پیچند

فصل پنجم

پیچند

فصل پنجم

پیچند

And the end of all our exploring will be to arrive where we started
پیچند معادل فارسی تورنادو است.

آخرین نظرات
آنچه گذشت

۲۰۰۳- از هر وری دری (قسمت ۵۴)

جمعه, ۲۵ آبان ۱۴۰۳، ۰۴:۴۵ ب.ظ

۱. دو سه هفته پیش مامان رفته بود مشهد. برگشتنی (قیده؛ یعنی وقتی داشت برمی‌گشت تبریز) رفتیم راه‌آهن و آوردیمش خونه (تهران). یه هفته بعدشم بابا اومد تهران و خونه‌مون گرم شد. هم به‌لحاظ ادبی و استعاری گرم شد، هم بخاری و شومینه رو راه‌اندازی کردن و واقعاً گرم شد. امروز صبح برگشتن تبربز و غمگینم.

۲. یکی از دندونام که قبلاً پر (ترمیم) شده بود دو ماه پیش شکست و منتظر فرصت مناسب بودم یا برم تبریز پیش دکتر خانوادگیمون یا یه دکتر خوب تو همین تهران پیدا کنم. از اونجایی که شنبه تا چهارشنبه سر کارم، پنج‌شنبه رو برای این کار انتخاب کردم. ده سال پیش، چند بار درمانگاه دانشگاه اسبقم رفته بودم و از کار دکتر اونجا راضی بودم ولی اسمش یادم نبود و بعید هم بود پنج‌شنبه‌ها باشه. نسبت به دکترهای درمانگاه دانشگاه فعلیم هم شناخت نداشتم. دو هفته پیش، پنج‌شنبه وسط کلاس‌های پودمان بدون تحقیق قبلی پا شدم رفتم یه جایی که حالا مهم نیست کجا. خوشبختانه از شانسم اون ساعتی که من رفتم شیفت یه دکتر مسن و باتجربه بود و با خیال راحت دندونامو سپردم بهش (با عرض پوزش از دکترهای جوان و بی‌تجربه، بابت بی‌اعتمادیم).

۳. بیمهٔ دانا شش تومن از هزینهٔ دندون رو می‌ده ولی من چون پارسال موقع استخدام فرم بیمهٔ تکمیلی رو پر نکردم آزاد حساب کردن. وقتی می‌خواستم نوبت بگیرم منشی پرسید استخدامی؟ گویا هزینهٔ معانیهٔ استخدامیا با غیراستخدامیا فرق داشت. گفتم آره. من این آره رو برای این گفتم که در حال حاضر استخدامم و اونم با این نیت پرسید که برای تکمیل مدارک استخدامم اومدم. هزینه رو اشتباه حساب کرد و دردسر شد. یه ساعت علافم کردن و یه عذرخواهی هم نکردن. آخرشم دقیقاً اون مبلغی که باید برمی‌گردوندن رو برنگردوندن.

۴. دکتر گفت اول عکس بگیر و گرفتم و معاینه کرد و گفت علاوه بر اینی که شکسته و عصب‌کشی می‌خواد، چندتاشم روکش لازم داره و اون تهی رو هم باید جراحی کنی. برای دو هفته بعدش وقت گرفتم برای عصب‌کشی همینی که شکسته. دو هفته بعدش می‌شد دیروز. از دیروز تا این لحظه که در خدمتتونم و این پست رو می‌نویسم هفت‌تا مسکن خوردم.

۵. هر هفته چهارتا کلاس پودمان داریم. دو هفته پیش کلاس دوم و سوم و چهارم پودمان رو به‌خاطر دندونم از دست دادم. این هفته بخشی از کلاس دوم رو موندم و ارائه‌مو دادم و رفتم. موضوع ارائه‌م ویرایش و آموزش نیم‌فاصله به معلمان جدید بود. بعد از عصب‌کشی دندونم دوباره برگشتم دانشگاه که کلاس چهارم رو از دست ندم. همه تعجب می‌کردن که حالا که موقعیت پیچوندن داشتی چرا برگشتی؟ بی‌حسی دندونم هم رفته بود و به‌شدت درد داشتم. همون‌جا سر کلاس از یکی ژلوفن گرفتم بدون آب خوردم. اسمم رو هم تو لیست حضور و غیاب ننوشتم. در واقع مهم نبود برام. چون که به این نیت برنگشته بودم و هدفم استفاده از مطالبی بود که به‌نظرم مفید بودن.

۶. همسر یکی از استادهای فرهنگستان هم پارسال تو آزمون استخدامی شرکت کرده بود و از استادمون شنیده بودم که ایشونم برای کلاس‌های پودمان میان. نه اسمشو می‌دونستم نه به چهره می‌شناختم. روم هم نمی‌شد از استاد بپرسم اسمشو. سر کلاس هم نمی‌شد یکی‌یکی از خانوما بپرسم ببخشید شما همسر فلانی هستید یا نه؟

دیروز صبح سر اولین کلاس (کلاس استادی که روان‌شناسه و ترم قبل باهاش درس معلم تحول‌آفرین رو داشتیم و این ترم آموزش تفکر به نوجوانان)، صحبت از عصب‌روان‌شناسی و دکتر عشایری شد. دستمو بلند کردم و گفتم دکتر عشایری چند وقت پیش تو فرهنگستان سخنرانی داشتن و دوشنبه هم تو ایرانداک سخنرانی مجازی و حضوری دارن با موضوع عصب‌روان‌شناسی زبان. استاد ازم خواست آدرس و ساعت سخنرانی رو تو یه کاغذ بنویسم. وقتی کاغذو بردم براش از خطم تعریف کرد. بعد از کلاس یه دختر حدوداً سی‌وچندساله اومد و پرسید شما فرهنگستان می‌ری؟ دکتر فلانی رو می‌شناسی؟ گفتم بله و اتفاقاً هر هفته باهاشون جلسه دارم. گفت همسرشم. حقیقتاً جا خوردم. نه به‌لحاظ ظاهر شبیه استاد بود نه سن. شماره‌شو داد و شماره‌مو دادم و دوست شدیم. قبلاً که سر کلاس دنبال همسر استاد می‌گشتم، به خانم‌های میان‌سال‌تر و چادری مظنون بودم.

۷. این دندون‌پزشکی که رفته بودم پیشش آدم خوش‌صحبتی بود. کتابی که یکی از مریضا بهش معرفی کرده بود و براش (برای دکتر) برده بود رو بهم معرفی کرد. یه کتاب شعر طنز به اسم با پول معلمی بسازی هنر است بود. در مورد فرهنگستان و درسی که می‌دم هم حرف زدیم. یه چای به‌شدت کمرنگ هم روی میز بود که به آب طلا تشبیهش کرد. بعد که صحبت رشته و مدرک شد گفت بهت نمیاد دکترا باشی. گفت دامادم هم برق خونده. یه جایی تو حرفاش گفت مدرسهٔ دخترم و من نتیجه گرفتم دخترش یا معلمه یا دانش‌آموز. از هر دری حرف می‌زدیم و منتظر بودیم داروی بی‌حسی اثر کنه و کارشو شروع کنه. درست موقعی که دریل و مته‌شو (نمی‌دونم خودشون چی می‌گن بهش) گرفت دستش و شروع کرد به سوراخ کردن ریشهٔ دندونم، گفت پسر من یه سال از شما بزرگتره و ادبیات خونده (احتمالاً سنم رو از روی پرونده‌م خونده بود). جملهٔ بعدیش این بود که ازدواج با اونایی که ادبیات خوندن سخته چون ذهن و روحیهٔ ظریف و پیچیده‌ای دارن. بعد راجع به مسائل متفرقه و بی‌ربط دیگه حرف زد و دهن منم باز. دیگه نمی‌تونستم جواب بدم و تا یه ساعت متکلم وحده بود و من می‌شنیدم فقط.

۸. دو هفته پیش، همون روزی که مامانم از مشهد اومده بود می‌خواستن دانش‌آموزان رو ببرن اردو. متأسفانه روزِ کاریم بود و منم باید می‌رفتم. ترجیح می‌دادم بمونم خونه یا برم فرهنگستان ولی مدیر و معاون تأکید کرده بودن معلم‌ها هم بیان. به‌جز من و دو سه نفر دیگه بقیهٔ معلم‌ها نیومده بودن. تجربه شد برای اردوهای بعدی که منم نرم. 

یه تجربه هم از ۱۴ فروردین دارم که معاون تأکید کرد رأس ساعت ۷ مدرسه باشید و راهِ به اون دوری رو رفتم دیدم نه معلما اومدن نه بچه‌ها نه معاون. یه کم بعد چند نفر اومدن و الکی علاف شدیم اون روز. اینم تجربه شد برای ۱۴ فروردین‌های بعدی که منم نرم، یا لااقل بدونم الکی می‌رم.

۹. از برکات اردو (که تو یه مجموعهٔ تفریحی ورزشی بود) این بود که نحوهٔ گرفتن چوب بیلیاردو یاد گرفتم!

۱۰. صبحِ روز اردو مدیر اومد بهم گفت بگم که بچه‌ها حجابشونو تو اتوبوس برندارن. وقتی رفت، بچه‌ها با خنده و شوخی گفتن چقدرم که خانم فلانی (من) اهل تذکر دادنه :)) پنج‌تا اتوبوس بودیم و پنج‌شش‌تا معلم. مثل اینکه یکی از معلما اجازهٔ پخش آهنگ و بزن بکوب بهشون نمی‌داد و بچه‌ها یواشکی تو گوش هم می‌گفتن با اتوبوسی که فلانی (اون معلم) هست نریم.

۱۱. تو اردو، ظهر موقع اذان دیدم یکی از معلما تو فضای باز نماز می‌خونه؛ منم رفتم وضو گرفتم و تو همون پارک جلوی بچه‌ها نمازمو خوندم. یاد استاد درس کنترل خطی دورهٔ کارشناسیم افتادم که بهش نمیومد نماز بخونه ولی تو اردوی کویر، تو نمازخونه دیدمش. دیدنِ نماز خوندنِ استاد محبوب هزار بار تأثیرگذارتر از تبلیغات ستاد اقامهٔ نماز بود برام. اولین بار بود نماز خوندنمو می‌دیدن چون ظهرها تو مدرسه برخلاف بقیهٔ معلم‌ها من نمی‌رم نمازخونه.

۱۲. دانش‌آموزم دستشو بلند کرد و اجازه گرفت و گفت خانوم شما ادبیاتو مثل معلمای ریاضی درس می‌دین. گفت فکر کنم باید معلم ریاضی می‌شدین.

۰۳/۰۸/۲۵
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

نظرات (۱۷)

فقط ۱۲ :)))

پاسخ:
رنگ رخسار خبر می‌دهد از سرّ درون 🙄
۲۶ آبان ۰۳ ، ۱۷:۰۱ پلڪــــ شیشـہ اے

۱۲ 😁😁😂 چه بچه زبلی. 

خداقوت دکترجان

آخرش اون دندون پزشک کارش به خواستگاری نکشید؟ 😁

پاسخ:
نه، ولی دارم می‌میرم از درد. از دیروز تا حالا یه ورق ده‌تایی و چندتا هم به‌صورت متفرقه! مسکن خوردم. سابقه نداشته انقدر درد نکنه. امروز هم مدرسه بودم هم تا الان فرهنگستان جلسه داشتم و دارم همچنان 🥲
۲۷ آبان ۰۳ ، ۰۰:۵۸ پلڪــــ شیشـہ اے

الهی بگردم. 😢♥به نظرم به دکتر مراجعه کن. شاید خدایی نکرده عفونتی چیزی نکرده باشه. یه سری یخ مخصوص هم هست خودشون میدن، مامانم گفتن خیلی درد رو تخفیف میده

پاسخ:
الان اومدم دندون‌پزشکی ولی میگن دکتر خودت امروز نیست و دکترهای دیگه هم نمی‌پذیرن که ویزیت کنن. چهار روزه هر دو سه ساعت یه بار مسکن می‌خورم و غذا هم نمی‌تونم بخورم.

کاش از اول می‌رفتم تبریز، پیش دکتر همیشگی. بنده خدا همیشه پاسخگو بود، حتی روز تعطیل.
۲۸ آبان ۰۳ ، ۱۸:۳۰ اقای ‌ میم

مسکن زیاد نخورید چون به بدن آسیب میزنه اگه میتونید عسل بذارید روی محل درد

پاسخ:
عسل اثر نکرد. وقتی ژلوفن سه چهار ساعت بیشتر اثر نمی‌کنه از عسل چه انتظاری دارید آخه؟

ولی الان بهترم. دلیلشم نمی‌دونم 🙄
۲۸ آبان ۰۳ ، ۱۸:۴۸ پلڪــــ شیشـہ اے

آخ بمیرم😢🥺 با این فاصله کم مسکن نخور عزیزم. خطر داره. 

کاش بتونی سریع به یه دکتر خداشناس برسی. 

 

پاسخ:
صبح یکی از دکترها قبول کرد ببینه و گفت فقط می‌تونم یه میلی‌متر کوتاهش کنم. گفت یه وقتایی بلندی دندون باعث میشه فشار بیاد و درد کنه. 
از صبح فقط دوتا استامینوفن خوردم و الان بهترم. دیگه درد نمی‌کنه.
بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است

۱۱- دکتر ******؟

(اگه می‌خوای اسمشو پاک کن قبل انتشار کامنت)

پاسخ:
بله 😍
۲۹ آبان ۰۳ ، ۰۰:۲۶ اقای ‌ میم

شما دیگه خیلی راحت مسکن مصرف میکنید نقل و نبات نیستا

پاسخ:
حرفتون متین، و حتی صحیح. اگه تعطیل بودم و خونه بودم انقدر مسکن نمی‌خوردم. ولی سر کارم و نمیشه.
۳۰ آبان ۰۳ ، ۰۰:۴۱ پلڪــــ شیشـہ اے

هووووف. یه نفس راحت کشیدم. الحمدلله. الهی بگردم. چه فشاری بهتون اومده. 

ان شاالله هیچ وقت دیگه تجربه اش نکنید. 

 

شاید دندونت عفونت کرده که انقدر درد داری و مسکن بی اثره خصوصا اگه نوافن میخوری و بی اثره 

پاسخ:
حدس خودمم همینه. مخصوصاً اینکه دو سه هفته فاصله افتاد بین شکستن و عصب‌کشی. زمان کافی برای عفونت داشته.
از پریروز با اینکه دردش کم شده ولی یه دونه استامینوفن رو می‌خورم و دست هم که می‌زنم حس می‌کنم یه گردو! توش گیر کرده.

با دکترت تماس بگیر بهش بگو احتمالا برات مترونیدازول آموکسی سیلین و یا مشابهش رو تجویز کنه چون همه اینا که میگی نشونه عفونته و تا درمان نشه اصلا نمیتونه به دندونت دست بزنه چون توی این شرایط ممکنه یه وقت عفونت وارد خونت بشه

پاسخ:
شماره می‌دن ولی جواب نمی‌دن. منشی گفت حضوری بیا، ولی چون مدرسه بودم نتونستم. فردا بین کلاسای پودمان می‌رم ببینه چشه. هم درد داره هم بی‌حسه. مثل وقتاییه که بی‌حسی می‌زنن و حس می‌کنی اون قسمت ورم کرده.

ای بابا چه بد

امیدوارم زودتر خوب شی

رفتی دکتر؟

پاسخ:
آره. گفت هشت ساعت یه بار آموکسی و مترونیدازول بخورم. یه توضیح مفصل هم راجع به فرایند عصب‌کشی و دلایل درد و عفونت داد. نمی‌دونم چرا فکر می‌کرد علاقه‌مندم و می‌فهمم چی می‌گه 🤣

سلام عزیزم

من 11 رو نقل قول کردم تو وبلاگم چون به نظرم خیلی جذاب و درست اومد.

با تشکر

پاسخ:
سلام
مشکلی نیست. بدون اطلاع من هم نقل‌قول از وبلاگم جایز است و اشکالی ندارد.
۰۲ آذر ۰۳ ، ۱۴:۰۵ بانوی مرداد

مظنون درسته

مضنون غلطه

پاسخ:
ضمن تحسین دقت شما و سپاس از تذکرتون، اصلاح شد.
(به خدا بلد بودم 😅)

نسرین جان عزیز در مورد علومی که با سلامت انسان ها در ارتباطه، صرفا تجربه مهم نیست. علوم تجربی با سرعت سر سام‌آوری رو به رشده و متاسفانه بعضی از پیش کسوت های ما بدجوری ازش عقب موندن. تو دندونپزشکی خیلی درمان ها منسوخ شده( مثلا پین گذاشتن برای دندون) و آسیب زننده بودنش اثبات شده، ولی قدیمی ها انجام میدن چون انجام یه کار قدیمی ساده براشون راحت تر از یادگیری کارهای جدید پیچیده ست. این در مورد دکتر عزیز شما ممکنه صدق نکنه، بطور کلی گفتم. 

پاسخ:
مرسی بابت روشنگری. نمی‌دونم این پینی که می‌گیو برای چی می‌ذارن ولی اگه خواست بذاره چی بگم؟ بگم نذاره؟

خدا رو شکر، بهتری؟

فکر کنم بهشون گفتن حتما این حرکتو بکنن دکتر من همیشه کلی توضیح میده حتی واسه یه جرم گیری ساده

پاسخ:
بله خدا رو شکر 
۰۵ آذر ۰۳ ، ۱۲:۳۰ مهرداد ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏

اگه بشه پدر و مادر بیان تهران زندگی کنند خوب می‌شه.

مسکن زیاد خوردن ایجاد زخم معده می‌کنه فکر کنم، و دردهایی که باید علاج بشن رو مخفی می‌کنه و بعد علاجشون سخت می‌شه. زیاد نباید استفاده کرد.

ان‌شاءالله بهبود بیابین.

پاسخ:
نمی‌تونن. همهٔ اقوام و دوستان و خویشان تبریزن. فقط گاهی سر می‌زنن که همونم لطف بزرگیه.

نه دیگه نخوردم و خدا رو شکر بهترم.