پیچند

فصل پنجم

پیچند

فصل پنجم

پیچند

And the end of all our exploring will be to arrive where we started
پیچند معادل فارسی تورنادو است.

آخرین نظرات
آنچه گذشت

۱۸۸۱- روز بیستم رمضان (سفرنامۀ مشهد، بخشِ چای)

سه شنبه, ۲۲ فروردين ۱۴۰۲، ۰۴:۵۹ ق.ظ

اوایل با استکان‌های اونجا حال نمی‌کردم و دلم نمی‌خواست تو لیوان و استکانی که بقیه هم ازش استفاده می‌کنن و شخصی نیست چایی بخورم. یه‌بارمصرف هم نداشتن. یه بار لیوان یه‌بارمصرف با خودم بردم ولی بعداً بی‌خیال این وسواس شدم و تو همونایی که بقیه می‌خوردن خوردم. می‌شستن دیگه. ولی تو سفر کربلا به هیچ وجه من الوجوه حاضر نشدم تو استکان چایی بخورم. چون درست و حسابی نمی‌شستن. اینا نبات هم می‌ریختن تو چایی. شیرین بود. تو چاییای کربلا شکر می‌ریختن.



وقتی داشتم از چای و کیکم عکس می‌گرفتم یه دختره اومد گفت میشه منم ازش عکس بگیرم؟ گفتم بگیر. بعد دادم دستش با گوشی خودشم از خودش عکس گرفتم. اگه این چای و کیکو جای دیگه دیدید بدانید و آگاه باشید مال منه. جای دندونای منم روشه :))



تولد امام حسین و حضرت ابوالفضل بود. کنار چای، شکلات هم می‌دادن.



این چایی رو تو هتل، با دبیر یکی از دانشگاه‌ها که باهاش دوست‌تر بودم و تو یه اتاق بودیم درست کردیم. گفت چای شمال دارم و خیلی خوبه و فلانه و بهمانه. گفتم ما چای ایرانی نمی‌خوریم و یه بار گرفتیم طعمشو دوست نداشتیم. گفت این فرق می‌کنه و امتحان کن. دم کردیم و خوردیم و خوشم اومد. بقیه‌شم داد که بعداً دم کنم خودم.



نمای بیرونیِ هتل پردیسان و چای شمال



اینو شنبه، هفت اسفند، وقتی برگشتم تهران دم در خوابگاه دادن. اعیاد شعبانیه بود و چای و شکلات می‌دادن تو خوابگاه. اون شبم تولد امام سجاد بود.


۰۲/۰۱/۲۲
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

نظرات (۱۶)

من به شخصه ترجیه (ترجیح) می دم خودم لیوان ببرم و با لیوان خودم چای بنوشم 

.ممنونم بابت پست بیت تطهیر و چایی .

پاسخ:
ترجیح با ح
توجیه با ه

خواهش می‌کنم :)

صف چایی خواهران و برادران رو هم جدا کردن ؟ :| 

پاسخ:
آره. ولی بعدش که گرفتی می‌تونی بری مختلط بخوری

توی عید یه ویدیو توی شبکه های اجتماعی بود که چند تا از مردم ( یا شاید هم مردم نما )‌ داشتن به یکی از مسئولین در مورد حجاب اعتراض میکردن و یکیشون به طرف گفت باور کنید یه عده با یه سر و وضعی میرن توی رستوران ها اصلا همه لختن . لخت مادرزاد . این یعنی چی ؟‌ :))) واقعا چطور توی ذهنش همه رو لخت مادرزاد دیده ؟‌ :| 

 

من واقعا از ذهن اینایی که اینجورین میترسم . مثلا چی توی ذهنشون چی میگذره که صف چایی رو توی حرم جدا میکنن یعنی به چی فکر میکنن ؟  به قول امامشون ان شا الله که خداوند همه ما رو آدم کنه :) 

پاسخ:
این جزو اون تفاوت‌هاییه که من درک می‌کنم و باهاش کنار میام. شاید نپذیرم اما مقاومت نمی‌کنم که تغییر بدم طرز فکر مردم رو. مثلاً چند روز پیش با بچه‌های دورهٔ کارشناسی تصمیم گرفتیم دورهمی داشته باشیم. از دویست‌تا برقی حداقل شصت هفتادتایی الان ایرانن. در مورد زمان و مکانش صحبت کردیم. قرار شد آمار دخترا رو من بگیرم بعد جمع‌بندی کنیم. چندتا از دخترا به این دلیل که دورهمی مختلطه گفتن نمیان و بعداً تو دورهمی دخترانه شرکت می‌کنن. ولی یه مورد دیگه داشتیم از دخترا که با دخترا هم مشکل داشت. گفت چون حجاب ندارن نمیام. 
ولی من هر دو یا بهتره بگم هر سه گروه رو درک می‌کنم و با همه‌شون دوستم. حتی با اونایی که حجاب ندارن هم دشمنی ندارم.
حس می‌کنم هنوز حتی شما هم به این درک نرسیدید که مردم رو هر جوری هستن بپذیرید. اینا این‌جوری‌ان و دوست دارن صفشون جدا باشه. بپذیرید اینو. کسی مجبورشون نکرده جدا باشن. جدا بودن رو دوست دارن.
۲۲ فروردين ۰۲ ، ۲۱:۱۳ ماه توت‌فرنگی

عجب چایی‌های خوش‌ رنگی هم هستن چایی‌های حرم. 

پاسخ:
خوش‌طعم هم بود. 
من چایو تلخ می‌خورم ولی عاشق طعم نباتش شدم.

نه من کاری ندارم اگر انتخاب خودشون باشه . ولی این که صف ها جدا باشه لزوما انتخاب همه نیست . مسئولین تصمیمش رو از قبل گرفتن تابلوش رو هم از قبل زدن . 

پاسخ:
ببین فرض کن شما نمی‌خوای جدا باشه. من می‌خوام جدا باشه. هر دو می‌ریم چای بگیریم. 
اینا اگه جدا نکنن، برای من مطلوب نیست، 
ولی اگه جدا کنن برای من مطلوبه و برای شما هم فرقی نمی‌کنه.
نامطلوب نیست براتون. درسته؟ 
مثل مترو. برای شمایی که می‌خوای مختلط باشه فرقی نمی‌کنه که کی پیشت باشه. فرق می‌کنه؟ مگر اینکه اصرار داشته باشی خانوما کنارت باشن که این خودش یه‌جور اجبار دیگران و سلب آزادی بقیه‌ست که مجبور باشن با شما باشن.

منظورم اینه که جدا بودن صف برای اونی که خواسته جدا باشه فرق می‌کنه نه اونی که مختلط خواسته. برای اون فرقی نمی‌کنه. مثل کلاسی که مختلطه ولی دخترا همه‌شون غایبن. متوجه منظورم میشی یا بد توضیح دادم؟

اتفاقا من خیلی مسلمون ها رو دوست دارم . اونایی که توی اروپا هستن حتی آخوند های سفارت ایران وقتی توی اون جامعه قرار میگیرن چنان مودب و سربه زیر میشن که حتی توی مترو به خودشون اجازه نمیدن به کسی چپ نگاه کنن چه برسه به این که بخوان سر کسی داد بزنن یا دست به کسی بزنن یا اصلا چیزی بگن . یعنی قدرت که نداشته باشن احترام به دیگران رو یاد میگیرن 

 

دین اگر قدرت داشته باشه باعث بدبختی میشه . این نظر منه . حتی مسیحیت . اتفاقا علی بندری توی کانال یوتیوبش چند روز پیش یه ویدیو ۴۰ دقیقه ای در مورد مسیحیت توی اروپا ساخته و کاملا مشخصه چه جنایات هایی اتفاق افتاده وقتی که آخوندهای اروپا قدرت داشتن . اگر دوست داشتی ببین .

 

 

پاسخ:
یه پاراگراف به جواب کامنت قبل اضافه کردم. شاید ندیده باشی.

اسم چایی ایرانیه که استادتون بهتون دادن چیه؟

پاسخ:
استاد؟
دوستم بود. دبیرها دانشجو هستن.
از مزرعه چیده بود اسم نداشت:))

راستش برای من قانع کننده هست یعنی درسته برای من فرقی نداره ولی با این فرمون اگر بریم جلو توی خیابون هم باید بپذیریم که جدا کنن . یه عده هم هستن کلا این فضا رو ناسالم میدونن یعنی فکر میکنن جامعه رو دچار بیماری میکنه . مثلا اونایی که بر علیه جدا بودن سلف اعتراض کردن . 

 

به نظر من راه وسطش اینه که همه چی سه قسمت بشه . مختلط . آقایان . بانوان . فضای جدید هم نمیخواد چون تعداد نفرات که عوض نمیشه . 

 

حداقل این چیزیه که من در لحظه به نظرم میرسه و فکر میکنم بد نیست 

پاسخ:
آره با این ایدهٔ سه‌قسمتی موافقم. قطارها الان این‌جوریه. البته اونا به مختلط می‌گن خانواده ولی شناسنامه رو چک نمی‌کنن که محرم باشن.

اصلا خود پیامبر هم ازدواج هاش رو توی شناسنامه ثبت نمیکرده  . اسلام میگه صیغه بخونید محرمید . نه دائم و نه موقت لزومی ندارن توی شناسنامه ثبت بشن . اصلا شناسنامه رو رضا شاه (روحی فداه)‌ آورد توی این مملکت . یعنی قبلش که اسلام بوده ولی شناسنامه نبوده . بعد الان هتل ها و خیلی جاها توی ایران میگن محرمیت یعنی این که توی شناسنامه باشه :) 

 

یعنی حتی به دین خودشون هم پایند نیستن و کاملا خودشون برای خودشون تفسیر میکنن . 

 

من این شرایط ایران رو ناسالم میدونم . خیلی ها مشکل روانی دارن . باور کن . اونی که خانوم های بدون روسری رو لخت مادرزاد دیده سالمه واقعا ؟‌ یا خیلی از مذهبی ها توی شبکه های اجتماعی به دخترهایی که میرقصن میگن فاحشه . اینا سالمن ؟‌ 

 

من مشکلم اینجاست که وقتی همه چی خیلی بسته میشه افراد دیگه اون تعادل روحی و روانی شون رو از دست میدن و چشم هاشون یه چیزی رو میبینه اما ذهنشون یه چیز دیگه رو تجسم میکنه یعنی از واقعیت فاصله میگیرن. مثل کسانی که روانگردان مصرف کرده باشن 

پاسخ:
اوهوم...
بی‌خیال. امشب یه کم بی‌حوصله‌م.

وای چای :)) میتونم حدس بزنم موقع خوردن خیلی‌هاشون یاد من افتادی ( ایموجی اون میمونه که دستشو میذاره رو چشاش و خودشو لوس میکنه )

پاسخ:
نه خیلی‌هاشون، موقع خوردن همه‌شون یاد تو می‌افتادم. یکیشم به نیت تو خوردم.

نو پرابلم . شب قدرتون مبارک

پاسخ:
تسلیت می‌گن این شبو. شب شهادت حضرت علی هست :|

پست جدید رو برداشتین؟ اومدم کامنت بزارم دیدم نیست پست .

پاسخ:
نه، سر جاشه!

واقعا ؟ من معذرت میخوام فکر میکردم چون میگن ثوابش برابر هزار شبه و این چیزا پس حتما یه چیز مبارکه و باید تبریک گفت . آخه مگه نمیگفتن شب آرزوهاست و هر کی هر آرزویی داره برآورده میشه و اینا ؟‌ شایدم من قاطی کردم با یه شب دیگه . نمیدونم :|

پاسخ:
شب آرزوها ماه رجبه نه رمضان.
امشب تقدیر و سرنوشت هر کس نوشته میشه بر اساس آرزوها و قابلیت‌های طرف.

شب قدر رو گوگل کردم ببینم چی بوده . توی ویکیپیدیاش چند تا شعر هم در این مورد بود و یکی اش مال حافظ بود 

 

در شبِ قدر ار صَبوحی کرده‌ام، عیبم مکن

سرخوش آمد یار و جامی بر کنارِ طاق بود

 

دیدم قشنگه رفتم توی گوگل سرچ کردم دیدم کاملش اینه و توی بیت آخرش اسم شما هم هست . گفتم بگم . دیگه نمیدونم تبریک یا تسلیت ولی کلا امیدوارم به آرزوهاتون برسید . 

 

پیش از اینَت بیش از این اندیشهٔ عُشّاق بود

مِهرورزیِ تو با ما شُهرهٔ آفاق بود

یاد باد آن صحبتِ شب‌ها که با نوشین لبان

بحثِ سِرِّ عشق و ذکرِ حلقهٔ عُشّاق بود

پیش از این کاین سقفِ سبز و طاقِ مینا بَرکِشند

مَنظَرِ چشمِ مرا ابرویِ جانان طاق بود

از دَمِ صبحِ ازل تا آخرِ شامِ ابد

دوستی و مِهر بر یک عهد و یک میثاق بود

سایهٔ معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد؟

ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود

حُسنِ مَه رویانِ مجلس گر چه دل می‌بُرد و دین

بحثِ ما در لطفِ طبع و خوبیِ اخلاق بود

بر درِ شاهم گدایی نکته‌ای در کار کرد

گفت بر هر خوان که بِنْشَستَم خدا رزّاق بود

رشتهٔ تسبیح اگر بُگْسَست معذورم بدار

دستم اندر دامنِ ساقیِ سیمین ساق بود

در شبِ قدر ار صَبوحی کرده‌ام، عیبم مکن

سرخوش آمد یار و جامی بر کنارِ طاق بود

شعرِ حافظ در زمانِ آدم اندر باغِ خُلد

دفترِ نسرین و گُل را زینتِ اوراق بود

پاسخ:
مرسی. امشب برای عاقبت‌به‌خیری و سلامتی و آرامش شما هم دعا می‌کنم ^-^

خیلی ممنون . واقعا لطف میکنید . برای اونایی که ممنوع الخروج هستن هم دعا کنید لطفا . 

پاسخ:
دیگه هر چی صلاحتونه همون بشه :) خدا که بدِ بنده‌هاشو نمی‌خواد. برید هر جا که حالتون خوبه، با هر کی که باهاش حالتون خوبه :)

+ من دیگه برم جوشن کبیرمو بخونم. صبح بقیۀ کامنتا رو جواب می‌دم.

تا حالا چای خانه رو ندیده بودم. کجای حرم میشه؟

اسم چای شمالیش چی بود؟ چون ماهم دوست نداریم.

پاسخ:
یکی دو ساله تأسیس شده شاید برای همینه که ندیدی.
صحن پیامبر
صحن کوثر
صحن غدیر

اسم نداشت. در واقع برند نداشت و خودشون می‌کاشتن و برداشت می‌کردن. می‌گفت وقتی می‌چینن، چینش اولش باکیفیت‌ترینه و صادر می‌کنن بعدش که دوباره رشد می‌کنه و دوباره می‌چینن اونا دیگه تلخ و بدمزه میشه و کیفیت نداره. این دوستم سری اول برداشت چایو خریده بود از آشناشون. اونایی که تو بازاره برداشت‌های سوم و چهارمه :))