543- از سلسله تفاوتهای اینجا و اونجا 1
بهار 87:
جلسه ی آخر فیزیک دوم دبیرستان؛
آقای اکرمی با اینکه همه رو با نام خانوادگی صدا میکرد،
همین که وارد کلاس شد گفت: سلام بچه ها. چه طوری نسرین؟!
از نسیم (همکلاسیم) پرسیدم: آقای اکرمی با منه؟ منظورش من بودم؟!!!
آبان 92:
یکشنبه بعد از کلاس اصول ادوات، بچهها زودتر از من رفتن و
من آخرین کسی بودم که کلاس رو ترک میکردم
با بچهها قرار گذاشتیم تمرینارو تحویل ندیم و بمونه برای سه شنبه
دکتر ف. داشت وسایلشو جمع میکرد.
همین که خواستم برم گفت: نسرین خانوم شما نمیخوای تمریناتو تحویل بدی؟
اینجا ینی تو فرهنگستان، نه تنها همدیگه رو "شما" خطاب میکنیم،
حتی خانوما هم همدیگه رو به فامیلی صدا میزنن و
علیرغم میل باطنیم همرنگ جماعت شدم و خواه ناخواه این سبک زندگی رو پذیرفتم!
اونجا (شریف)، اصن شما و فعل جمع معنی نداشت و این تعارفات الکی مطرح نبود
و اغلب دخترا و پسرا همدیگه رو به اسم کوچیک صدا میکردن
حتی اساتیدی داشتیم که همهی دانشجوهارو به اسم کوچیک خطاب میکردن
امروز ظهر یه معما برای همکلاسیای سابقم فرستادم و حواسم نبود که اینجا دیگه فرهنگستان نیست و
مکالمه من و آقای س. ق.: