۱۸۸۱- روز بیستم رمضان (سفرنامۀ مشهد، بخشِ چای)
اوایل با استکانهای اونجا حال نمیکردم و دلم نمیخواست تو لیوان و استکانی که بقیه هم ازش استفاده میکنن و شخصی نیست چایی بخورم. یهبارمصرف هم نداشتن. یه بار لیوان یهبارمصرف با خودم بردم ولی بعداً بیخیال این وسواس شدم و تو همونایی که بقیه میخوردن خوردم. میشستن دیگه. ولی تو سفر کربلا به هیچ وجه من الوجوه حاضر نشدم تو استکان چایی بخورم. چون درست و حسابی نمیشستن. اینا نبات هم میریختن تو چایی. شیرین بود. تو چاییای کربلا شکر میریختن.
وقتی داشتم از چای و کیکم عکس میگرفتم یه دختره اومد گفت میشه منم ازش عکس بگیرم؟ گفتم بگیر. بعد دادم دستش با گوشی خودشم از خودش عکس گرفتم. اگه این چای و کیکو جای دیگه دیدید بدانید و آگاه باشید مال منه. جای دندونای منم روشه :))
تولد امام حسین و حضرت ابوالفضل بود. کنار چای، شکلات هم میدادن.
این چایی رو تو هتل، با دبیر یکی از دانشگاهها که باهاش دوستتر بودم و تو یه اتاق بودیم درست کردیم. گفت چای شمال دارم و خیلی خوبه و فلانه و بهمانه. گفتم ما چای ایرانی نمیخوریم و یه بار گرفتیم طعمشو دوست نداشتیم. گفت این فرق میکنه و امتحان کن. دم کردیم و خوردیم و خوشم اومد. بقیهشم داد که بعداً دم کنم خودم.
نمای بیرونیِ هتل پردیسان و چای شمال
اینو شنبه، هفت اسفند، وقتی برگشتم تهران دم در خوابگاه دادن. اعیاد شعبانیه بود و چای و شکلات میدادن تو خوابگاه. اون شبم تولد امام سجاد بود.
من به شخصه ترجیه (ترجیح) می دم خودم لیوان ببرم و با لیوان خودم چای بنوشم
.ممنونم بابت پست بیت تطهیر و چایی .