پیچند

فصل پنجم

پیچند

فصل پنجم

پیچند

And the end of all our exploring will be to arrive where we started
پیچند معادل فارسی تورنادو است.

آخرین نظرات
آنچه گذشت


نخود دوست ندارم. اصن من حبوبات دوست ندارم! کیو باس ببینم؟!

ناهار قرمه سبزی بود و مثل شام دیشب که جوجه کباب بود با بی‌میلی و اکراه خوردم

صبونه هم عدسی بود و وقتی به مسئول غذا گفتم دوست ندارم و کره عسل می‌خورم تعجب کرد

ولی من اگه بچه‌م بدغذا باشه یا انقدر می‌زنمش که بمیره

یا انقدر گشنه‌ش می‌ذارم که بازم بمیره


یه دختره سر میز روبه‌روم نشسته بود

فوق‌العاده قیافه‌اش بچه بود. فوق‌العاده!!!

ولی یه بچه هم تو بغلش بود بهش غذا می‌داد

بعد یه پسر شش هفت ساله هم اومد کنارش نشست و هی مامان مامان صداش می‌کرد

بچه رو که غذا داد، داد به پسره گفت ببر پیش بابات

ولی کماکان معتقدم قیافه‌اش فوق‌العاده بچه بود به واقع!!!


داشتیم شام می‌خوردیم، یه دختره اومد سلام کرد و سال نو رو تبریک گفت و رفت

مامان: یاد بگیر! اصن تو چرا به ملت سلام نمیدی؟

من: سلام دادن که واجب نیست، ثواب داره ولی واجب نیست! اونی که واجبه جواب سلامه.

چون دوست ندارم باهاشون تعامل داشته باشم. چون یه موجود غیراجتماعی منزوی ام لابد. 

والا!!!


خانوم شماره1، خطاب به مامانم: چی شد که دخترتون دیگه برقو ادامه نداد؟

مامانم: انقدر برق خوند، سیماش اتصالی داد این جوری شد


خانم شماره2؛

ناهار دیروز سبزی پلو با ماهی بود و از مسئول غذا خواهش کردم فقط ماهی بده

من، در حالی که دارم سعی می‌کنم به باکلاس‌ترین شکل ممکن استخوناشو جدا کنم، 

خانوم شماره2: دخترم رژیم داری؟

من: نه، (خواستم بگم آخه به قیافه‌ی منِ زار و نزار می‌خوره رژیم بگیرم؟ ولی نگفتم)

خانومه: پس چرا برنج نمی‌خوری و ماهیو خالی خالی می‌خوری؟

من: دوست ندارم برنج

خانومه: چون هندیه؟

من: نمی‌دونم جنسشو. کلاً دوست ندارم سنگینه برام.

یه چند دیقه دیگه

خانومه: شوهرت برنجی باشه چی کار می‌کنی؟

من: خب یه کم برنج درست می‌کنم اون برنج می‌خوره منم خورشتو خالی خالی می‌خورم

می‌خواستم بگم چی کار کنم؟ می‌خوای طلاق بگیرم؟ ولی نگفتم

یه چند دیقه دیگه

خانومه: چه جالب! تا حالا ندیده بودم کسی برنج نخوره

من که کماکان دارم سعی می‌کنم به باکلاس‌ترین شکل ممکن استخونای ماهیو جدا کنم، سکوت می‌کنم

سوالاش به نظرم کمی تا قسمتی رو اعصابم بود

یه چند دیقه دیگه

خانومه: بچه هم داری؟

من: همممم!!!! بچه؟! 

یه جوری یهویی خنده ام گرفت که نزدیک بود خفه شم و

الکی مثلاً من نفهمیدم می‌خوای از زیر زبون من حرف بکشی ببینی مجردم یا متاهل!

خانومه: خب گفتی یه کم برنج درست می‌کنم براش فکر کردم الانو میگی

من: نه منظورم بعداً بود، به فرض اینکه بعداً ایشون برنجی باشن و تا اون موقع من برنجی نشده باشم

خانومه: چند سالته؟

من: چه قدر استخون داره این ماهی! 24

خانومه: نمی‌خوای شوهر کنی؟! من سه تا دخترامو هفده هیژده سالگی شوهر دادم، خیلی هم خوشبختن

خانومه خطاب به مامان: خانوم، شما اجازه نمیدی شوهر کنه؟

مامان که تا این جای بحث سرش گرمِ جدا کردن استخونای ماهی بود: ...

خب دیگه، از این جا به بعدشو من در رفتم و نبودم


خانومه (اسمشو بذاریم خانوم شماره3 خوبه؟) نزدیک حرم به سختی کالسکه‌ی بچه‌شو از پله‌ها می‌برد بالا؛

به گوشه‌ی کالسکه رو گرفتم و بلندش کردم

یه پیرمرد عرب هم گوشه‌ی دیگه‌ی کالسکه رو گرفت و

هفت هشت متری ضریح، یه سوزن افتاده بود

خم شدم برداشتم که نره تو پای کسی

وای من چه آدم خوبی‌ام

همه‌تون بگین تف به ریا

۹۵/۰۱/۰۲
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

مامان

نظرات (۲۰)

تف ب ریا :|
پاسخ:
تف!!!
به باکلاس ترین شکل ممکن استخونای ماهی رو در اوردن خیلی سخته. خیلی :))))
پاسخ:
خیلی :(((((
اجدادم اومد جلوی چِشَم به واقع
اصلا جداکردنِ استخوونای ماهی بدجور عذابم میده :|
پاسخ:
:(((( فکر کنم یکی از عذاب های جهنم هم همین کار باشه 
تو عراق پراید دیده بودیم ، دیده بودیم نصف مردم کربلا و نجف فارس اند ، ولی دیگه کاله رو تو عراق ندیده بودیم :|
پاسخ:
احسنت به دقت شما!!!
تمام محصولاتی که به خوردمون میدن از ایران میاد
حتی گوسفنداش :دی
واقعا چرا برنج نمیخوری به این خوشمزه ایی:)
برنج بخور دخترم:)برنج ویتامین ب داره ها

پاسخ:
عطای ویتامینه رو به لقاش بخشیدم
فکر کن از تابستون پارسال (آخی الان 94 پارسال محسوب میشه) چی داشتم میگفتم؟
آهان
از تابستون پارسال تا حالا، مامانم یه کیلو برنج داده بود ببرم خوابگاه، تازه از این هندیای بی مزه هم نبود و 
هم اتاقیام و حتی نگار عاشق بوی این برنج بودن
ولی هفته ای یه بارم نمیخوردمش
شااااااااااااااااااید ماهی یه بار
که اونم یه قاشق یه قاشق میخوردم
ینی یه قاشق میخوردم و دیگه نمیخوردم تااااااااااا وعده ی بعدی :دی

البته یه عاملش اینه که انقدر شفته اش کردم که از نظر روانی این جوری شدم و یه حس بدی دارم
این سری رفتم حرم دعا میکنم که خدا همه ی مریضا رو شفا بده
مخصوصاً دیوانه هایی امثال خودمو
خوبت شد تا تو باشی با بچه ات اونجوری رفتار نکنیD: (در اینده)
1.جواب مادرت عالی بود
2.سوالی که همیشه برام پیش میاد اینه که چرا مردم فکر میکنن اگه کنجکاوی(تو بخون فضولی) نکنن ممکنه چیزیشون بشه بابا ول کنید زندگی مردم دیگه
3.تف به ریا :))
نمیدونم پس چرا بنظر من اصلا اجتماعی و غیر منزوی(متضاد منزوی چیه؟)میای!!
پاسخ:
روابط اجتماعیم خوبه
خیلی هم خوبه
اعتماد به نفسم هم بالاست
ینی شده که متکلم وحده ی یه مجلس و مهمونی باشم حتی
ولی اگه با کسی حال نکنم یه جوری برخورد میکنم که فکر کنن کر و کور و لالم به واقع!
منظورم این بود :
نمیدونم پس چرا بنظر منا جتماعی و غیر منزوی میای!!
تو نوشتن اشتباه کردم
نظرم درموردت تقریبا همینایی بود که نوشتی اتفاقا(با توجه به خوندن وبلاگت)
پاسخ:
احسنت که دقیق میخونی
تو خوابگاه شریف همه منو میشناختن
مشکل کامپیوتری و اینترنتی پیش میومد دوست و غریبه سراغ منو میگرفت
مراسم و جشنی چیزی بود، کلیپ درست میکردم و 
یه عده که نمی شناختم هم آدرس وبلاگمو داشتن و خلاصه برو بیایی داشتم

ولی اینجا هم اتاقیامم هنوز تو کفم موندن و هیششششششکی از این خوابگاه آدرس وبلاگمو نداره :دی 
:))))
پاسخ:
^-^
۰۲ فروردين ۹۵ ، ۲۳:۴۵ مستر نیمــا .
حالا غیر از ریا من که میدونم سوزنو برداشتی که بعدا استفاده کنی:))))
پاسخ:
:))))) آرررررررررررررره اتفاقاً وصلش کردم به مانتوم با خودم آوردم آخه فکر کردم اگه دورش بندازم حَیفِس :دی
بر عکس من خیلی برنج دوست دارم! 
اصلا هم اینی که میگن چاق میکنه و بده و اینا برام مهم نیست!
+دیدی این خانوما رو... وای خواهر... 😂
پاسخ:
آره خواهر
من که از چاقی نمیترسم 
چاقی از من میترسه انگار :))))
من عاشق برنجم :))

*خیلی دوست دارم شباهنگ ^_^
پاسخ:
اصن همه ی سهم برنج من مال تو
زین پس بیشتر برنج بخور
هر کی گفت چرا؟ بگو یه کمش سهم شباهنگه که میخورم
http://s6.picofile.com/file/8244322150/images.jpg
تقدیم به شما بانو جان

پاسخ:
آخی :)))
اصن از زمان هخامنشیان و پیش تر حتی، تصویر منو رو سکه هک / حک میکردن
برم ببینم حک درسته یا هک :))))


ظاهراً حک درسته :دی
برای چندمین بار اومدی تو ذهنم و برای چندمین باراز صمیم قلبم دعات کردم.

پاسخ:
برای چندمین بار ممنونم و برای چندمین بار خواهشمندم تو به دعا کردنت ادامه بده
منم ضریحو چسبیدم ول کنش نیستم
تا حاجتامو و حاجتاتونو نگیرم نمیام :))))
به روی جفت چشمام حتما .ایشالله حاجات روا بشی
محتاجم به دعا 
توی وبم می نویسم شرح ماوقع
پاسخ:
ایشالا :)
یه موجوداتی هستن صبحانه هم برنج میخورن :|
بعضا دیده شده عصرانه هم پلو و پنیر و سیرِ تر و کال باقالی( باقالی خام:) ) به همراه ماهی اَشپَل( خاویار ماهی سفید) میخورن .
این موجودات در بخش شمالی ایران به نام گیلان ساکنن مخصوصا شرق گیلان.
+ اسمم رو عوض کردم خیال راحت شد از دست استیج و رو حانی و فریال ، عه عه.

پاسخ:
:))))) ولی تو گوشیم فریال سیو کردم اسمتو :دی
حالا شاید بعداً اسم خودتم تو پرانتز نوشتم :دی


داداشم هم یکی از همین موجوداته که صبونه هم برنج میخوره!!!
التماس دعا داریم خانم :) به یاد ما هم باش ...
پاسخ:
از اونجایی که همیشه تو کیفم شکلات hiss هیس دارم، هر موقع اونا رو می خورم یاد تو می‌افتم
سلام خانوم 
خوش میگذره؟
یه چند وقتی نبودم 
تو هم کربلایی ما هم اونجاییم 
اگه دوست داشتی یه روز همدیگه رو ببینیم ما تا 10فروردین اونجاییم 
#نجف
پاسخ:
سلام
چه جالب!!! آی پی تو هم آی پی عراقه :))))
ما اولش نجف بودیم
الان کربلاییم
ولی ما تا اون موقع که شما برسین اینجا برمی گردیم :(

به ما هم تا الان غذای درست و حسابی ندددن 
من که کلن تخم مرغ نمی خورم صبحونه هم اونو داون خوبه بازم مربا داشت 
دیروز به خورشت دادن نه من نه خانواده هیچی نخوردیم فکر کن گوشت و نخود سبز و لوبیا سبز و زرد الو 😕😕😕😕
تازه نوشابه مشکی می دن به زنا به مردا سون آپ 
اخه تبعیض جنسبتی تا چه حد؟؟
ما فکر می کردیم خیلی با حجاب و مقدبم 
تو حرم امام علی نشسته بودم مرده بلندم کرد گفت شلوارت معلومه چادرتو بکش روش 
تازه بدای چایی خوردن هم باید صف زنونه مردونه ببندیم 
حاج اقا مون هم یه کسیه که هی میگه نگین قل هو...بگی  قول (بالهجه غلیظ ترکی )هو..😂😂
.
هیچی دیگه ما داریم بد جور حال می کنیم

پاسخ:
:)))) سخت نگیر!
یه چند روز اومدی سعی کن حال کنی

غذاهای همه ی زائرا مشترکه
دیشب اینی که میگیو من نخوردم و فقط سوپ خوردم
ای جانم :)*

دل به دل راه داره ...

http://s6.picofile.com/file/8244471042/NN.jpg
پاسخ:
دفتر املاک شباهنگ!!!
مجتمع تجاری شباهنگ؟!!!
مدیریت شجاع :))))
اگه مجتمع مسکونی هم هست اون ورا یه ندا بده بعداً به مراد بگم بیایم اونجا خونه بگیریم :دی
حیف شد واقعا 
البته همون سوپی که توش نخود فرنگی داره!!!
امروز رفته بودیم وادی السلام 
از اونجایی که روحانی کاروان ترک هستند 
میگه بچه ها گاری هست این جا ؟
همه میگن حاج اقا گاری چیه برا چی لازم دارین چیزی می خواسن بیارین بدین ما بیاریم 
حاج اقا:گاری چیه اونی که شما میگین گاریه ما گاری می خوایم!!
رییس کاروان :اقایون خانوما منظورشون قاریه کسی قران بلده بخونه؟؟
هیچی دیگه ما ریسه میرفتیم 
داشتیم تو صحن نماز می خوندیم خانومه به مامانم میگه 
خانوم:دخترتون همیشه چادریه ؟
مامانم:بله از پنجم چادر می پوشه چطور؟
خانوم:اخه پسرم طلبه است این جا درس می خونه دخترتون این جا می مونه؟؟ 😂😂😂
مامانم :خانوم بعنی چی ؟
خانوم :دارم خواستگاری می کنم دیگه پسرم خیلی پسره خوبیه😊😊
مامانم:😐😐😐😐😐😐
خیی باحال بود😀😀😀
پاسخ:
گاری :))))))
خواستگاری :))))))))))))))))

شیخ از سوم راهنمایی و اول دبیرستان چادری شده
اون وقت مریدش از کلاس پنجم 
نچ نچ نچ نچ