پیچند

فصل پنجم

پیچند

فصل پنجم

پیچند

And the end of all our exploring will be to arrive where we started
پیچند معادل فارسی تورنادو است.

آنچه گذشت

بهار 87:

جلسه ی آخر فیزیک دوم دبیرستان؛

آقای اکرمی با اینکه همه رو با نام خانوادگی صدا می‌کرد، 

همین که وارد کلاس شد گفت: سلام بچه ها. چه طوری نسرین؟!

از نسیم (هم‌کلاسیم) پرسیدم: آقای اکرمی با منه؟ منظورش من بودم؟!!!

آبان 92:

یکشنبه بعد از کلاس اصول ادوات، بچه‌ها زودتر از من رفتن و 

من آخرین کسی بودم که کلاس رو ترک می‌کردم

با بچه‌ها قرار گذاشتیم تمرینارو تحویل ندیم و بمونه برای سه شنبه

دکتر ف. داشت وسایلشو جمع می‌کرد. 

همین که خواستم برم گفت: نسرین خانوم شما نمیخوای تمریناتو تحویل بدی؟


اینجا ینی تو فرهنگستان، نه تنها همدیگه رو "شما" خطاب می‌کنیم، 

حتی خانوما هم همدیگه رو به فامیلی صدا می‌زنن و

علیرغم میل باطنیم همرنگ جماعت شدم و خواه ناخواه این سبک زندگی رو پذیرفتم!

اونجا (شریف)، اصن شما و فعل جمع معنی نداشت و این تعارفات الکی مطرح نبود

و اغلب دخترا و پسرا همدیگه رو به اسم کوچیک صدا می‌کردن

حتی اساتیدی داشتیم که همه‌ی دانشجوهارو به اسم کوچیک خطاب می‌کردن


امروز ظهر یه معما برای هم‌کلاسیای سابقم فرستادم و حواسم نبود که اینجا دیگه فرهنگستان نیست و

مکالمه من و آقای س. ق.: 


۹۴/۰۹/۱۹
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

آقای الف معلم فیزیک

دکتر م. ف.

سعید 90 ای