پیچند

فصل پنجم

پیچند

فصل پنجم

پیچند

And the end of all our exploring will be to arrive where we started
پیچند معادل فارسی تورنادو است.

آخرین نظرات
آنچه گذشت

۲۰۰۲- از هر وری دری (قسمت ۵۳)

دوشنبه, ۷ آبان ۱۴۰۳، ۱۰:۲۹ ق.ظ

۱. گرمایش خونهٔ تبریز با رادیاته و خونهٔ تهران شومینه داره. چند روزه اینجا هوا سرد شده و ما (من و داداشم) بلد نیستیم شومینه رو روشن کنیم. گوگل کردم ببینم چجوری کار می‌کنه. یاد گرفتم ولی حس امنیت ندارم نسبت بهش. باید از همسایه‌ها بپرسم ببینم اونا چی کار می‌کنن. یه بخاری هم البته داریم که اونم بلد نیستیم نصب کنیم.

۲. دانش‌آموزی که دو سال دیگه دانشجو می‌شه گفت شما اجازه می‌دید معنی کلمات و ابیات رو تو کتابمون بنویسیم؟ وقتی گفتم کتاب خودتونه و هر جا دوست دارید بنویسید گفتن آخه معلمای دیگه‌مون اجازه نمی‌دن تو کتاب بنویسیم. با تعجب گفتم این کتاب شماست و درسو شما قراره بخونید. هر جوری و هر جا راحتید بنویسید. هر چی خواستید بنویسید. اصلاً ننویسید. اختیار هیچی رو هم نداشته باشید، اختیار کتابتونو دیگه دارید حداقل. من فقط قراره راهنماتون باشم؛ همین. گفتن اولین معلم ادبیاتی هستین که اجازه می‌دید معنیا رو تو کتابمون بنویسیم.

۳. این مدرسۀ جدید هزارتا خوبی هم داشته باشه، یه عیب بزرگ داره و اونم اینه که معلم‌ها از طریق سامانۀ سیدا به نمرات دسترسی ندارن و نمره رو دستی می‌دن که یه مسئول دیگه وارد کارنامهٔ بچه‌ها کنه. اینکه وقت ما برای وارد کردن نمره تلف نمیشه خوبه؛ چون این سامانه به‌شدت وقت‌گیر و سنگینه و موقع امتحانات که همه ازش استفاده می‌کنن بالا نمیاد و یه وقتایی بعد از وارد کردن نمرات، همه‌ش می‌پره اما اینکه نمره‌ای که معلم میده با نمره‌ای که دانش‌آموز می‌گیره مغایرت داشته باشه جالب نیست. نگران این اتفاقم.

۴. مدیر مدرسه رو دوست دارم؛ هر چند یه کم ازش می‌ترسم.

۵. از انجمن اولیای مدرسه متنفرم. معمولاً یه مشت والدین متوقع و بی‌سواد توشن که چون پول می‌دن قدرت هم دستشونه. اسم دانش‌آموزانی که والدینشون تو انجمن هستن رو یاد گرفتم که سر کلاس حواسم بهشون باشه و ناخواسته چیزی نگم که به تریج قباشون بربخوره و دردسر درست کنن. چاره‌ای نیست؛ باید کج‌دار و مریز باهاشون برخورد کرد. ولی موقع نمره دادن از خجالتشون درمیام و ارفاقمو شامل حالشون نمی‌کنم بابت گزارش‌های اشتباهی که تحویل والدینشون می‌دن. البته اگر اونی که نمره‌ها رو وارد کارنامه‌شون می‌کنه نمره‌شونو تغییر نده.

۶. دانش‌آموزان بسیار متوقعی دارم. طرف سال یازدهمه و فرق نهاد و مفعول رو نمی‌دونه. وقتی می‌گی اینا رو سال ششم هفتم باید یاد می‌گرفتی میگن کرونا بود و مجازی بود و یاد نگرفتیم. یه سریاشون در نهایت پررویی می‌گن بزرگترامون جای ما امتحان دادن. یه سریاشون میگن ویس‌ها و فیلم‌ها و فایل‌های معلما رو باز نمی‌کردیم. انتظار دارن من براشون درس‌های پایه‌های هفتم تا دهم رو مرور کنم. مرور می‌کنم؛ ولی دیگه فرصتی برای درس جدید نمی‌مونه. چون باید امتحان هم بگیرم بفهمم چقدر یاد گرفتن. بعد می‌رن به مدیر میگن فلانی درس نمی‌ده و هنوز درس دو هستیم و عقبیم. کم‌شعورن.

۷. دوتا کلاس تجربی دارم دوتا ریاضی. انسانیا یه کلاس دارن و جز دو سه نفر که ردیف اولن و خوبن بقیه ضعیفن و چون ریاضی و زیستشون خوب نبوده انسانی رو انتخاب کردن. دوتا ریاضیا و دوتا تجربیا، یکیشون عالی و یکیشون تقریباً افتضاحه. اون دوتا کلاسی که عالی هستن قبل از ورود من روی تخته شعر می‌نویسن و چند دقیقۀ اول رو مشاعره می‌کنیم. قلمشون فوق‌العاده‌ست و پیگیرن که انجمن ادبی تشکیل بدن و نشریه داشته باشن؛ ولی تو اون دوتا کلاس دیگه، یه مطلب رو هزار بار باید تکرار کنم تا آخرشم بگن نفهمیدیم. همه‌شم باهم حرف می‌زنن و دل به درس نمی‌دن. بهانه‌شونم اینه که ما انسانی نیستیم و چرا باید ادبیات بخونیم. البته بینشون دانش‌آموز خوب هم هست که دارن تلف میشن بین بقیه. من خودمم البته دارم تلف می‌شم!

۸. دانش‌آموزان به همه چی کار دارن. از پوشش و آرایش معلما تا عقایدشون. رفتن به مدیر گفتن چرا به ما می‌گید حجاب داشته باشیم وقتی فلان معلم خودش حجاب نداره.

۹. مدرسه به دانش‌آموزان اجازه داده که گوشی بیارن، ولی خاموش باشه. نه‌تنها گوشیاشون خاموش نیست، بلکه وقتی آدرس کانالمو (کانال درسیه!) بهشون دادم همون لحظه عضو شدن! دوست ندارم صدامو ضبط کنن، ولی حدسم اینه اونایی که سر کلاس هیچی نمی‌نویسن صدامو ضبط می‌کنن یواشکی.

۱۰. تو این پودمان‌های مهارت‌آموزی دو نفر دکترا داریم. بقیه ارشد و لیسانسن. هدف هردومون هیئت‌علمی شدنه و هر جلسه از استادها راجع به اینکه چجوری جذب بشیم می‌پرسیم. یه بار یکی از لیسانس‌دارها با کنایه گفت نمی‌دونم چرا بعضیا تا وارد آموز‌ش‌وپرورش میشن به هیئت‌علمی شدن فکر می‌کنن. گفت اینا فقط به فکر رشد خودشونن نه فکر رشد بچه‌ها. بعد یه سری شعار داد در رابطه با اینکه معلم‌های ابتدایی خیلی باارزشن و روی بچه‌ها اثر می‌ذارن و کسی که دکترا داره باید بره ابتدایی درس بده و فلان و بهمان. ما چیزی نگفتیم و جوابشو ندادیم ولی متأسفانه استاد هم باهاش همراهی کرد و گفت آره دیگه بعضیا فقط فکر رشد خودشونن. دوست داشتم بگم اولاً اینجا ایرانه نه اروپایی که به معلم بها می‌ده. ثانیاً آدم اگه خودش رشد نکنه نمی‌تونه بقیه رو هم رشد بده. اونی که تو دانشگاه درس می‌ده، هدفش اینه برای همون بچه‌ها که سنگ رشدشونو به سینه می‌زنی معلم تربیت کنه. وقتی سواد تربیت کردن یه معلم رو داریم (که اون معلم بره صدها دانش‌آموز رو تربیت کنه) چرا تو پلهٔ اول بمونیم و بالا نریم.

۱۱. اتاق قبلیم تو فرهنگستان پرینتر نداشت. تقریباً هیچ اتاقی پرینتر نداره و همه از پرینتر مشترک تو راهرو استفاده می‌کنن. ولی این اتاق جدید با توجه به اینکه مسئولیت‌هاشون متفاوته پرینتر داره.

مسئولیت جدیدمو دوست‌تر دارم.

۱۲. تو اتاق قبلی فقط میز و صندلی و کامپیوتر و تلفن داشتم. کتاب و کتابخونه نداشتم. کتابام خونه‌ست. البته کتابای استادهایی که قبلاً تو اون اتاق بودن در اختیار من بود که چند وقت پیش یه تعدادیشو از کیسۀ خلیفه بخشیدم به بقیه. شنبه موقع جابه‌جا شدن و اسباب‌کشی یه نگاهی به کتاب‌های اتاق قبلی انداختم که یه وقت اگه چیز به‌دردبخوری بود بردارم. چندتا کتاب زبان‌شناسی و چندتا فرهنگ لغت و مجموعه مقاله برداشتم. دستور زبان کردی گویش کرمانشاهی هم نمی‌دونم کی به چه دردم خواهد خورد، ولی اونم برداشتم با خودم آوردم اتاق جدید.

۱۳. اتاق جدید قبلاً مال یکی از پژوهشگرها بود که الان بازنشسته شده و کتابخونه‌ش رسیده به من. اجازه گرفتم از کتاباش استفاده کنم و در کمال سخاوت کل کتاباشو بخشید به من و گفت کتاب برای مطالعه و استفاده نوشته میشه و هر کدومو لازم داشتم بردارم استفاده کنم.

۱۴. تنها مشکلم با اتاق جدیدم اینه که یکی از همکارام بعضی روزا مثل من تا دیروقت می‌مونه و تنها نیستم و نمی‌تونم نمازمو تو اتاق بخونم و مجبورم برم نمازخونه.

۱۵. یکی از همکارای فرهنگستان که اتاقش نزدیک اتاق قبلی ما بود و تقریباً هر روز می‌دیدمش دیروز فوت کرد. حال عجیبی دارم. اینکه یکیو هر روز ببینی و دیگه نبینی سخته. برجسته‌ترین و پررنگ‌ترین خاطره‌ای که ازش دارم سخنرانی‌های طولانیش بود. اگه ده دقیقه وقت می‌دادن، یک ساعت صحبت می‌کرد. مطالب جالب و مفیدی می‌گفت، ولی محدودیت زمان رو رعایت نمی‌کرد. یه بار برای یه همایشی سخنرانی منو انداختن بعد از ایشون. رفتم به رئیس گفتم ایشونو که می‌شناسید؛ به جای یه ربع، دو ساعت صحبت می‌کنن. گفتم میشه من قبل از ایشون باشم و ایشون آخر از همه باشن؟ گفتن اتفاقاً عمداً سخنرانی تو رو گذاشتیم بعد از ایشون که به‌خاطر شما هم که شده کوتاه‌تر صحبت کنن. اون روز بقیه (اونایی که قبل از ما سخنرانی داشتن) انقدر حرفاشونو طول دادن که سخنرانی سه نفرو از برنامه حذف کردن. سخنرانی من و ایشون و یه نفر دیگه (اون یه نفر دیگه، دورهٔ ارشد سال‌پایینی ما بود که بعداً مثل من استخدام شد و امسال هم اومد اتاق ما و الان میزشو گذاشته جای سابق میز من). بعداً رئیس ازمون دلجویی کرد بابت حذف شدن سخنرانیامون. گفت قدیما تو مهمونی و عزا و عروسی وقتی غذا یا امکانات کم میومد، خودیا رو حذف می‌کردن. گفت شما رو خودی حساب کردیم و گذاشتیم بعداً ارائه بدید.

الان نشستم غصهٔ این بعداً رو می‌خورم که این بنده خدا ندید و رفت. امان از این بعداًها.

۱۶. آخرین خاطره‌ای که از همکار مرحوم تو ذهنمه مربوط به چند روز پیشه که یه گربه اومده بود داخل فرهنگستان و گیر افتاده بود. تقریباً همه رفته بودن و من و این مرحوم و یکی دو نفر دیگه مونده بودیم. گربه وارد اتاقم شد و ترسیدم. بیرونش کردم و درو بستم. این بنده خدا هم اومد گربه رو بگیره و هدایتش کنه به بیرون. گربه هم همینو می‌خواست و دنبال راه خروج بود، ولی می‌ترسید. منم دیرم شده بود و می‌خواستم برم. درو باز کردم که فرار کنم. گربه اومد سمتم و جیغ زدم. گفت شما چون خانومی و مهربونی، از شما نمی‌ترسه، شما بگیرش. گفتم درسته خانومم و مهربونم، ولی می‌ترسم ازش. رفتم و با گربه تنهاش گذاشتم. نمی‌دونم چجوری گرفت و بیرونش کرد.

روحش شاد. روح همهٔ رفتگان شاد.

۰۳/۰۸/۰۷
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

نظرات (۱۰)

خدا رحمتشون کنه...

 

 

وای این فکر که موقع وارد کردن نمره به سیدا دستکاری اش کنن خیلی ترسناکه. به نظرم حتما چک کنید وگرنه همش فکر آدم مشغول میشه. نمره یکی از ابزارهای اصلی معلمه به هر حال 

 

 

 

فکر میکنم دلیل اینکه اجازه نمیدادن معنی رو تو کتاب بنویسن بدونم 

معمولا معلم‌ها وقتی می‌گن دانش آموزها از روی متن بخونن همونجا میگن معنی هم بکن. خب وقتی از رو کتاب خودش میخونه و معنی نوشته شده باشه این راه سنجش رو از دست میدن. هرچند به نظر کنترل ناشدنیه و به هر حال ممکنه دانش آموز یه چیزهایی بنویسه و ما که نمیتونیم تک تک کتاب‌ها رو هر دفعه چک کنیم! پس گیر بیخود میدن

پاسخ:
چیو چک کنم وقتی سیدایی وجود نداره؟ برم دونه دونه بپرسم که فلانی من بهت ۱۶ دادم، چی تو کارنامه‌ته؟

من اگه همچین قصدی داشته باشم یه کتاب خالی می‌ذارم جلوشون. حاضرم از روی معنی‌ای که نوشتن بخونن ولی درست بخونن. تا الانم امتحاناشونو کتاب‌باز و دفترباز و با مشورت دوستاشون گرفتم. ولی همچنان یه عده درست جواب ندادن.

کارنامه‌ها قبل اینکه به دست دانش آموزها برسن یه مدت هرچند کوتاه تو دفتر می‌مونن دیگه نه؟

یا روز تحویل کارنامه‌ها موقعی که کارنامه دستشونه هم برای یکی دو نفر رو حداقل میشه چک کرد 

به هر حال کار قشنگی نمیکنن 

 

 

شما معلم خفنی هستید خب 😂 آره راهکار ناقص و به درد نخوریه. ولی دیدم کسایی که این تفکر رو دارن. خواستم علت کارشون رو بهتون بگم همین 😅

پاسخ:
نه وقتشو دارم، نه حوصلهٔ بحث. لابد تهش توجیه می‌کنن چرا فلانی نمره‌ش بیشتر شده.

سلام . به نظر من مرور درس های دوره ششم و هفتم برای دانش آموزهاتون ، کار درستی نیست . کرونا بهانه است . آدم زیر بمب هم باشه اگر به یادگیری علاقه داشته باشه ، خودش میره دنبال درس و مشقش . اینجوری شما درس هایی که باید بهشون در سال جدید رو بدید عقب می افتید که به نظرم درست نیست .

در بند 5 ، نوشتید کجدار مریز که به نظرم باید می نوشتید ، کجدار مریض .

پاسخ:
سلام
وقتی مفعول رو بلد نیستن، من چجوری جملهٔ مجهول رو بگم؟ باید مرور کنم.

کج دار و مریز ینی کج نگه‌دار ولی نذار بریزه. با ز درسته.
۰۹ آبان ۰۳ ، ۱۹:۰۲ حاج‌خانوم ⠀

سلام پیچند جان.

7. هنوز هم هست... زرنگ‌ها باید برن ریاضی، تجربی و ضعیف‌ها انسانی. تو خارج برعکس این مسیر رو میرن!

 

15. فوت همکار خیلی چیز غریبی است. اون موقع که کارمند بودم، دو تا همکار جوان توی پژوهشگاه، فوت کردند. اولی رو خیلی نمی شناختم. اما دومی... اون موقع تهران هم نبودم، دورکار بودم. خیلی حالم غریب بود. الانم اسمش یادم رفته، اما یهویی خیلی دردناک بود.

پاسخ:
سلام
من فوت هم‌کلاسیامم دیدم و اونم غم‌انگیزه به‌نظرم.

کج دار مریز ، جالب بود . تا حالا نمی دونستم . ممنون که گفتید .

پاسخ:
خواهش می‌کنیم.
۱۰ آبان ۰۳ ، ۲۰:۲۲ حاج‌خانوم ⠀

کج‌دار و مریض رو نمی‌دونستم باید کج‌دار و مریز نوشت! ممنون بابت توضیح! الان خوندم نظرات رو...

 

فوت همکار، غریب است. خصوصاً اگر آقا باشد.

فوت همکلاسی... ان‌شاءالله خدای متعال رحمتشون کنه.

مرگ از رگ گردن به ما نزدیکتره.

سلام

از اونجایی که تصدانه معادل پیکسل تصویب شده، اینا چی میشن به فارسی؟

Pixel prefect design
Pixel art
1920x1080 pixel
Pixelization

یه سوال دیگه هم دارم:

‌به بازی‌هایی که به شکل غیر رسمی و توسط طرفدارها  برای یه کنسول بازی ساخته می‌شن homebrew گفته می‌شه.
معادل فارسی این کلمه چی میشه؟

پاسخ:
سلام.
اینا رو چند ماه پیش تصویب کردن. نمی‌دونم چرا خبرش تازه الان منتشر شده. تصویبشم سه سال موقته تا بازخورد بگیریم. متأسفانه دفتر یادداشتم فرهنگستانه و قضیه هم برای چند ماه پیشه و یادم نیست دیگه چه واژه‌هایی همراهش تصویب شد. ولی واژه‌ها رو تنهایی تصویب نمی‌کنن و ترکیباتش رو هم در نظر می‌گیرن. فردا اگه فرصت کنم چک می‌کنم. در رابطه با پیکسل هم یادمه تصویردانه رو تصویب کردن و کنارش گفتن پیک چون کوتاه‌شده هست، تصویر رو هم کوتاه کنیم. در واقع دوتا معادل داره. فقط هم این نبود. گروه متخصص‌ها خوشه‌ای از واژه‌ها آورده بودن که آخرشون سل داشت و حجم‌دانه و... هم تصویب شد. چک می‌کنم و پای همین نظر جواب میدم.

خود تصویر هم فارسی نیست :)

پاسخ:
فرهنگستان سره‌گرا نیست. مثل دکتر کزازی نیست همه چیو فارسی کنه. تو همین مصوبات کلی کلمهٔ انگلیسی و فرانسوی هست. مثل وب و دیپلماسی و...
به‌نظرم اصول و ضوابط واژه‌گزینی رو گوگل کنید و یه نگاهی بهش بندازید.
یادمه یه بار ویدیو رو آوردن معادل بسازن، رد کردن که همین ویدیو خوبه.

۲۲ آبان ۰۳ ، ۱۶:۱۵ مهرداد ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏

من استاد ادبیاتم رو دوست داشتم، یه وقتایی می‌رفت تو فکر بعد که متوجه می‌شد یه بیت شعر می‌خوند ، اون وقت‌ها متوجه معنی حرفاش خیلی نمی شدیم ولی شیرین ترین کلاس و درس ادبیات بود.

عجب، نمره باید همه جوره دست معلم باشه تا عدالت رو بتونه برقرار کنه.

ولی باید قبول کرد بازار کار رشته‌های انسانی در ایران نسبت به بقیه اوضاعش خراب‌تره، کی اولویت‌ها سر جاشون قرار می‌گیرن خدا می‌دونه.

 

پاسخ:
بازار کار و حقوق و مادیاتش یه طرف، فضای سمّی و آزاردهنده که بین همکارا در جریانه هم یه طرف. چیزی که بیشتر اذیتم می‌کنه روابط بین افرادیه که مثلاً همکارن ولی در باطن از هیچ کاری برای زمین زدن طرف دریغ نمی‌کنن. 

کجایی نسرین 😓

پاسخ:
همین‌جا