423- مثلاً این چند سال بعده... مراد رفته سر کار، امیرحسین مدرسه است، منم دارم براتون پست میذارم
بوی برنج سوخته هم فضای خونه رو عطر آگین کرده
اسم این کوچولو هم نسیمه مثلاً
جایزه هیجانانگیزترین اتفاق امروزم تقدیم میکنم به اون لحظهای که استاد داشت برگههای گزارش کارامونو پس میداد و یهو همچین ناغافل برگشت گفت از کار خانم شباهنگ خوشم اومده و ازشون میخوام خلاصه کارشونو برای بچهها هم توضیح بدن و خانم شباهنگ علیرغم عدم آمادگی و سکتهی خفیف مبنی بر غافل گیر شدن و اینکه اصن یادش نبود که کارش چی بود و از کی و کدوم مقاله بود، در کمال اعتماد به نفس و آرامش یه مشت دری وریِ آماری و عدد و رقم در راستای ساخت هجایی و بسامد واژگانی و درصد موجود و درصد خلأ تحویل ملت داد و ناگفته نماند که یه بار یکی از بچهها میگفت ضرب و تقسیم که هیچ، جمع بیشتر از 2 رقم مغزشو اذیت میکنه، بقیه هم تصدیقش میکردن! اون وقت من نمیدونم با چه انگیزهای داشتم CV تک هجایی صامت و مصوت و تعداد ممکنشون که 23 مصوت ضربدر 6 صامت و به عبارتی 138 حالت ممکن رو توضیح میدادم و جایگشتهای ممکن و موجود رو تبیین و تشریح میکردم!!!
و احساسیترین صحنه اونجایی بود که بعضیا عمداً یا سهواً موضوع ارائه دو هفته بعد بنده رو غارت کردن و مریدان به حمایت از بنده ندای اعتراض سر دادند که استاااااااااااااااااااااد، این مبحث رو قرار بود شباهنگ ارائه بده و از دست رفتن اون موضوع یه طرف، حس خوب حمایت دوستان یه طرف! اصن اشک تو چشام حلقه زده بود از شدت ذوق!!! این حس خوب، ما را و همه نعمت فردوس و ایضاً موضوع سمینار شما را!