پیچند

فصل پنجم

پیچند

فصل پنجم

پیچند

And the end of all our exploring will be to arrive where we started
پیچند معادل فارسی تورنادو است.

آخرین نظرات
آنچه گذشت

193- بعداً نوشت برای پست قبل

سه شنبه, ۲۷ مرداد ۱۳۹۴، ۰۳:۴۹ ق.ظ

امروز با خانومه و دخترش داشتیم می‌رفتیم حرم,

خانومه و دخترش هر جا روسری می‌دیدن می‌ایستادیم که ببینن و بخرن

خیلی برام عجیب بود که همه‌اش دنبال روسری مشکی ان

انواع مدل روسری مشکی هم خریدن

برای روضه و محرم و مجلس ختم و انعام و مولودی و مهمونی و

منم چند وقته دنبال یه روسری قرمز و ساده بودم ولی خب هر قرمزی به دلم نمی‌نشست و

اگه یه چیزی به دلم نشینه و باهام ارتباط برقرار نکنه نمی‌خرم!!!

همه‌ی روسری‌های اینجام بزرگن, یک و نیم دو متر!!! و همه‌شونم حاشیه دار و طرح دار

تقریباً همه‌ی مغازه‌های اینجارم سر زده بودم و چیزی که می‌خواستم نبود.

امروز اتفاقی چیزی که می‌خواستمو پیدا کردم و فقط هم همین مغازه داشت و فقط هم همون یه دونه رو داشت

پول عراقی و پول خرد ایرانی هم همرام نبود و بدون چک و چونه و تخفیف روسری رو گرفتم گذاشتم تو کیف مامان

رسیدیم حرم و مامان تو حیاط نماز می‌خوند و من و خانومه و دخترش رفتیم برای زیارت

نای جلو رفتن نداشتم

اصلاً اعتقادی ندارم حتماً باید دستم به ضریح برسه

همون‌جا کنار دیوار روبه‌روی ضریح ایستاده بودم و ذکر یا کاشف الکرب که جدیداً یاد گرفتمو می‌گفتم

133 تارو رد کردم و بی‌خیال تعداد و تسبیح شدم و همین‌جوری ذکر می‌گفتم

یاد اون چند نفری بودم که امروز تاکید مخصوص کرده بودن براشون دعا کنم

یه لحظه چشمم خورد به یه روسری قرمز که افتاده رو زمین و زائرین محترم از روش رد میشن

فکر کردم روسری منه, بعد با خودم گفتم خب روسری تو که الان تو کیف مامانته

ولی یه حسی می‌گفت اون روسری منه, ینی باهام ارتباط برقرار می‌کرد

رفتم جلو و روسری رو برداشتم و رفتم سراغ کیف مامان و دیدم کیفش خالیه

برگشتم سمت حرم و دیدم مامان حرمه

پرسیدم روسری‌م کو؟

گفت دارم می‌برم بکشم رو ضریح متبرکش کنم

روسریو نشونش دادم و گفتم احیاناً این نیست؟

مامان: وا! این دست تو چی کار می‌کنه؟

من: دست من نبود, زیر پای زوار محترم بود!!!

مامان: خوشا به سعادتت, پای زائرین خورد بهش متبرک شد

من در حالی که سعی می‌کنم به اعصابم مسلط باشم: مامااااااااااااان, من نخوام متبرک شم کیو باید ببینم هان؟

قیافه‌ی خشمگین منو در نظر بگیرید و قیافه مامانمو که روسری‌مو گرفته دوباره ببره بکشه رو ضریح!!!

ینی میخواستم سرمو بکوبم به دیوار!!!

من اونجا داد و بیداد راه انداختم که الان این کثیف شد, باید ببرم بشورم, افتاده زمین, ملت لهش کردن,

اون وقت مامانم با آرامش تمام نگام می‌کنه و دوباره ازم میگیره ببره متبرکش کنه

من خودم اینجا متبرکم دیگه, این کارا چیه آخه! اه

دقایقی بعد آشتی کردیم ولی اصن می‌دونید من با چه مشقتی این روسری رو خریدم آخه؟!


موقع برگشت داستان روسریو برای خانومه و دخترش تعریف می‌کردم و می‌خندیدیم

از دختره پرسیدم تو چرا همه‌اش مشکی می‌پوشی, مشکی می‌خری؟

گفت من عاشق مشکی ام و فقط یکی دو تا لباس رنگ روشن دارم

گفت اینجوری دوست دارم ولی اگه بخوام هم نمی‌تونم رنگ روشن بپوشم و تو خانواده‌مون رسم نیست

مامانش اومد جلوتر و با جزئیات داشت توضیح می‌داد که تو مشهد اکثر خانوما تیره می‌پوشن و

خانواده‌ی شوهرم هم متعصبه و همه‌شون چادری ان و

داشت می‌گفت یکی از عروساشون که با رسم و رسوم اینا آشنا نبوده,

یه روز مانتو شلوار و شال سفید می‌پوشه و تازه چادری هم بوده هاااا

می‌گفت بهش تذکر دادیم و

بعدش اشاره کرد به روسری من و گفت اصن تو خانواده ما خانوما این رنگی نمی‌پوشن


ینی از تعجب شاخ درآورده بودم!!!

خانومه می‌گفت حتی یه عده موقع اجاره دادن خونه‌شون تاکید می‌کنن که خانوم مستاجر چادری باشه

اهل دین و ایمان باشن و ماهواره نداشته باشن و چند تا شرط دیگه

بعد پرسید این چیزا مگه تو شهر شما رسم نیست؟

گفتم اصن این چیزا مطرح نیست!!!

خود من تا همین 5 سال پیش یه دونه لباس مشکی هم نداشتم

اصن برام نمی‌خریدن!!!

یادمه بابابزرگم فوت کرده بود, من حتی روسری مشکی هم نداشتم, نه شلوار نه مانتو, نه حتی جوراب

یادمه وسط مراسم رفتیم لباس بخریم

داشتم فکر می‌کردم چه قدر مهمه که آدم موقع ازدواج در مورد آداب و رسوم طرف هم اطلاعات داشته باشه

کلی باهم حرف زدیم, در مورد خوابگاه و اوضاع تهران و آداب و رسوم نداشته‌ی خودمون و آزادی و

تا اینکه بحثمون رفت سمت همون حاج آقاهه که دیروز به دخترش گفته بود چهره نورانی داره

خانومه می‌گفت یارو اصن منظور دار نگاه می‌کرد و فکر می‌کرده دختره تنهاست

وقتی مامانش قیمت تسبیحو می‌پرسه, دست و پاشو گم می‌کنه نمی‌دونه چی بگه و 

میگه قدر دخترتو بدون و چهره‌اش نورانیه و 

داشتم فکر می‌کردم بیچاره دختره سر تا پا مشکی پوشیده و سر به زیر و چادرشم سفت گرفته

اون وقت یه عده واقعاً مریضن که نمی‌تونن نگاهشونو کنترل کنن

حالا اگه طرف مغازه دار بود یه چیزی, ولی خب همچین حرکتی از کسی که لباس دین رو پوشیده...

بگذریم...

از جلوی مغازه انار فروشی رد می‌شدیم, گوشیم همرام نبود, به دختره گفتم عکس بگیره

فردا باید ازش بگیرم

+ برای Bluish

+ برای شن‌های ساحل


یک گره بر بخت من زد یک گــــــــره بر روســــری

هر کدامش وا شـــود، من روزگارم محــشر است


۹۴/۰۵/۲۷
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

بلوئیش

خانم ت.

شن های ساحل

مامان

نظرات (۱۸)

ینی گفتم الان پینوشتت دو خطه ، خودش یه پست بود :))))))
روسریتم مبارک :)
پاسخ:
مرسی

روسری‌م متبرکه هاااااااااااا
کاملا ^~^ 
با گرد پای زائرین محترم متبرک گردیده ! :)))
نسرین اونجا ساعت چه قدر اختلاف داره با اینجا ؟ 
پاسخ:
حدوداً دو ساعت عقبیم
۲۷ مرداد ۹۴ ، ۰۶:۵۹ آلبرت کبیر
مشکی :|
رنگ غیر روشن :|
ترجیح میدم بهش فک نکنم :|
سرتو که نکوبیدی به دیوار ؟؟؟ :)))
پاسخ:
نه دیگه نکوبیدم
فعلا دست نگه داشتم سرمو برای بدتر از اینا بکوبم به در و دیوار

۲۷ مرداد ۹۴ ، ۰۹:۳۷ شن های ساحل
روسریت خوشرنگ مبارکت باشه......
ممنون جالب بود...البته با یه سری مطالب دیگه که خوندم کمی جور دار می اد به طور کلی من همیشه توی خلقت خدا می مونم این همه فکر و وقت و دقتی که گزاشته تا همه چی سرجای خودش باشه باحاله :)
پاسخ:
:)))
ممنون
از شگفتی های خلقته
۲۷ مرداد ۹۴ ، ۱۱:۱۰ شیمیست خط خطی
ولی من یه دوست مشهدی دارم که چادریه و اتفاقا هم خودش و هم مامان و خواهرش خییییلی ژیگولی و شیک تیپ می زنن! انگار همه مشهدی هام این شکلی نیستن!
پاسخ:
همه شون که نه
اینا می گفتن اغلب این جوریه جوش
دوست شما هم جزو اقلیت هاست انگار :)
زیارتت قبول عزیزم:)

روسریت متبرک شده دیگه چه اشکالی داره خوووووو ینی غش کردم از خنده :))))))))))))))))
پاسخ:
بروووووووووووووو
برو از خدا بترس
اصن برو خودتو متبرک کن :دی
والا
زیارت قبول؛ روسری‌ت مبارک :)

اومدم یه "ن" تایپ نشده رو بگم، الان دیدم درست شده :دی
پاسخ:
ممنون
:)))))
آره نصف شب خوابالود بودم حواسم نبود :دی
اینو یادم رفتم بگم مبارکه عزیزم :)
 من روسری قرمز یا حتی شال قرمز تا حالا نپوشیدم نمی دونم شاید بخاطر اینکه فکر میکنم تو چشم بیشتر میام اخه پوستم سفیده وبعدش من مانتویی ام وهمین باعث میشه پوششم و انتخاب رنگ هام محدودتر میشه البته رنگی می پوشم ولی قرمز وسفید نه خیلی دوس دارم ولی سختمه:(!
چادری که باشی خوبه ولی متاسفانه اصلااااااااا چادر بهم نمیادددددد :((

پاسخ:
:))) ناراحت نباش منم مانتوی قرمز ندارم
چون چادرو یه جوری می‌گیرم که مانتوم تو چشمه
برای همین قرمز نمی‌خرم
۲۷ مرداد ۹۴ ، ۱۳:۰۲ فانتالیزا هویجوریان
همون روسریه س؟؟؟ :))

بعد من بیرون رو تیره میپوشم اکثرا ولی تو خونه فسفری و آبی و صورتی و رنگارنگ اصن لباسای من رو بند رخت که باشن تصویر جالبی در میاد :دی

اما بیرون از خونه چون چادری نیستم اذیت میکنن نمیشه رنگ روشن بپوشم البته میشه ها منتها من اعصابش رو ندارم تیکه بپرونن بهم :(
پاسخ:
آره همون روسری متبرک قرمزه :))))) عکس دیشبه

نه بابا ربطی به آداب و رسوم مشهد نداره این حرفا! محله های نزدیک حرم ممکنه ولی سجاد و هاشمیه و غیره و باید ببینی!!
پاسخ:
نزدیک حرم بودن، ولی خب کل طایفه شون این مدلی بودن
من مشهدی ام، و گفته های ان خانوم  رو تکذیب میکنم :D
احتمالا منظورشون از مشهد آدمایی بوده ک دور و بر خودشون هستن و تفکری شبیه به اون هارو دارن

التماس دعا :)
پاسخ:
همچین تفکری کمشم زیاده
ولی به هر حال تفکره و قابل احترام
O_o
O_o
O_o
والا ما که مشهدی ایم اصلا این چیزا نیس!ینی من که چادری ام هیچ لباس مشکی ای ندارم! چرا یه جفت جوراب دارم مشکیه جنسش خیلی لطیفه! :دی 
فقط انسانی ؟ O_o نه بابااااا! :| مثه شهرای دیگه اس دقیقا! :|
این خانومه قطعا درباره خانواده خودش گفته! :/ جو اینطوریه چه حرفیه خب ؟ :/ آیکون باد کردن رگ غیرت ! :دیییییی
قرمزش به دلم نشست! =)) خخ
+زیارتا مقبول درگاه حق تعالی ! :دی التماس دوعای زیاد زیاد ! ;)
پاسخ:
:))))
هعی...
حتی اگه خانواده و فک و فامیل خودشم بگه بازم جای تامل داشت

روسریم قابل شمارو نداره, متبرکم هست :)))))
+ ممنون
۲۷ مرداد ۹۴ ، ۱۷:۳۷ مستر نیمــا .
مبارکه
ترکیبی میگرفتی. از این چند رنگیا :دی


سفارش دعا کنم نمیگی چقدر رو داره؟؟؟
خب احتیاج دارم 
پاسخ:
ممنون,
امروز رنگای دیگه‌شم می‌گیرم
آبی و سفید و کرمی


سفارش دعا؟
امممم
الان داریم میریم حرم برای نماز
زود میریم که هر دو تا حرمو زیارت کنیم
به هر دو عزیز می‌سپرم یه فکری هم به حال شیخ ما بکنن
سلام نسرین.زیارتت قبوووووول باشه.خوبی؟
ببخشیدا ولی التماس دعای شدید دارم ازت.
پاسخ:
سلام
شدیداً به یاد همه تونم :)
روسریت مبارک و متبرک :دی

من خودم واسه ی لباس خودم رنگ تیره بیشتر دوست دارم چون حس می کنم بیشتر بهم میاد و کلا بهم اعتماد به نفس میده. دلیل دیگه ای نداره. ولی اطرافیانم بر عکس از رنگ تیره خوششون نمیاد اغلب :دی

ولی به نظرم به جو جایی که آدم توش زندگی می کنه هم بستگی داره. مثلا اگه آدم جایی زندگی می کنه که همه یا اکثریت بالای 90 درصد آدما تیره می پوشن، درک می کنم که کسی راحت نباشه روشن بپوشه
پاسخ:
مرسی, قابل شمارو نداره :))))

اوهوم
ولی من ترجیح میدم محیطم روشن باشن :دی
زیارتت قبول خانومی...ممنون که به یاد همه ای...
روسری خوش رنگت هم مبارکه..!
پاسخ:
مرسی
قابل شمارو نداره بانوجان
سلام نسرین جان. زیارت قبول. روسریت مبارک ^_^
ممنون بابت نمازه ^__^
و همچنان التماس دعا :)
پاسخ:
سلام
ممنون
خواهش می‌کنم
گوشیت t2عه؟
پاسخ:
این آره
ولی این گوشی بابامه
گوشی من سفیده
Sony Xperia SL