۱۸۷۰- روز نهم رمضان (موضوع پست: نه کارشناسم نه کارشناسی)
محوطۀ دانشگاه فردوسی مشهد، دوشنبه ۲۴ بهمن پارسال
از پستهای اینستاگرام
ورود نابهنگام و دیرهنگام و شبهنگامم رو به دانشگاه فردوسی مشهد برای حضور در نشست کارشناسان و دبیران انجمنهای علمی دانشگاههای ایران خوشامد و خیرمقدم عرض میکنم.
قرار بر این بود که سهشنبه صبح حضور به هم برسونیم، ولی از تبریز فقط برای دوشنبه این ساعت بلیت پیدا کردم و زودتر از صبح اومدم که در واقع این زودم بهنوعی دیر محسوب میشه این وقت شب.
مسیر فرودگاه تا دانشگاه رو با مترو اومدم و شب اول تو خوابگاه موندم تا سهشنبه صبح بریم هتلمونو تحویل بگیریم.
خوابگاههاشون داخل دانشگاهه ولی از اونجایی که دانشگاه بزرگیه و خوابگاهش خیلی فاصله داره با در ورودی دانشگاه، با ون رفتم خوابگاه. اونجا یکی از دانشجوهای دانشگاه فردوسی منتظرم بود و گفته بود هر موقع رسیدی زنگ بزن که بیام دم در و بیارمت داخل خوابگاه.
جز من، هشت کارشناس و دبیر دیگه هم دوشنبه رسیده بودن مشهد و اومده بودن خوابگاه تا سهشنبه صبح بریم هتل.
اون خاطرۀ ایام مدرسه یادتونه راننده تاکسی ازم پرسیده بود راهنمایی هستی؟ فکر کرده بودم منظورش مقطع تحصیلیه و گفته بودم نه دبیرستانم. در حالی که منظورش خیابان راهنمایی بود که مدرسهمون اونجا بود و من داشتم میرفتم اونجا.
اینجا هم یه خانومه ازم پرسید کارشناسی؟ گفتم نه دکتریام. بعد، از اونجایی که این نشست برای کارشناسان و دبیرانه (کارشناسان، کارمندان دانشگاهن و دبیران، دانشجویان مقاطع مختلف دانشگاهن)، به خانومه گفتم میشه یه بار دیگه سؤالتونو تکرار کنید؟ میخواستم دقت کنم ببینم میگه کارشناسی+ای یا کارشناس+ی. منظورش دومی بود. گفتم نه کارشناس نیستم. دبیرم. البته کارشناسی هم نیستم.
+ چند نفرو میشناسم که تو این دانشگاه درس خوندن. مدام یادشون میافتادم و به این فکر میکردم که اونا هم یه روز اینجا بودن و از این مسیرها رد شدن و این ساختمونا رو دیدن و توشون حضور داشتن و نفس کشیدن.
اول که عکس مجسمه رو دیدم فکر کردم عکس یه غول کچله . صورت فردوسی رو میتونی بازوی غوله در نظر بگیری و اون قسمت بالای عمامه هم سر غول .