پیچند

فصل پنجم

پیچند

فصل پنجم

پیچند

And the end of all our exploring will be to arrive where we started
پیچند معادل فارسی تورنادو است.

آخرین نظرات
آنچه گذشت

خیلی وقت بود که می‌خواستم فرزانه، یکی از هم‌کلاسیای ارشدمو ببینم و باهم راجع به طرح‌هاش صحبت کنیم. بالاخره شنبه (شش اسفند) این دیدار میسر شد و بعد از جلسهٔ فرهنگستان تو یه کافه نزدیک خوابگاه قرار گذاشتیم. از این کافه‌های تاریک و گرون بود :))



کافه تو شیخ بهایی بود. از متروی حقانی، سوار اتوبوسای شیخ بهایی شدم. این مسیرو تازه کشف کردم. قبلاً با بی‌آرتیای پل مدیریت میومدم و لقمه رو دور سرم می‌چرخوندم. یه دختری کنارم نشسته بود که می‌خواست جلوی بیمارستان پیاده بشه. وقت دکتر داشت و دیرش شده بود. ترافیکم سنگین بود. داشت تلفنی با یکی حرف می‌زد؛ گفت شارژ گوشیم کمه و ممکنه خاموش بشه. بعد از اینکه خداحافظی کرد پاورمو درآوردم گفتم تا پیاده شی شارژ کن گوشیتو. گوشی خودمم همزمان شارژ می‌کردم.



چند ماه پیش اسممو گوگل کردم ببینم چیا میاره تو نتایج جست‌وجو. در کمال تعجب دیدم شمارۀ موبایلم جزو اولین نتایجه و اطلاعاتم به‌صورت پی‌دی‌اف تو سایت دانشگاه گذاشته شده. بدون اینکه خودم خبر داشته باشم. فایلو دانلود کردم دیدم علاوه بر من، شمارۀ بقیه هم در دسترس عمومه. و شمارۀ بچه‌های بقیۀ رشته‌های دانشکده. چون خودم تهران نبودم، از دوستم خواستم پیگیری کنه و مسئول سایتو پیدا کنه و ازش بخواد بردارن این اطلاعاتو. بقیه هم مثل من تعجب کرده بودن و راضی نبودن. بعد از پیگیری‌های من و دوستم اون یادداشتی که این پی‌دی‌اف توش بود رو از سایت برداشتن، ولی پی‌دی‌اف‌ها هنوز در دسترس بودن و همچنان می‌شد دانلودشون کرد. این سری که رفته بودم تهران، خودم رفتم دانشکده و نشستم کنار مسئول مربوطه و ازش خواستم این فایل‌ها رو از اون قسمتی که اونجا آپلود شده حذف کنه. توضیح دادم که تا وقتی لینک دانلود فعاله، اطلاعات هم در دسترسه، حتی اگه اون مطلب رو ظاهراً از سایت برداشته باشید. لینکو حذف کرد و یکی دو هفته بعد گوگل هم اون پی‌دی‌اف رو از نتایجش حذف کرد. انتظار عذرخواهی هم داشتم ولی نه‌تنها کسی این اشتباهو گردن نگرفت بلکه حتی گفتن مگه شماره موبایل جزو اطلاعات خصوصی و شخصیه؟ گفتم شماره موبایل جزو اطلاعات محرمانه نیست، ولی دیگه قرار هم نیست در اختیار همۀ ساکنین کرۀ زمین قرار بگیره.

این عکس نمونه‌ای از تبعاتِ در دسترس قرار گرفتن شماره موبایله. یارو مصدع اوقات شده که بدونه زبان‌شناسی ینی چی.



هفتهٔ دوم و سوم اسفند، یه تعداد از بچه‌های ارشد و یه نفر از بچه‌های دکتری قرار بود دفاع کنن. می‌تونستم و می‌خواستم تو دفاع دونفرشون که اتفاقاً استادراهنماشون استادراهنمای من بود شرکت کنم. تو کانال و اینستای انجمن اطلاع‌رسانی هم کردم که دانشجوهایی که می‌خوان شرکت کنن. اولین بار بود که از نزدیک همدیگه رو می‌دیدیم. 

دوتا برادر هستن که هر دو استاد زبان‌شناسی‌ان. برادر بزرگ اسمش مهدی سمائیه و کوچیکتره فرشید. من دورۀ ارشد با برادر کوچیکتر سه‌تا درس داشتم. همون استاد شمارۀ ۸ که منو مهندس صدا می‌کرد. به من گفتن استاد داور، دکتر سمائیه و منم تو اطلاعیه‌ها نوشتم مهدی سمائی. چرا ننوشتم فرشید؟ چون پارسال، تو یکی از جلساتی که با استادراهنمام داشتم بهم گفت برو پایان‌نامۀ دکتر سمائی رو هم بخون. منم رفته بودم کلی گشته بودم و مقاله یا پایان‌نامۀ فرشید سمائی رو پیدا کرده بودم و دیده بودم به زبان فرانسویه و ترجمه نداره و دست‌ازپادرازتر اومده بودم که نتونستم بخونم. استادم اون روز بهم گفت هر جا سمائی خالی بگیم منظورمون مهدی سمائیه. لذا وقتی گفتن داور دفاع‌ها دکتر سمائیه، طبق حرف اون روز استادم فکر کردم منظورشون مهدی هست و تو اطلاعیه‌ها هم نوشته بودم داور مهدی سمائیه. که خب وقتی دیدم فرشید اومده، سریع ویرایش کردم اطلاعیه‌ها رو. جلوی هم‌کلاسیا و استادهای جدیدم حسابی تحویلم گرفت و تعریف کرد ازم. هنوز بهم می‌گه مهندس.

دکتر مهدی سمائی یه کتاب داره به اسم زبان مخفی. سر جلسهٔ دفاع دوم، دکتر فرشید سمائی گفت پایان‌نامه رو به برادرش هم داده که اونم بخونه و نظرشو بگه. استادهای دیگه که اونجا بودن به‌شوخی گفتن پس ایشونم داور مخفی این دفاعن.




یه روزم رفتم نشستم سر کلاس استاد شمارۀ ۲۰. این درسو ما پارسال به‌صورت مجازی داشتیم و دلم می‌خواست حضوریشم ببینم. با اینکه اولش خودمو معرفی کردم و با اینکه دو سال دانشجوی این استاد بودم و انتظار داشتم منو یادش باشه و بشناسه، ولی منو با یکی دیگه که نمی‌دونم کی بود اشتباه گرفته بود و وسط درس دادناش هی خانم فرخنده صدام می‌کرد. از اون روز هم‌کلاسیامم به‌شوخی فرخنده صدام می‌کنن.
ولی من این رسم پک‌های دفاع رو دوست ندارم. در حد یه جعبه شیرینی اشکالی نداره و خوبه ولی بیشتر از این اسراف و خودنماییه.
۰۲/۰۱/۲۶
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

استاد شماره 17

استاد شماره 20

استاد شماره 8

فرزانه هم‌کلاسی ارشد

نظرات (۱۰)

چه سمی بوده اون لیست اطلاعات :/

واقعا تعریف ملت از حریم خصوصی و نحوه‌ی احترام بهش مورد پسندم نیست.

+🙄 حقیقتا بعد از خوندن پست رفتم اسمتو سرچ کردم.

++ من یکبار رفتم شیمیست خط خطی رو ببینم. بعد داشت میگفت اسم و فامیلتو(روی اکانت تلگراممه) سرچ کردم قبل از اینکه عکست باز بشه که ببینم کی هستی و چجوری‌ای و گویا اطلاعات یک فیزیک خوانده‌ی دانشگاهمون رو آورده بود براش.(میدونست کجا لیسانس گرفتم ولی رشته رو نمیدونست)

پاسخ:
نمی‌دونم یادته یا نه. تو وبلاگم هم نوشته بودم یه بار که سال نودوهفت در جریان مصاحبۀ دکتری یکی از دانشگاه‌ها، وقتی وارد سایت شدم و روی گزینۀ گزارش تراکنش هزینۀ مصاحبه کلیک کردم، شمارۀ شناسنامه و داوطلبیمو خواست. وارد کردم و رفتم یه قسمتی که دیدم شمارۀ شناسنامه و کد ملی و کد داوطلبی و شمارۀ پرونده و همۀ اطلاعات شخصی خودم و بقیه رو نشون میده. با اینا می‌شد کارنامۀ دانشجوها، درصداشون و حتی از بخش ثبت‌نام، آدرس خونه و شماره تلفن و کل اطلاعاتشونو برداشت. حتی از فرم صلاحیت، اسم و شمارۀ دوستان صمیمی افراد در دسترس بود. چون شب بود نمی‌تونستم زنگ بزنم دانشگاه و بهشون اطلاع بدم. صبح روز بعد دوباره چک کردم. دیدم فقط آمار چپ‌دست‌ها رو نگه‌داشتن و اطلاعات دیگه‌ای در دسترس نیست. البته نگفته بودن کیا چپ‌دستن. فقط نوشته بودن از پونزده پسری که پولشونو واریز کردن دوتاشون چپ‌دست هستن، از بیست‌وچهار دختری هم که برای مصاحبه ثبت‌نام کردن دوتاشون. ولی از اونجایی که آدم پیگیری هستم دوباره وارد شدم که یه بار دیگه چک کنم. دیدم اطلاعات شخصی دانشجوها همچنان در دسترسه. زنگ زدم دانشگاه و قضیه رو گفتم. باورشون نمی‌شد. گفتم این کد ملی منه، اینم شمارۀ پرونده. همین الان به جای من وارد سایت مصاحبه بشید و گزارش تراکنش رو بزنید ببینید. وارد شدن و دیدن اطلاعات همه رو نشونم میده. تشکر کردن و گفتن پیگیری می‌کنن. از اونجایی که اطلاعات دانشجوها رو داشتم، یه بارم با اطلاعات اونا وارد بخش گزارش تراکنش شدم و در کمال شگفتی دیدم برای اونا فقط اسم و اطلاعات خودشونو نشون میده. یکی بود به اسم میم الف که تراکنشش ناموفق بود. وقتی اطلاعات اونو وارد کردم دیدم برای اونم مثل من اسم و آدرس و اطلاعات همه رو نشون میده. فهمیدم قضیه چیه. دوباره زنگ زدم دانشگاه و به مسئول مربوطه گفتم من همونی‌ام که چند دقیقه پیش تماس گرفته بود. گفتم سایت برای اونایی که پرداختشون موفق بوده فقط اطلاعات خودشونو نشون میده، ولی برای اونایی که مثل من هنوز پرداخت نکردن یا مثل آقای میم الف که تراکنششون ناموفق بوده در صورت درخواست گزارش تراکنش اطلاعات همه رو نشون میده. تعجب کرد و دوباره کلی تشکر کرد و لابد تو دلش گفت بابت همۀ پیگیری‌هات مرسی. قضیۀ اون تعداد چپ‌دستا چی بود؟ اونم فهمیدم. صبح رقم آخر شماره پرونده‌مو اشتباه وارد کرده بودم و سایت به جای اینکه بگه شمارۀ واردشده غلطه، فقط تعداد ثبت‌نامی‌ها و تعداد چپ‌دستا رو نشونم داده بود. مجدداً با چندتا شمارۀ الکی وارد شدم دیدم برای شماره‌های الکی فقط تعداد ثبت‌نامی‌ها و چپ‌دستا رو نشون می‌ده. ولی برای اونایی که هنوز پرداخت نکردن، همه چی رو.

انقدر این پستای روزانه‌ت تو ماه مبارک ایدهٔ خوبی بود که دارم فکر می‌کنم کاش دوباره وبلاگم رو باز کنم🤔

پاسخ:
آره آره برگرد. بی‌صبرانه منتظریم و مشتاقانه استقبال می‌کنیم. البته اینم بگم که به این راحتیا این پستا منتشر نمیشنا. قبل از نوشتن هر کدومشون یه دور به این فکر می‌کنم که چرا دارم می‌نویسم و بهتره همین جا تمومش کنم و بعد از کلی کلنجار دکمۀ انتشارو می‌زنم. 


+ به موازات این استقبال شما، یه عده هم هستن گیر دادن که ماه رمضون چرا عکس غذا می‌ذارم، بلکه یکی گشنه‌ست یکی تشنه‌ست یکی نداره.
آیا من مجبورتون کردم گشنه و تشنه این وبلاگو دنبال کنید؟

ببین چند بار بند برادران سنائی رو خوندم ولی حس میکنم اشتباه نوشتی یه جاییشو. هر جا سنایی خالی بگن منظورشون فرشیده. نه؟

پاسخ:
نه. ببین چون مهدی معروفه و بزرگتره، استادمون می‌گفت هر جا بگن سمائی، منظور مهدیه. 
چون من با فرشید درس داشتم و مهدی رو ندیدم تا حالا، پیش‌فرضم این بود که منظور از سمائی فرشیده و وقتی استادم گفته بود برو مقالۀ سمائی رو بخون رفته بودم سراغ مقالۀ فرشید. در حالی که منظورش مهدی بود. اونجا به من گفت هر موقع گفتیم سمائی منظورمون مهدیه.
حالا سر دفاع دوستم گفتم داور دفاع سمائیه و منم گفت پس طبق اون حرف استادم داور مهدیه. ولی فرشید بود :|

ممنون از محبتت💕

 

فقط پشت‌صحنهٔ انتشارشون😂

پاسخ:
دو بارم کاملاً جدی پست خداحافظی نوشتم :|
طلاق رجعی شنیدی؟ هر هفته یه بار وبلاگمو طلاق می‌دم بعد منصرف میشم :|

خیلی ها برای همون پک ها میان میشینن حتی استادا:دی

سر جلسه دفاع من یکی از داورا که از استادای خودمون بود وسط دفاع من فکر کن شیرینی میخورد و از تازگی شیربنی ها برای ناظر میگفت که اونم بخوره:دی

کلا روز پر استرسیه...

پاسخ:
یه رسم دیگه هم اینه که برای استاد هدیه ببری بعد از دفاع. قدیما ربع سکه و پارسیان و گرمی مد بود :| استادها هم می‌گرفتن :|

:))) باگ سایتشون زیبا بوده واقعا.

+این پیگیر بودنت واقعا بعضی وقتا مشوق منه در رها نکردن

پاسخ:
یکی از علایق من پیدا کردن باگ سیستم‌هاست. یه مدت تو نخ مترو بودم ببینم اگه موقع خروج کارت نزنیم و سری بعد همون‌جایی که ورود رو زدیم بزنیم چی میشه :| یادم نیست نتیجۀ تحقیقم چی شد. فرضیه‌م این بود که نباید چیزی کم بشه.

چه جاهای باکلاس میرید

 

این فرد پیام دهنده بسیار جالب بود:) 

 

سلام خانم فرخنده:)

 

این هدیه بعد از دفاع رو دیگه نشنیده بودم=/

پاسخ:
سلام فرخنده رو با لحن سلام فرمانده خوندم :)))

این دوستم پاتوقش این‌جور جاهاست ولی من سالی یه بار می‌رم :))

الان یکی دیگه پیام داده که بیا دوست شیم. جواب ندادم، نوشت بدرک. می‌خواستم بگم به درک رو جدا می‌نویسن ولی دیگه جواب ندادم :|
۲۶ فروردين ۰۲ ، ۱۹:۰۶ مهرداد ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏

صحیح نمی باشد. فقط یک عدد لیوان یک بار مصرف و یک بطری آب معدنی.

 

پاسخ:
حتی اون آب هم بی‌خود و الکیه. اونی که حرف می‌زنه دانشجوئه که باید آب بخوره که گلوش صاف بشه. بقیه انرژی‌ای مصرف نمی‌کنن که. رأی من شکلاته :))

منم کنجکاو شدم اسممو سرچ کنم البته خدارو شکر چیزی نبود فقط یه استاد فلوت و دودک رو آورد 

الان دیگه مد شده هر سایتی که میری حتی برای سرکشی شماره موبایل از شما میخواد برای تبلیغاتشون، اتفاقا چندروز پیش آجیل میخریدم مغازه‌دار شماره موبایل خواست تا توی سیستمشون ثبت کنه و چون شما اونجا مشتری هستی و همیشه میری اونجا نمیشه بهشون بگی که شماره نمیدم، حالا خدا میدونه چقدر از این اطلاعات محفوظ میمونه و چقدرش پخش میشه 

یادمه نزدیک انتخابات مجلس کاندیداها شماره تلفنهای مردم رو از آژانسها یا مغازه‌ها یا بوتیکها و جاهای دیگه میگرفتن تا براشون پیام تبلیغاتی بفرستن! در حالیکه توی هر کشور دیگه‌ایی میشه بخاطر اینکار از طرف شکایت کرد 

وقتی این پک‌های پذیرایی رو میبینم یاد یه استارت‌آپ بنام مهمانو میافتم که ایده‌ی اولیه‌ش رو توی یه جمع دوستانه مطرح کردیم و یکی از دوستان ادامه داد و موفق هم شده

 

 

پاسخ:
یه سری اطلاعات برای بعضیا خیلی حیاتی و محرمانه‌ست برای بعضیا نه. من استادهایی رو می‌شناسم که اجازه نمی‌دن دانشجوهاشون شماره‌شونو داشته باشن. برای ارتباط گرفتن باید زنگ بزنی دانشگاه، دفترشون :|

چه جالب. این اُ چیه آخر اسماشون می‌ذارن؟ معنی خاصی داره؟

معنیشو نمیدونم ولی فکر میکنم چون ایتالیا به آشپزی و غذاش معروفه یه جور ایتالیانیزه کردنه:)

پاسخ:
بین داده‌های رساله‌م زیاد دیدم از این اسم‌ها که آخرش اُ یا نو دارن. مثل کارپینو