پیچند

فصل پنجم

پیچند

فصل پنجم

پیچند

And the end of all our exploring will be to arrive where we started
پیچند معادل فارسی تورنادو است.

آخرین نظرات
آنچه گذشت

184- سه سال پیش

پنجشنبه, ۲۲ مرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۲۴ ق.ظ

خرداد ماه 91, سر کلاس محاسبات نشسته بودم و فکر کنم آخرین جلسه بود

بابا زنگ زد

برنامه درسیم دستشون بود و انتظار نداشتم وسط کلاس زنگ بزنن

فکر کردم لابد کار مهمی دارن

رفتم بیرون و جواب دادم

کلاسمون تالار 4 بود

بعد از سلام و احوالپرسی بابا گفت داریم میریم مسافرت, حدس بزن, یه جای زیارتیه

منم از امامزاده‌ها و قم و مشهد شروع کردم به حدس زدن و رسیدم کربلا و نجف و کاظمین!

الکی الکی حدس زدم و جدی جدی رسیدم عراق!!!

این جور موقع‌ها, نمی‌دونم تو فیلما دیدین یا نه, یارو وقتی می‌فهمه همچین جایی قراره بره, از اینکه همچین چیزی قسمتش شده, فاز معنوی می‌گیره و اشک تو چشاش حلقه می‌زنه و دوربین دور سرش میچرخه و چند تا صحنه از حرم و ملکوت نشون بیننده‌ها میدن و گوشی از دست یارو می‌افته و سجده شکری می‌کنه و رو به آسمون و یه فریادی چیزی از خودش ساطع می‌کنه و خلاصه انسان‌های نرمال این جور موقع‌ها از شادی در پوست خودشون گنجیده نمیشن معمولاً! (انسان‌های نرمال البته!!!)

اون وقت منو تصور کنید که پشت تلفن داد و بیداد راه انداخته بودم که عراق؟!!! آخه چرا اونجا؟ الان اونجا جنگه و امریکا اونجاست و بمب و موشک می‌ریزن رو سرمون و می‌ریم می‌میریم و چرا با من هماهنگی نکردید و اصن وسط تابستون تو این گرمای جهنمی, ما اونجا چی کار می‌کنیم و من کلی درس دارم و پروژه مدار منطقیمو چی کار کنم و موقع امتحاناته و استادا اون موقع نمره هارو میدن و من چه جوری بفهمم نمره ام چند شده و یه هفته بدون اینترنت چی کار کنم و اگه لازم باشه به نمره ام اعتراض بدم اینترنت از کجا گیر بیارم و چرا نظر آدمو نمی‌پرسید که کِی کجا بریم و چرا به فکر من و برنامه هام نیستید و چرا و چرا و چرا و

ینی فکر کنم هفت هشت دیقه همین جوری داشتم غر میزدم :دی

تا اون موقع پاسپورتم همراه بابا بود و جدا نبود,

تازه بعدش که فهمیدم باید خودم شخصاً برم سراغ پاسپورت جدید و عکس و کارای اداریش دوباره شروع کردم به غر زدن که من این موقع تو این شهر بی در و پیکر پلیس به علاوه ده از کجا پیدا کنم و اصن وقت این کارارو ندارم و اصن بلد نیستم و امتحان دارم و پایانترمام دارن شروع میشن و نمی تونم و نمیشه و یه هفت هشت دیقه هم همین جوری سر این موضوع غر زدم و خداحافظی کردم و اومدم نشستم سر کلاس محاسبات عددی؛ ترم4 بودم اون موقع

حالا بماند که بلیتمون برای اواسط تیر بود و امتحانات و پروژه هام اوایل تیر تموم میشد, ولی خب پاسپورت گرفتن و پست کردنش به نظرم برای نسرینِ سه چهار سال پیش سخت بود

اینم بماند که به عکسم گیر دادن که موهات معلومه و برو دوباره بگیر و اینم بماند که اولش فکر کردن هنوز 18 سالم نشده و داشتن پاسپورت همراه بهم میدادن و فازشون این جوری بود که برو با والدینت بیا!!! :)))))

رسیدیم نجف و همین که پامو از هواپیما گذاشتم بیرون, دیدم آقا نفسم بالا نمیاد؛ انگار سرمو بکنم داخل تنور!!! ینی هوای خنک تبریزو مقایسه کنید با دمای 50 درجه ی اونجا! 
اولین چیزی که وقتی رسیدیم هتل رفتم سراغش اینترنت بود که نداشتن, گوشیمم نبرده بودم, فکر کنم گوشیم اون موقع سیمبین بود ولی به نت وصل میشد؛
به هر حال سه روز اول که نجف بودیم نت پیدا نکردم. هتلاشون بر اساس حروف الفبا, الف و ب و ج و ... دسته‌بندی میشدن و هر کدوم از حروف درجه یک و دو و سه و .. داشت؛ 
هتل نجف خوب بود ولی نت نداشت؛ نگران وبلاگم نبودم, چون اصن از اولشم قرار نبود در مورد مسافرتم چیزی تو وبلاگم بنویسم, نگران نمره هام بودم...

اون موقع با تور اومده بودیم, مسئول تور دوست بابا بود و اذیت نشدیم و با اینکه من لب به غذاها نزدم ولی خوش گذشت, آشپزای هتل ایرانی بودن و اصن غذاها ایرانی بودن ولی خب من ترجیح می‌دادم به نون و ماست و خیار اکتفا کنم؛

همه‌ی اینا یه طرف و دنگ و فنگای با تور اومدن یه طرف, هی مارو از این سر شهر می‌بردن اون سر شهر که اینجا مقام فلانه اونجا مقام بهمانه, اِن هزار سال پیش فلان پیامبر از اینجا رد شده, اینجا نشسته و اینجا فلان نمازو بخونید و اونجا فلان نمازو؛

حالا ما به دو رکعت اکتفا می‌کردیم, ولی یه عده از این زائرهای حرفه‌ای بودن, اونا پدرمونو دراورده بودن بس که فلان جا فلان دعا و نمازو می‌خوندن و بهمان جا فلان ذکر و نماز جهت گشایش بخت و اولاد صالح و رزق فراوان و آمرزش گناهان و منم بی اعصاب که من برای کدوم گناه نکرده‌م استغفار کنم و اینترنت میخوام!

بعد از سه روز رفتیم کربلا, یکی دو ساعت طول کشید, سه روزم اونجا موندیم, هتل کربلا الف 1 بود و 
اینترنت داشت!!!

اولین کاری که کردم رفتم سایت شریف و کارنامه و بعدش ایمیلامو چک کردم (وبلاگم اون موقع مطرح نبود, خواننده‌ها و دوستامم نمی‌دونستن مسافرتم)؛ چند تا ایمیل از طرف اساتید و نمره‌ها و یه ایمیل از ارشیا؛ موضوع ایمیلش هنوز یادمه, نوشته بود با این نمره‌ها باعث افتخار مملکتیم, بعدشم احوالپرسی و چه خبر از نمره‌ها؟

نمره هام خوب بود, راضی بودم, تئوری مدار و محسبات و درسای عمومی‌م هم 20 بود

ولی آخ آخ... امان از ریاضی مهندسی کمالی نژاد! ینی میانگین بقیه اساتید 17, 18 بود, اون وقت این نیّت کرده بود نصف کلاسو بندازه! با سلام و صلوات نمره مو چک کردم و 12, 13 برای اون درس و اون استاد, حکم نمره الف رو داشت! یادمه سوال آخرشو هیچ احدالنّاسی حل نکرده بود! تا من باشم با استاد المپیادی درس برندارم! نامردِ اِن بعدی!!! همه‌ی سوالاشم اِن بعدی بودن لامصب!!! با اون موهاش!!! از موهای منم بلندتر بودن! والا!!! 

و اما الکترومغناطیس! :دی

بگذریم :)))))) برای اطلاعات بیشتر در مورد این درس به پروفایلم مراجعه کنید :)))))

همین‌جوری یکی یکی نمره‌هارو چک می‌کردم و رسیدم مدار منطقی‌, راضی بودم ولی نمره تمرین سری چهارم صفر بود و من دقیقاً یادمه تمرین سری4 رو 100 گرفته بودم, چون سوال طراحی بود جواب هر کی با بقیه فرق می‌کرد, یادمه بعد از تصحیح تمرینا, خودم برگه ارشیارو از استاد گرفته بودم که جوابامونو مقایسه کنم و یادمه اونم 100 گرفته بود ولی وقتی نمره‌شو چک کردم دیدم نمره تمرین4 اونم صفر رد شده! یه لحظه آه از نهادم برخواست که ای وای من! فهمیدم چرا صفر شدیم :(((((((((((((((

اون موقع ارشیا هم مثل من تئوری مدار و الکترومغناطیس و محاسبات و ریاضی مهندسی و مدار منطقی داشت (اصن روایت داشتیم در هیچ کلاسی نرفتم و هیچ درسی برنداشتم مگر اینکه وی را قبل از خود و بعد از خود و یا همراه خود در همان کلاس یافتم)

یادمه بعد از کلاس مدارمنطقی میانترم مدار منطقی داشتیم و ملت نیومده بودن سر کلاس, اونایی هم که اومده بودن سریع بعد از تموم شدن کلاس رفتن و استاد برگه های تمرین سری4 رو تصحیح کرده بود که سر کلاس تمرینارو پس بده ولی چون همه رفتن نداد و به من گفت اگه تمرینو تحویل داده بودی بیا بردار برگه‌تو؛ منم موقع برداشتن برگه‌ی خودم از استاد پرسیدم می‌تونم برگه‌ی تمرین بقیه رو هم بردارم بهشون بدم؟ گفت آره و برگه اونم برداشتم و دقیقاً یادمه تالار1, قبل میانترم برگه تمرینشو بهش دادم و اونم 100 شده بود

ظاهراً استاد محترم بعد از اینکه ما دو تا تمرینمونو پس گرفته بودیم تازه یادش افتاده بود نمره هارو برای خودش یادداشت نکرده و تمرینارو برده بود نمره‌ی همه رو یادداشت کرده بود جز نمره ما و حواسشم نبود بعداً بهمون بگه و 
نمره‌ی مارو صفر رد کرده بود

دیگه اعتراض نکردیم ولی بعد از سه سال هنوز بابت صفر شدن نمره خودم که هیچ, نمره یه نفر دیگه عذاب وجدان دارم و این "صفر" برای کسانی که همیشه همه‌ی تمریناشونو تحت هر شرایطی تحویل داده بودن سخت بود خب...

بعدشم رفتیم سامرا و خدایی دیگه از سامرا انتظار خط تلفنم نمی‌رفت چه برسه اینترنت؛
قبل از ما نمی‌دونم بمب گذاشته بودن, یا موشک یا چی که ضریح و حرم کاملاً نابود شده بود و پرده کشیده بودن؛ یه چند ساعتی هم اونجا گشتیم و جای موندن نبود و برگشتیم؛ فکر کنم بعدشم رفتیم کاظمین و بغداد (چون اون موقع خاطره نمی‌نوشتم یادم نیست دقیقاً کی کجا رفتیم) یادمه وقتی رسیدیم من خواب بودم, همچین که چشم باز کردم شوکه شدم :))))) چون ریخت و قیافه شهر اصن شبیه کربلا و نجف و سامرا نبود, اونا کجا این کجا!
خانومای اونجا همه چادر مشکی با روبند و اینا تاپ شلوارک و به هر حال پایتخت بود دیگه!

چیز زیادی یادم نمیاد, نمی‌دونم چرا حتی یک خط هم ننوشتم ولی به عنوان اولین تجربه, حس خوبی داشتم؛ هر چند تمام اون یه هفته درگیر نمره‌هام بودم ولی خوش گذشت, حس‌های جدیدی رو تجربه کردم, اتفاقات جدید و صحنه‌های جدید
قرار نبود یاد این چیزا بیافتم و دوباره برگردم از گذشته‌ها بنویسم, اصن اگه می‌خواستم بنویسم همون سه سال پیش می‌نوشتم ولی خب دیشب خواب شریف و دوستامو دیدم و یاد نمره‌هام افتادم


+ دارم اینو گوش می‌دم

۹۴/۰۵/۲۲
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

ارشیا

بابا

دکتر ح. م.

دکتر خ. م.

دکتر ع. ک.

نظرات (۲۰)

۲۲ مرداد ۹۴ ، ۱۱:۴۰ شیمیست خط خطی
وای نمره تمرین نگرفتن خیلی زور داره، یعنی نمی شد اعتراضم کرد؟
من یک شیمیست حل تمرین بپیچون بودم همیشه، و به ندرت پیش اومده نمره تمرین هامو بگیرم :/
پاسخ:
:))))))
نمره ها وارد کارنامه شده بود
نمره نهایی بود
تازه اگه می‌گفتیم می‌گفت کلی ارفاق کردم موقع نمره دادن
خب زور که داشت
100 شدن و صفر گرفتن یه جور زور داشت
بقیه که کپ زده بودن  و نمره گرفته بودن یه زور دیگه :))))
۲۲ مرداد ۹۴ ، ۱۳:۰۸ فاطمه (خودکار بیک)
چه تحملی داشتی تووو
من اگه بودم میرفتم استادو با خاک یکسان میکردم! 
پاسخ:
:)))))) داغش هنوز به دلمه خواهر
هعی...
حالا اینا به کنار, همین که این هم کلاسیمون منو با خاک یکسان نکرد خودش خیلیه  :)))))
۲۲ مرداد ۹۴ ، ۱۳:۱۱ فانتالیزا هویجوریان
برا بار هزارم میخوام ازت سواستفاده ی ابزاری کنم و خواهش کنم که به امام حسین بگو هوامو داشته باشه! بگو نمیتونه تصمیم بگیره.بگو به نوه ی بدبختش رحم کنه! ایمممم دیگه هیچی بقیه رو با خودش حل میکنم.
همچنان ممنان و مواظب خودتون باشین :(
پاسخ:
چشم!
امشب میرم در اولین دعای کمیل عمرم حضور به عمل برسونم
اونجا باز یادآوری می‌کنم که به هویج هم یه نظری, نیم نگاهی بکنن :)))
۲۲ مرداد ۹۴ ، ۱۳:۲۵ مبهم الملوک
نمیشد به استاد بگی 
زورداره 100 شی بعد بزنن 0
 
#زیارتت قبول باشه   التماس دعا
پاسخ:
زور که چه عرض کنم, تمرینای مدارمنطقی حلشون یه روز طول می کشید ولی خب نمیشد
نمره های کل کلاس انقدر پایین بود که ملت همه شون اعتراض کرده بودن و با ارفاق تصحیح کرده بود و عصبانی هم بود و اصن نمیشد رفت سمتش

+ ممنون, جای شما خالی
واقعا متشکرم و امیدوارم هر چی از خدا بخوای سه سوت برات فراهم بشه!
البته امیدوارم صلاحت باشه :)))))))
پاسخ:
فکر کن مثلاً بگم شوهر میخوام و بیام بیرون حرم و سه سوته یکی از همین عربا گیرم بیاد :)))))))
منم که زیبا, قشنگ :)))
۲۲ مرداد ۹۴ ، ۱۳:۴۸ خاموش بودم طی یک حرکت انتحاری جهت حلالیت طلبیدن!روشن شدم.
یه سوال بپرسم ازت؟اگه مثلا یه دختری شماره موبایلتو از روی یکی از پستات به طور خیلی بی منظورانه و همینجوری یافته باشه...بعد جرئت نکنه بهت اس ام اس یا پی ام بده و باهات دوست شه...بغعد خیلی وقت هم خواننده ی وبت بوده باشه اما به صورت پیگیر نه...ناراحت میشی؟
پاسخ:
من تا حالا شماره موبایلمو تو هیچ پستی منتشر نکردم
اون یوزر تلگراممه
چون خاموش بودی و نمی شناسمت در مورد جواب دادن به پیامت یه کم سخت گیرم :)
در مورد طلب حلالیت هم سخت گیرم
راحت نمی‌گذرم از کسی که با "اختیار" خودش اشتباه کرده
حالا که نمیدونم برای چی حلالیت میخوای, بی خیال؛ بخشیدمت
۲۲ مرداد ۹۴ ، ۱۳:۵۱ لولا پالوزا
من بودم احتمالا زمین و زمانو دوخته بودم بهم که عاغاااااااا اینه جواب اهمیت دادن به درست؟خوب بود ماهم مثه بقیه سگ محلت میکیردیم؟ :)))
پاسخ:
:))))))
حیف شد 
حالا دیگه فراغ التحصیل شدم
۲۲ مرداد ۹۴ ، ۱۳:۵۲ لولا پالوزا
بعدم اینکه والا خوب دوووم آوردین ذوب نشدین اونجا :))
پاسخ:
دارم تصعید میشم :دی
حالا گذشته از هنه ی اینا؛
نسرییییییین...
روز جهانی چپ دستت مبارک!!!!!

+امروز روز جهانی چپ دستاس!
پاسخ:
همین الان مهسا هم مدرسه ایم تبریک گفت
تو هم دومین مهسا که بهم تبریک گفتی


مهسای دیگه نیست تبریک بگه بهم؟ :)))))))
۲۲ مرداد ۹۴ ، ۱۴:۲۲ خاموش بودم طی یک حرکت انتحاری جهت حلالیت طلبیدن!روشن شدم.
کاری نکردم باور کن نسرین...فقط شماره موبایلتو داشتم توی گوشیم...همین....چرا از روی یکی از عکسای ادیت  شده ت  تونستم شماره تو پیدا کنم...نمیخوامم بهت اس ام اس بدم...
پاسخ:
امکان نداره.
من همیشه حواسم به عکسام هست.
۲۲ مرداد ۹۴ ، ۱۴:۲۵ خاموش بودم طی یک حرکت انتحاری جهت حلالیت طلبیدن!روشن شدم.
حلالیت واسه اون بود که شاید مثلا راضی نباشی و این حرفا...کخه شماره ت توی گوشیمه...
پاسخ:
لینک اون عکسی که میگیو بذار خودمم ببینم
اصن بذار همه ببینن
۲۲ مرداد ۹۴ ، ۱۵:۰۷ خاموش بودم طی یک حرکت انتحاری جهت حلالیت طلبیدن!روشن شدم.
اعصابت خورده ها؟چرا شاکی میشی یدفعه؟
پاسخ:
کامنت قبلیو تایید نکردم
ولی هر چی به زوایای پنهان اون عکس دقت می‌کنم متوجه اعداد ادیت شده توی عکس نمیشم
بگذریم

الان یه تماس ناشناس داشتم, 
تو بودی؟
برنداشتم که برات هزینه اضافی نیافته

۲۲ مرداد ۹۴ ، ۱۵:۱۲ خاموش بودم طی یک حرکت انتحاری جهت حلالیت طلبیدن!روشن شدم.
باشه اصلا من اشتباه کردم بهت گفتم...تو همیشه حواست به عکسات هست...فقط از این به بعد بیشتر هم باشه که  یه وقت کسی نتونه شماره تو پیدا کنه...که اذیتت کنه...من که اذیتت نکردم کاری هم باهات ندارم چون خودمم دخترم...جچادری هم هستم...ناراحت شدن نداره...فقط میخواستم تو رو متوجه کنم...نمیدونستم چطور بگم چون با همه ی اون اتفاقاتی که واست افناتاده دو مزاحمت هات گفتم اعصابتو به هم نریزم بهتره...باشه تو درست میگی من اشتباه کردم....التماس دعا...خداحافظ....حتی اگه بخوای عکس خودمم نشونت میدم تا خیالت راحت باشه...
پاسخ:
:))))) اوکی اصن بی خیال
ولی این تن بمیره موقع کامنت گذاشتن اسم بنویس
اگه نمیخوای اسم مستعار ولی خب خاموش بودم طی یک حرکت انتحاری جهت حلالیت طلبیدن!روشن شدم هم شد اسم؟

۲۲ مرداد ۹۴ ، ۱۵:۲۷ مبهم الملوک
روزت مبارک نسرین چپ دست عزیز    :)
پاسخ:
ممنون مبهم الملوک عزیزم :))))
۲۲ مرداد ۹۴ ، ۱۵:۵۲ نیمه سیب سقراطی
من هی میام میخونمت یاد خاطرات نجف و کربلا و کاظمین می افتم ... ساااااال 90 !!!!
پاسخ:
:)))) ایشالا بازم میری
واسه منم دعا کن :))))))))
بعد میخوام بدونم ارشیا دقیقا وقتی فهمید چیکار کرد؟فک کنم جریان خط کش بی ربط نبود با این قضیه !
مثل اینه که بخوای مشهد و قم رو با تهران مقایسه کنی.
پاسخ:
باشه شیخ برات دعا میکنه

هعی
خط کش...
:(((((((((((
از پشت همین تریبون ارادتمند ایشون و خط کششون هستیم
معلومه از اون خواننده های قدیمی هستی که تونستی بین ارشیا و خط کش مراعات النظیر برقرار کنیاااااا :دی

والا ایشون جزو دانشجویانی هستن که 0.25 رو رو هوا میزنن, موندم چه عمل صالحی به درگاه باری تعالی انجام داده بودم که وقتی بهش گفتم چیزی نگفت :)))


۲۲ مرداد ۹۴ ، ۱۷:۳۲ خاموش بودم طی یک حرکت انتحاری جهت حلالیت طلبیدن!روشن شدم.
نه عزیز....من نبودم...بابا اصن من کاریت ندارم کلا زنگی اس ام اسی چیزی میاد من نیستم خیالت راراحت....خب گفتم دست خط عددیت شبیه منه...و دو اینکه تقریبا با اون دو رقتم اخرش و اون ععد  کلا با 4 که مینوشتی مشکل داشتم سخت فهمیدم ینی اول با دو و سه امتحان کردم بعد تو شدی یدفعه با عدد 4 ...وگرنه حدس زدن بقیش کار اسونی بود...م نه خب دیگ کامنت که دیگه قرار نیس بذارم...خداحافظ...
پاسخ:
چی بگم... خدانگهدار!
ولی یه حسی میگه از خواننده های قدیمی هستی
بله از اون زمان که بلاگفا بودی :)))))
و فکر میکنم رمز بلاگ اسکای به من تعلق بگیره :دی
من الان فقط رمز دخترونه رو دارم !!!
پاسخ:
من فکر می‌کردم رمزو داری
عجیبه که ندادم و نخواستی
+ کامنتای وبلاگتو چک کن پلیز :)
۲۲ مرداد ۹۴ ، ۲۲:۱۹ خاموش بودم طی یک حرکت انتحاری جهت حلالیت طلبیدن!روشن شدم.
اره بابا عزیزکم...من از پیشکسوتانم...خخخ....آرشیوت اگه یهو پاک شد یا خاطره هات یادت رفتن یا وقتی پیر شدی آلزایمر گرفتی بیا بشین جفت خودم  عین خواهر کوچولوت میام دونه دونه واست تعریف میکنم....خخخ...نترس یه بک آپ اینجا توی ذهن من داری  همیشه....خدا پشت و پناهت دخترکم....دعا کنی ها؟ویژه واسه من...
پاسخ:
:))) باشه دعا می‌کنم همه‌مون هدایت شیم :دی
روز جهانی چپ دست به نسرین چپ دست موبارک!

دیر شد دیگه وقت نشد کامنت بزارم
راستی سومین مهسا داره بهت تبریک می گه :)
پاسخ:
عه. پس تو هم مهسایی. چه قدر مهسا داریم ماشالا. یادمه دبیرستان تو کلاسمون ٤ تا مهسا داشتیم مهسا اولی هم یکی از همونا بود

مرسی