451- چو عضوی به درد آورد روزگار
فکر کنین ما تو یه کشوری زندگی میکنیم که همه چی داریم، منابع طبیعی و مواد اولیه صنعتی و اماکن گردشگری و مذهبی و حتی یه سری متخصص هم تربیت کردیم که خب صلاح دیدن برن اون ور آب! ولی به هر حال متخصص هم داریم. فکر کنین یه سری مسئولین با لیاقت و با اقتدار و با بصیرت و با فهم و شعور هم داریم که دارن برای پیشرفت و آبادانی این کهن بوم و بر جون میکنن، یه چند تا مسئول بی لیاقت هم داریم که کارشون به باد دادن زحمات مسئولین با فهم و شعور و با بصیرته و فقط بلدن یه مشت حرف مفت تحویل ملت بدن و هر کدوم یه چند سالی میان گند میزنن به مملکت و میرن گم و گور میشن، سر و ته هم یه کرباسن و فقط قیافههاشون باهم فرق میکنه و مثلاً یه عدهشون روحانی ان یه عدهشون نیستن ولی به هر حال هدفشون همونه که گفتم! حالا فکر کنین بندهخدای شماره 4 یه بیماری داره که تا آخر هفته باید یه سری دارو که طبق معمول وارد نمیشه و تحریمیم دستش برسه، بنده خدای شماره 5 داروهارو از بلاد کفر تهیه میکنه و بنده خدای شماره 6 که پسر چهارمی باشه و بنده خدای شماره 3 هم که دوست ششمیه ندای هل من ناصر سر میدن ببینن کی تا آخر هفته برمیگرده ایران که اون داروها رو بیاره. حالا فکر کنین من که این وسط نه سر پیاز به نظر میرسم نه ته پیاز این ندا رو میشنوم و برای دوستانی که ممکنه تا آخر هفته برگردن یا افرادیو بشناسن که برمیگردن پیامو فوروارد میکنم و یه بنده خدای شماره هفتی پیدا میشه که یه عده بنده خدای شماره 8 و 9 میشناسه که تا آخر هفته...
شاید چون هر کدوممون خودمونو گذاشتیم جای چهارمی و با خوندن پیامهای فوروارد شده، درد کشیدیم.
سوالی که پیش میاد اینه که چرا مسئولین دردشون نمیاد؟ اینا مگه آدم نیستن؟ هوم؟
پست دردها از مدادرنگی را بخوانید
این عکسم چند وقته تو دلم مونده بود: