۱۸۱۲- نه خواب راحتی دارم، نه مایلم به بیداری
چهارشنبه, ۱۳ مهر ۱۴۰۱، ۰۵:۲۲ ق.ظ
ساعت ۳:۵۱ با پسلرزههای زلزلهٔ ۵.۴ریشتری استان همسایه بیدار شدم و شنیدم که مامان میگه زلزله اومده. نگاه به لوستر بالای سرم کردم و گفتم آره زلزلهست. و مجدداً پتو رو کشیدم روی سرم. الانم اگه اینجام برای اینه که هنوز اون عادتِ اگه نصفهشب بیدار شم دیگه خوابم نمیبره باهامه. خوابم نمیبره. و ایضاً عادتِ خواب سبک و بیدار شدن با یه تکون کوچیک. با حال نهچندانقشنگی که قابل توصیف نیست گوشیبهدست و هندزفریتوگوش دارم مریضحالیِ محسن چاوشی رو گوش میدم و به این فکر میکنم که خیلی وقته چی شد که شب شدِ حامد بهداد رو هم نشنیدم و اونم گوش بدم بعدش.
یا رب دل بیچارهٔ من از چه غضب شد؟ آخه چی شد که شب شد؟ روزم همه شب بود و شبم این همه شب شد، آخه چی شد که شب شد؟
شب بود، شبم سرکش و دیوانه شبی بود.
۰۱/۰۷/۱۳