۱۹۸۱- ما را به سختجانی خود این گمان نبود ۲
صابخونهٔ خونهای که توش مستأجریم خونه رو فروخته و صابخونهٔ جدید میخواد بیاد تو همین خونه بشینه. چند روزه دنبال خونهایم. پنجشنبه یکیشو تقریباً قطعی کردیم و دیگه امروز ایشالا قراردادشو میبندیم. احتمالاً همین هفته هم اسبابکشی کنیم. برای پیگیری نامهٔ انتقالیمم باید برم اداره. فکر کنم موافقت شده. هنوز مطمئن نیستم. با سامانه نتونستم اقدام کنم و نامه بردم. دیروز بالغ بر بیستتا کارتن وسیله جمع کردم گذاشتم گوشهٔ خونه. که نصفش کتاب بود. لباسا و بخشی از ظرفها مونده هنوز. هر چقدر که من تو انتخاب هر چیزی سختگیر و زیادبررسیکنندهام، بابا همونقدر کمحوصله و همینو بپیچ ببریمه. و تو قسمت امکانات هر چقدر که من سختنگیرم و به آسانسور نداشتن و پارکینگ نداشتن و کوچیک بودن خونه راضیام، خانواده برعکس من امکانات براشون مهمه. اجارهها هم که سر به فلک میکشه. تا پارسال داداشم اجاره رو میداد؛ ولی از این به بعد چون مبلغش چند برابر شده و از حقوقمون بیشتره! قراره نصف کنیم.
مسیر هر روز پارسالم تا خرداد یه همچین چیزی بود. اون فلش مشکیه مسیر خونه تا مدرسه بود، سبز مسیر مدرسه تا فرهنگستان، قرمز هم مسیر فرهنگستان تا خونه. دلم برای مسیر سبز و مشکی هرگز تنگ نمیشه، ولی برای قرمز چرا. میتونستم به جای اینکه هر روز تو گرما و سرما ساعتها تو راه باشم، بیشتر بخونم، بیشتر بنویسم، یا نه اصلاً بیشتر بخوابم. یه وقتایی تو مسیرم با مدیری معلمی کسی همراه میشدم و وقتی صحبت از سختی راه و انتقالی گرفتن میشد بهجای امید دادن میگفتن عمراً بتونی و عمراً بذارن. مدیر مدرسهٔ شمارهٔ ۲ هم همینطور. مدیر شمارهٔ ۳ لااقل همدل بود باهام، ولی اونم با رفتنم موافق نبود. راهحلش این بود که یه ماشین بگیر خودت بیا. انگار خریدن ماشین یا رانندگی این مسیر طولانی اونم هر روز کار راحتیه. ولی همکارای خودم اینجوری نبودن. امید میدادن. راهحل پیش پام میذاشتن. چندتاشون چند نفرو معرفی کردن که شاید کاری از دستشون بربیاد. اونا هم البته میگفتن ماشین بگیر. اون فلش قرمز با ماشین بدون ترافیک یه ربع راه بود و با ترافیک یه ساعت. پیادهشم یه ساعت بود. وقتی فلش به اون کوچیکی یه ساعته، اون سبز و مشکی ببین چه اعصابی از من به فنا داد تو این مدت.
اون قلب قرمز موقعیت دانشگاه شریفه. موقعیتش ربطی به پست نداشت ولی دلم خواست مشخص کنم کجاست.
یه سری دانشگاه شریف رفتم که به دنبال یکی از اساتیدمون بودم و بعد متوجه شدم اصلا نیومده اون روز شریف