پیچند

فصل پنجم

پیچند

فصل پنجم

پیچند

And the end of all our exploring will be to arrive where we started
پیچند معادل فارسی تورنادو است.

آنچه گذشت

390- در محضر شیخ شباهنگ

۱ آبان ۱۳۹۴، ۰۴:۲۶ ق.ظ

بعدِ شام حدودای 11 خواستم یه نیم ساعتی بخوابم که نصف شبی خسته و خواب‌آلود نباشم

رفتم رو تخت پریسا دراز کشیدم و انقدر سردم بود که 7 و دقیقاً 7 تا پتو روم کشیدن

زیرا هوا بس ناجوانمردانه سرده!!!

یه کاپشنم تنم بود تازه!

پریسا ازم عکسم گرفت که خب از انتشار عکس تحت اون شرایط معذورم :دی

حواسم هم همه‌اش به ساعت بود و نمازم که تا یازده و نیم بیدار شم و بخونم

حدودای یک بیدار شدم و کلی افسوس خوردم که نمازم قضا شده و

دیگه اصن حس و حال هم زدنِ شله زردو نداشتم (خعلی ناراحت بودم خب!)

آیکون بنده‌ی گنه‌کار پریشان روزگارِ خسران زده رو داشتم :))))

با اکراه و چهره‌ای غمزده و افسرده و اندوهناک داشتم قابلمه رو هم می‌زدم 

که یهو یادم افتادم نمازمو تو خونه بعد از اذان خوندم

ینی قبل از اینکه بیایم خونه پریسا اینا :دی

هیچی دیگه!

الان بسی بسیار خوشحالم!!!


همین الان یهویی (نیمه شب تاسوعای 94)
از چپ به راست: شباهنگ23ساله، پریسا21ساله، برادرِ شباهنگ و محمدرضا20ساله

۹۴/۰۸/۰۱
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

امید

محمدرضا

پریسا

نظرات (۲)

قبول باشه :)
التماس دعا
پاسخ:
محتاجیم به دعا!
حتی از راه دووووووووووووووووووووووور
اهان الان دیدم این پست رو
عههههههههه محمد رضا کوچولههه که !
پاسخ:
آره خب... همسن پسرمه