۱۸۶۵- روز چهارم رمضان (سفرنامۀ مشهد، بخش صبحانه)
بالاخره پیکوفایل، جایی که عکسای وبلاگمو توش آپلود میکنم درست شد و از شدت خوشحالی میخوام این پستو عکسباران کنم :))
موضوع پست: سفرنامۀ مشهد، گردهمایی دبیران کل انجمنهای علمی، بهمن پارسال، بخش صبحانه
تا شب دانشگاه بودیم و بعد از شامِ دیرهنگام اگر جونی برامون مونده بود میرفتیم حرم و اگر نه برمیگشتیم هتل و خواب و صبحانه و دوباره دانشگاه. هر کدوم نمایندۀ یکی از دانشگاههای کشور بودیم و از اقصی نقاط ایران حضور به هم رسونده بودیم.
صبح جمعه، ۲۸ بهمن ۱۴۰۱:
دوتا مسئول پشت سرمون نشسته بودن که من نمیشناختمشون. ولی از مراجعاتی که بهشون داشتن و سلفیایی که باهاشون میگرفتن حدس زدم آدم مهمی هستن. این عکس دوم رو الکی گرفتیم که اونا تو عکسمون بیافتن که بعداً تهتوی هویتشونو دربیاریم.
پنجشنبه، ۲۷ بهمن ۱۴۰۱:
این فلش صورتی، موقعیت عکسای قبلو نشون میده.

این قسمتی که علامت نارنجی گذاشتم همون موقعیت عکس قبله و اون دو نفر زیر فلش هم همون دو نفرِ عکس قبلن. این آقای از سمت چپ اولی هم شبیه پاشا رستمی (حامدِ سریال گرگومیش) بود. انقدر شبیه بود که روز اول که داشتیم خودمونو معرفی میکردیم انتظار داشتم خودشو پاشا رستمی معرفی کنه یا حداقل برادرش باشه ولی نبود.
حالا فرض کنید یه چیزی تو مایههای اکسیر جوانی و عمر جاودان یا نه اصلاً سمّ مهلک دارید و میخواید بریزید تو غذای من. مقدارش انقدر هم زیاد نیست که تو همۀ بشقابا و فنجونا بریزید. پس یه دونه حق انتخاب دارید. حداقل یکی از این بشقابای عکسای بعد مال منه. حداقل ینی اینکه ممکنه دو یا سه یا همهش مال من باشه. کدوم محتملتره که مال من باشه و کدوما رو همون ابتدای امر رد میکنید و نمیتونه سلیقۀ من باشه؟ اولین قدم توی تشخیص، شبیهِ هم ندیدن عناصر و شناسایی تمایزها و تفاوتهاست.



سلام بر خانم شماره ۲ که همیشه زیتون سبز و سیاه تو بشقابتون بود . انشالله خوش گذشته باشه خانم دکتر مهندس عزیز😘😀