودنیست...
ان شا الله عمر پر برکتی داشته باشی...
پاسخ:
آره خب حسی که نسبت به سنگ قبرم دارم معادل با حسیه که نسبت به هدر وبلاگم دارم
یه استاد داشتم میگف این نخبه های شریف درسته در جهت علم و دانش از اونور بوم افتادن ولی در جهت دوهزاری از این ور بوم افتادن :دی
بابا برنامه ریزی تو توی پاسخ به کامنت موشک میگم اهدافتو تا مقطع دکترا فقط بیان کردی .. برنامه ای برا مزدوج شدن نداری عایا؟:دی
و اینکه الفراااااار خخخخ
پاسخ:
[آیکون کشیدن نفس عمیق]
[آیکون پرتاب دمپایی]
[آیکونِ مگه دستم بهت نرسه]

آقاااااااااااااا! برای مزدوج شدن اون مرادِ عزیز تر از جان باید پا پیش بذاره! اگه دستِ من بود که الان پسرم کلاس اول بود و داشتم دخترمو شوهر می‌دادم!
والا
اولا😂😂😂😂😂
ثانیا 😒😒خودت تا دکترا بری ولی دخترتو تو قنداق شوهر بدی؟! اصن هرلحظه سخن گهربار استادم بیشتر بهم اثبات میشه ها😂😂😂😂😆😆😆😆😆
پاسخ:
[آیکونِ پرتابِ اون یکی لنگه‌ی دمپایی]
1-یه سریا هستن تو وبلاگاشون لفظ قلم مینویسن،ولی قشنگ از آب درمیاد من که نمیتونم.
2-اتفاقا نه تنها احتیاط نمیکنم اومدم یقتونو بگیرم اون آهنگ حامد بهداد چی بود آخه؟
انگار داره مسخره بازی درمیاره:))))
به همین دلیل دیگه گول نمیخورمو سینا حجازی رو دانلود نمیکنم.
پاسخ:
در راستای پاسخ، شما رو ارجاع می‌دم به کامنت بعدی (کامنت راضیه)
سینا حجازی سردسته ی انسان های نامتعادله بنظرمن😂😂😂
متن های مفهومی و پر درد 
آهنگای شاد
صدا طناز
والا من هروقت اهنگاش گوش میدم نمیدونم تفکر عمیق کنم ، نمیدونم گریه کنم ، نمیدونم برقصم ، نمیدونم به سبک اسپنیش قر بدم حتی 😐😂😐 
خلاصه عمیقا دچار چالش میکنه منو 😑😧
این آهنگشم که منو به شدت یاد آهنگ ain't your mama جنیفر میندازه ؛ ریتم و ترجیع بندش 😐

دمپایی های مامانت که دم دستت نیس احیانا؟
پاسخ:
جاکفشی‌مون درش خراب شده بود، مجبور شدیم کفشامونو بیاریم بالا تا یه جا کفشی جدید بگیریم. فلذا من الان تو اتاقم به مقدار کافی کفش برای پرتاب کردن دارم. اول پوتینامو پرت کنم یا اسپورت یا کفشای تخت تابستونی یا 13 سانتیامو یا ده سانتی؟ اگه ده سانتی، اول مشکیا رو پرت کنم یا زرشکی یا سفید؟ اگه تخت، اول سبزابی، یا سفید یا قرمز یا صورتی-نارنجی؟ اگه تخت سفید، اول اونی که سفید سفیده رو پرت کنم یا اونی که گل‌های کمرنگ صورتیِ یواش داره؟
ملتو ر.ج و حتی ر.ک نده به کامنتا من 
عموما من جاخالی خوب میدم دمپاییا میخورع تو سرصورتشونا 😂😂😂😂

پ.ن :
من از طرفدارای سرسخت سیناحجازی م آقا فقط همیشه در حال چالشم باهاش
مثلا آهنگ تیتراژ خط ویژه ش رو خیلیییییی دوست دارم
دیری راری دیری ریریریی بام بام بام خخخخخخ😂
ما وام داشتیم شما نداشتین ؛ شما وان داشتین ما نداشتیم
داغون میکنه منو اصن :تفکر عمیق
پاسخ:
منم دوست دارم این آهنگشو
نچ نچ نچ چقدر کفش داری .. مرفه بی درد 😑😑😑😂😂😂😂😑😑😑😑
بنظر نتیجه ای که میشه از پاسخت گرفت اینه که عامل خرابی درب جای کفشی حجم بالای کفشای تو بوده و بس 😐
بنظرم تو دیگه چیزی پرت نکن من خودم میام میشنم روبروت کفشارو بده دستم😂😂😂
پاسخ:
کفش زیاد دارم. ولی همیشه فقط یکیشونو می‌پوشم. مثلاً اون 13 سانتی مال مهمونیای خفنه! اون اسپورتارو یه بار ترم 6 پوشیدم و بچه‌ها گفتن بهت نمیاد و دیگه نپوشیدمش و بعداً یه بار برای کویر پوشیدم که عکسش تو پروفایل هست و می‌تونی ببینیش. پارسال برای دانشگاه فقط یه جفت کفشو پوشیدم و بقیه رو حتی یه بار هم تست نکردم.
اول اینکه صورتی یواش رو با تارنجی نوشتی ؛ باید با گلبهی بنویسی :دی
دوم اینکه منم مثل توام البته به تعداد تو نیست ولی خب هرکدومشون جایی دارن و در طول دانشگاه فقط وقتی که تربیت داشتم کفش اسپرتم ماهیتش رو به کتانی تغییر میداد ! وقتی پاشنه بلند میپوشم دوستام کنارم راه نمیان ایضا خواهرم !!! میگن خیلی کوتاهی که جک (jak ) هم میزنی زیر پات؟
ولی بنظر خودم 169 کوتاهه 😐
و بخاطر دوستانم کفشی میپوشم که یچیزی بین پاشنه دار و اسپرته ! 3 سانت پاشنه داره 😐
و برای منی که به پاشنه 10سانت به بالا عادت دارم یکم سخته ! 
مامانمم همیشه میگه من آخر نفهمیدم چادرت چیه ؛ پاشنه هات چیه !!
یبارم با بابام رفتم کفش بخرم استثنائن گفتم فروشنده پاشنه 7 سانتی بیاره وقتی آورد بابام پس داد کفت برو اون 13سانتی شو بیار 
حالا من که اون لحظه شوک شده بودم هیچی پسره کوپ کرده بود و میزان هنگی خودش رو بااین جمله بیان کرد : "ایول باباش" 😂
پاسخ:
بیان، همین رنگارو تو سیستمش داره خب :(
عصر قراره بریم بیرون و ویرایشای امروزم مونده. من برم... بعدا میام به بقیه‌ی کامنتا جواب می‌دم ایشالا.
تندیس بیشعور ترین نویسنده رو اهدا میکنم به نویسنده فیلمی که یبار 6ساعت بخاطر دانلودش با کیفیت 1080 بلوری خودم رو الاف کردم و در ثانیه ی آخر هنگام سیو از روی بافر پرید و من پس از خروج از شوک اینبار فیلم رو با کیفیت 720p دانلود کردم به مدت 3 ساعت و ف0 دقه طول کشید و 4ساعت هم نشستم فیلم رو نگاه کردم و در آخر پس از تحمل داستان خزه فیلم ؛روز عروسیشون عروس رو کشتن 😐 و در پایان داماد هم خودکشی کرد بعد اووووون حجم لاو استوری موجود 😑😑😑 
پیام اخلاقی که میشد از این فیلم استخراج کرد :
1.عشق را قربانی پول نکنید
2.با انسان های پولدار قرار ازدواج نزارید اگر گذاشتید زیرش نزنید که میکشنتون
3. محصول مشترک هند و اسپانیا را تماشا نکنید 😐😐
4. برای وقت خویش ارزش قائل شید 
5. آیم ساری فور می 😑
پاسخ:
علاف با ع درسته
میذاری و بذار، با ذ
آیم ساری فور یو :دی
بیان رسیدگی کنه لطفا
کفش نخر دیگه فقط😂
خدانگهدارات :)))))
پاسخ:
قدمت بعضیاشون هفت هشت ساله! چون نپوشیدم تلنبار شده

این راضیه مث منه

هی کامنت میده کامنت دونیو شلوغ میکنه:)

امروز من نبودم جامو پر کرده :دیییییییی



سایز پات چنده چند جفت از کفشاتو بدی به من؟نیاز دارم

احتمالا تو 37 ولی من 38 م :(

چند روز پیش در عملی افتخار امیز از چهار جفت از کفشام که استفادشون نمیکردم دل کندم

الان فقط چهارجفت دارم.دوتا پاشنه بلند یه پاشنه یواش یه اسپرت

دوساعته دارم میگردم عکس هر چاتاشو بزارم نیستن- _ -

همینو داشته باش که تا حالا هم نپوشیدمش

http://bayanbox.ir/info/5365162918977040521/CYMERA-%DB%B2%DB%B0%DB%B1%DB%B6%DB%B0%DB%B6%DB%B2%DB%B5-%DB%B1%DB%B7%DB%B2%DB%B4%DB%B5%DB%B6


یه پست پیش نویس سی چل موردی دارم هنو انتشارشو نزدم و فک نکنم بزنم

داستان خرید کفشا ایناهاش..


23.نیم ساعت بعد از آش رشته،از جلو یه پاساژه رد شدیم.آدمو کور میکرد انقد نور میبارید ازش.برعکس همیشه یبارم دلم نور خواس..دس مامانو کشیدم گفتم بیا بریم تو.سرامیکای کفشم سیفید بود:)).هویجوری به عشق اون نور و سرامیکای سفید و باد خنکی که میومد میگشتیم دلمونم نمیومد بریم بیرون تو اون گرما.چشم به ویترین یکی از مغازه ها افتاد..

_مامان مامان

_چیه؟

_اینو میخوام

_این کدومه؟

_همین کفشه گل گلیه

_مطمانی؟!(منظورش این بود زشتن:| )

_وای مامان اذیت نکن اره میخوامش بیا بریم تو

همین دختری که تو یه نگاه عاشق اون کفش گل گلیا شد و خریدشون که خودشم میدونه همچی آش دهن سوزی نبودن!

یه بار شهریور ماه که کفش درس حسابی نداشت واس مدرسه،سه بار تو سه روز مختلف کل بازار ایلامو از صب تا شب زیر و رو کرد و چون از هیچ کفشی خوشش نیومد اصلا کفش نخرید!

خرید واس من دو حالت داره.یا انقد حساسیت به خرج میدم و میگردم که یا اصن نمیخرم اگرم خریدم میرم خونه ازش بدم میاد

یا مث این کفشه تو یه نگاه :|))

+توجه کردی جدیدنا کامنتایی که میزارم برات عکس دارن؟!

++توجه کردی دارم تو کامنت دونیت پست میزارم؟!

پاسخ:
سایزم 37 ه
کامنتدونی منو با پنل خودت اشتباه گرفتی :))))
ولی حواست به راضیه باشه
هووی خوبی می‌تونه برات باشه

۲۳ تیر ۹۵ ، ۱۶:۱۹ مستر نیمــا
مثلا الان داری راحت پست میذاری فردا میای میگی وای روزی 12 تا پوشک  واسه این بچه باید عوض کنم:)))
وای جهزیش کام نشده چند ماه دیگه عروسیشه:دی
پاسخ:
یا حتی میام پست میذارم که دندون مصنوعیامو گم کردم
مرادم کامنت میذاره که پیداش کردم، افتاده بود زیر تخت :)))))
از دعا و خواهش و گریه و زاری و طلب رحم از خداوند منان برای کنکوری‌های مفلوک غافل نشید. 😭

پاسخ:
الهم انی اسئلک موفقیت این بچه تو کنکور
درچه مورد میتونم هوو باشم عایا نسرییییییین؟
پاسخ:
در مورد مبصرِ این جا بودن!
۲۳ تیر ۹۵ ، ۱۷:۰۷ ر نون خطاب به شین الف
راضیه عسدم :دی

دعا و توسل جای خودش ولی بیا مردونه بگو اگر خوندی دعا کنیمت اگر نه که متاسفانه باید بگم تمام کره زمین هم دعا کنن معجزه نمیشه.. !! 

از مجموعه خاطرات یک پشت کنکوری پیشکسوت 
جلد 4 صفحه یکی مانده به کنکور 😆

پ.ن :
من هم دانشگاه میرفتم و میرم و هم  کنکور میدادم :|
خدایا کی منو شفا میدی پس؟دیگه داره از سن مراده شدنم میگذره ها😑
پاسخ:
:)))) ایشالا همه‌مون یه روز به مرادمون می‌رسیم. ینی مرادامون به ما می‌رسن به واقع
:))))
خوندم خوندم ولی شماها اول اولویتتون رو بذارین رو اینکه بیشتر از خوندنم نتیجه بگیرم :-" 
اگه مورد قبول حق واقع نشد، بگین به اندازه‌ی خوندنش هم نتیجه بگیره بازم راضیه. :-" 
+ راضیه ینی خشنوده. :-"
پاسخ:
خدایا خداوندا، این شین الف را دریاب!
۲۳ تیر ۹۵ ، ۱۸:۱۹ خانم الفــــ
یه قسمت دیگه توی حرفهای مهران مدیری بود که من واقعا بهش رسیدم،و اونم این بود که : از یه جایی به بعد،اینقدر عمر سریع میگذره که باور نمیکنی...واقعا باور نکردنیه...
پاسخ:
امیدوارم من به اون جا نرسیده باشم هنوز
آخه من هنوز کلی آرزو دارم هنوز
آخه من هنوز مرادو پیدا نکردم هنوز
یه بیت شعر قشنگ بوگو 
پاسخ:
دیگران را اگر از ما خبری نیست چه غم
نازنینا! تو چرا بی‌خبر از ما شده‌ای؟
شهریار

مثل خنثی‌گر بمبی که دو سیمش سرخ است
مانده ام قید لبت را بزنم یا دل را...
سعید_صاحب_علم

صد بار قلم تیز شد و خاطره نگذاشت
یک جمله شکایت به نگارم بنگارم...
احسان_افشاری

هر چند نداری تو ز احساس، نشانی
من عاشق لبخند توام، گرچه ندانی
 مغرور و بداخلاق بشو با همه، اما
«با من به ازین باش که با خلق جهانی»
نفیسه_سادات_موسوی

۲۳ تیر ۹۵ ، ۲۱:۴۵ زینـب خــآنم
واقعـــآ ، بیست سال دیگ همین فرداس !...

درک میکنم ، منم دوس نـدارم کسی از گذشته سوال کنه ازم ، نادیده بگیر ; )
پاسخ:
^-^
واقعا درست میگی
زمان خیلی سریعتر از چیزی که ادم فکرشو بکنه میگذره البته که خوبی ها و بدی های خودشم داره
پاسخ:
اوهوم.
سلااام
خوبی نسرین جان؟
این کامنت اخر راضیه رو ک جواب دادی رو خوندم؛
یه سؤال برام پیش امد؛ یعنی میدونی کمی قبل تر پیش امد وقتی داشتم برنامه خندوانه رو میدیدم و شعری ک حمیدرضا آذرنگ خوند!!، اینکه کسی هست ک از شعر بدش بیاد؟؟ مثلأ کسی براش شعر بخونه و بگه ساکت باش حالم بد شد؟ البته میتونه شعره زیاد جالب نباشه اما منظورم به شعرهایی هست مثل همین شعرایی ک شما نوشتی؟!!
پاسخ:
سلام
ممنون
خب اگه کسی معنی شعرو نفهمه، لذت هم نبره شاید.