۱۸۳۱- از هر وری دری ۲۱
۱. سایت دانشگاه و اون سامانهای که توش نمرهها و واحدهای درسیمون بود نمیدونم کِی توسط کی و چرا هک شده که از اون موقع سایتا رو بستن. در واقع سرورها رو خاموش کردن و به ایمیل دانشگاه و هر چی که دامنۀ دانشگاه داره دسترسی نداریم مگر از داخل دانشگاه. سایت معاونت فرهنگی و گزارشا و درخواستامون فعلاً رو هواست. درخواست خوابگاه و آزمون جامعمون رو هم فعلاً نمیتونیم تو گلستان ثبت کنیم حتی از داخل دانشگاه. کارامونو فعلاً تلفنی انجام میدیم تا ببینیم چی میشه. صبح به نمایندگی از دوستان زنگ زدم ببینم کی درست میشه این سامانه. گفتن نمیدونیم؛ یه چند روز دیگه هم صبر کنید.
۲. بعدش زنگ زدم ایرانداک که بپرسم ببینم کی میخوان پایاننامۀ ارشد منو بذارن تو سایتشون. گفتن اصولاً باید تا حالا منتشر میشد و در دسترس قرار میگرفت و نمیدونیم چرا نشده. عجیب بود براشون. قرار شد بررسی کنن و بهم خبر بدن. گفتم چند ماهه دارید بررسی میکنید. گفتن این بار دقیقتر پیگیری میکنیم. گفتم پس من دیگه پیگیری نکنم؟ خانومه گفت نه، شما هم پیگیر باش.
۳. اواخر شهریور از مسئول معاونت خواستم از مسئول کار دانشجویی بپرسه بدونم بودجۀ هر انجمن چقدره و شمارۀ کارت بچهها رو کجا ثبت کنم که بهشون حقوق بدن. میدونستم نمیدن و قبلاً دبیر قبلی گفته بود که بودجه نداریم. ولی گفتم حالا بپرسم شاید سیاستاشون تغییر کرده باشه. مسئول مربوطه گفت حقوقا رو تابستون دادیم. گفتم چه حقوقی؟ شما که هنوز شمارۀ کارت نگرفتی از ما. گفت آبانماه میدیم. یه ماه بعد که میشه مهرماه، تو جلسهای که من نبودم و بچهها قرار بود صدای جلسه رو ضبط کنن برای غایبا بفرستن گفته بود دانشگاه ما تنها دانشگاهیه که انجمناش بودجه ندارن. من چون با این سیستم آشنا بودم، به توصیهٔ دبیر قبلیمون با رضایت مدرسها و سخنرانها بیست سی درصد مبلغی که بابت کارگاهها و کلاسا جمع میشد رو نگهمیداشتم تو حساب خودم (انجمن) که صرف هزینههایی مثل پذیرایی و مسابقه و هدیه و غیره کنیم و حقوق اعضا رو باهاش بدیم. در واقع خودمون بودجه رو تأمین میکردیم. امروز دوباره پیام دادم به اون مسئولی که یه بار گفته بود حقوقا رو دادیم و یه بار گفته بود قراره بدیم و حالا میگفت نمیدیم، که تعرفهها رو بپرسم که بدونم فرق دستمزد اعضای ارشد و دکتری چقدره. بهش گفتم میخوام با همین بیست سی درصدی که از پول کارگاهها مونده حقوقا رو پرداخت کنم، ولی مقدارشو نمیدونم. گفت اونو خرج حقوقا نکن نگهدار برای برنامهها؛ قراره آذرماه پرداخت کنیم حقوقا رو.
هر بار با این مسئولمون راجع به امور مالی حرف میزنم یه جواب متفاوت و حتی متضاد با حرف قبلیش تحویلم میده. احتمالاً دفعهٔ بعدی بگه هر چی تا حالا جمع شده رو بدید به ما، لازمش داریم :|
۴. یکی از اینایی که برای دورهٔ زبان کرهای ثبتنام کرده همنام پدرِ خدابیامرزِ مادربزرگ خدابیامرزمه. یه اسم بسیار قدیمی که در صد سال اخیر بعید میدونم کسی روی بچهش گذاشته باشه. مشتاقم آقاهه رو ببینم، یا حداقل سنشو بفهمم.
۵. انتظار داشتم کسی امروز ثبتنام نکنه، ولی سهتا ثبتنام داشتیم. یکیشونم گفت میخوام یه جلسه بیام بشینم اگه خوشم اومد ثبتنام کنم.
۶. دو نفر از اقوام که اگه جلوشون آب میخوردی میگفتن تو این شرایط داری آب میخوری؟ هفتهٔ گذشته مراسم عقد و عروسیشون بود. تو پیج خودشون علنی نکردن این شادی رو، و همچنان با تمام قوا داشتن مبارزه میکردن، ولی فامیلای دیگه فیلم رقص عروس و دامادو استوری کرده بودن. یه «آخه تو این شرایط» از من طلب دارن اینا.
ولی شانس آوردن. چون اگه مراسمشونو یه شب به تأخیر مینداختن حداقل یه سال عقب میافتاد بهخاطر فوت ناگهانی خالهٔ بابا.
۷. امتیاز سوپرمارکته رو کم دادم. از پشتیبانی زنگ زدن برای عذرخواهی و پیگیری. دلیل؟ ماکارونی ۷۰۰گرمیِ ۲۱هزارتومنی سفارش داده بودم ۵۰۰گرمیِ ۱۹۸۰۰تومنی رسیده بود دستم. نتیجه؟ مبلغ ۱۲۰۰ برگشت به حسابم. ضمن عذرخواهی، قول دادن دیگه تکرار نشه.
۸. یکی از دوستان معترض و انقلابی!م که اگه جلوی اونم آب میخوردی میگفت آخه تو این شرایط؟ زنگ زده بود تو این شرایط! سؤال درسی میپرسید. رشتهشم البته بیربط بود به من و رشتههام. یکی از همرشتهایاشو معرفی کردم بهش. ولی نتونستم جلوی زبونمو بگیرم و به تلافی همهٔ آخه تو این شرایطهایی که شنیده بودم همین سؤالو ازش کردم. گفت استادمون حضور و غیاب میکنه و نمیتونم نرم. مجبورم. یه «پس بقیۀ مجبورها رو هم درک کن» هم طلب اون.
۹. بعد از اینکه بهمناسبت درگذشت قیصر امینپور شعرِ «ما همه اکبر لیلازادیم» و بهمناسبت تولد نیما یوشیج شعر «فریاد میزنم»ش رو فرستادم همکارم بذاره تو پیج انجمن، دیروزم بهمناسبت روز کتاب و کتابدار، کتابِ «ما اینجا داریم میمیریم» رو معرفی کردیم. همچنان با مسئولیت خودم. میخوام بهش بگم اگه برای مناسبتهای آتی خبری ازم نشد یکی از حبسیّهها یا همون زنداننامههای مسعود سعد سلمان رو پست کنه تو پیجمون منم زیرش تگ کنه. رو سنگ قبرم هم بنویسید نامبرده تبحر خاصی در دوپهلوگویی داشت.
۱۰. مدتهاست که احساس غالبم غم و اضطرابه. البته که این غم همیشه بوده. حالم خوب نیست. میدونم حال یه کشور خوب نیست ولی حال من به دلایل شخصی خودم خوب نیست و ربطی به حال بقیه نداره.