پیچند

فصل پنجم

پیچند

فصل پنجم

پیچند

And the end of all our exploring will be to arrive where we started
پیچند معادل فارسی تورنادو است.

آخرین نظرات
آنچه گذشت

۱۷۶۲- تو خشنود باشی و ما رستگار

چهارشنبه, ۷ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۱۲:۰۷ ق.ظ

صحبت جبر و اختیار که می‌شه می‌گن انسان قدرت اختیار داره و بین مخلوقات فقط همین انسانه که مختاره و می‌تونه راهشو خودش انتخاب کنه و همین‌جور هندونه‌ست که می‌ذارن زیر بغلش که تو اشرف مخلوقاتی و اِلی و بِلی. ولی وقتی همین انسان به فردایِ تصمیمش فکر می‌کنه می‌بینه فقط خالقشه که از آینده خبر داره و علم غیب داره و دانا به سرانجام کارهاست و خودش کاره‌ای نیست. لابد الان می‌خواید بگید قدرت تفکر و تعقل و تحقیق داری و می‌تونی جوانب رو بسنجی و تصمیم بگیری و بعدش توکل کنی و از خدا بخوای هدایتت کنه و راه راست رو نشونت بده، ولی حرف من سر انتخاب راه درست و نادرست نیست. تو همین مسیرِ درست، صحبتم سر اون انتخاباییه که هیچ کدوم غلط نیستن ولی تهش می‌گی چی فکر می‌کردیم چی شد. این ناآگاهی و مطمئن نبودن و در عین حال مختار بودن کلافه‌م می‌کنه. اینکه نمی‌دونی بعدش چی می‌شه و حساب‌کتاب می‌کنی و تهش یه درصد احتمال می‌دی که اونی نشه که فکرشو می‌کنی سُست می‌کنه آدمو. اینکه هر لحظه باید منتظر یه غافلگیری باشی خوشایندم نیست. حتی هیجان‌انگیز هم نیست.

حافظ یه رباعی داره که اونجا می‌گه «هر روز دلم به زیر باری دگر است، در دیدۀ من ز هجر خاری دگر است، من جهد همی‌کنم قضا می‌گوید: بیرون ز کفایت تو کاری دگر است». راجع به این قضا که به‌قول حافظ «با هیچ دلاور سپر تیر قضا نیست»، یه جایی نوشته بود که غیرقابل‌تغییر و قطعیه. قضا یعنی فیصله بخشیدن به کار و تمام کردن آن. وقتی می‌‏گن قضای الهی بر چیزی تعلق گرفته، به این معناست که خداوند این‌طور حکم کرده. مثلاً اگر کسی به آتش دست بزند دست او بسوزد، اگر کسی خودش را از بلندی پرتاب کند صدمه ببیند. اینم نوشته بود که قَدَر برخلاف قضا، با دعا و تلاش قابل‌تغییره. مثلاً اگر کسی بیمار بشه و دارویی که برای همون بیماری وجود داره مصرف کنه خوب میشه. حالا همین حافظی که می‌گه «گر نیستت رضایی حکم قضا بگردان»، یه جای دیگه هم به مطلوبش می‌گه «آن چه سعی است من اندر طلبت بنمایم، این قدر هست که تغییر قضا نتوان کرد». که خب من بالاخره نفهمیدم می‌شه حکم قضا رو برگردوند یا تغییر قضا نتوان کرد. یه جای دیگه هم کلاً قضا و قدر رو به دو نوعِ غیرقابل‌تغییر و مشروط تقسیم کرده بود. بحث بحثِ جبر و اختیاره. بحثی که گره خورده به مصلحت و دعا و خواستن و تلاش کردن و تسلیم و رضایت و دانای کل بودن خدا و بی‌خبری ما از خیلی چیزا.


‏با طلب آنچه روزی‌ام را در آن مقدّر نکرده‌ای به زحمتم نیفکن و خسته‌ام نکن۱. اگر در برآورده شدن درخواستم تأخیر افتاد، از روی نادانی بر تو اعتراض کردم. درحالی‌که شاید تأخیر در آن برایم بهتر بود۲. چنان نباشم که شتاب در آنچه تو به تأخیر انداخته‌اى را بخواهم و تأخیر آنچه تو پیش انداخته‌اى۳. خدایا چنان کن سرانجام کار، تو خشنود باشی و ما رستگار.

از:

۱ وَ لاتُعَنِّنی بِطَلَبِ ما لَمْ تُقَدِّرْ لی فیهِ رِزْقاً (مفاتیح، دعای بعد از نماز عشا)

۲ فَاِنْ اَبْطَاَ عَنّى عَتَبْتُ بِجَهْلى عَلَیْکَ وَ لَعَلَّ الَّذى اَبْطَاَ عَنّى هُوَ خَیْرٌ لى (مفاتیح، دعای افتتاح)

۳ حَتّى لاأُحِبَّ تَعْجیلَ ما اَخَّرْتَ وَلا تَاْخیرَ ما عَجَّلْتَ (مفاتیح، دعای عرفه)


+ ان‌شاء‌الله تو شبای قدر در تقدیر امسالمون اتفاقات خوب رقم خورده باشه برامون.

۰۱/۰۲/۰۷
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

نظرات (۱۶)

۰۷ ارديبهشت ۰۱ ، ۰۱:۵۴ مهرداد ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏

تلاش حداکثری و امید به عنایت الهی در موازات هم.

پاسخ:
که خب یه وقتایی صلاح و مصلحت و حکمت میاد و نتیجه رو تحت‌الشعاع قرار می‌ده.

ببین نمیدونم این حرفی که میخوام بهت بزنم بهت کمک میکنه یا نه . توی کتاب انسوی مرگ که درواقع شبیه برنامه زندگی پس از زندگیه و کسانی که مرگ رو تجربه کردن داستانشون رو گفتن. یه جا یکیشون یه داستانی داره که من درست یادم‌ نمونده و دوباره باید برم اون قسمت رو بخونم ولی کلیت داستان رو یادمه، فکر میکنم داستان اینطور بود که اون آدم به مستاجرش بود یا قرض داده بود اما پولی که داده بود رو بخشید بعد اون دنیا مادرش رو دید مادرش بهش گفت درتقدیر تو اینطور نوشته شده بود که تو باید همون شب تصادف میکردی و  قطع نخاع میشدی( یا میمردی درست یادم نیست) ولی به خاطر کاری که اونشب کردی این اتفاق دیگه برات نیفتاد. 

میخوام بگم اعمال و رفتار ما میتونه اون قضا و قدری که برامون تعیین شده رو تغییر بده.

یا یادمه توو برنامه زندگی پس از زندگی یه پسری گفت به پیرزنی کمک کردم وسیله هاشو بردم بهم گفت ایشالا پاهات درد نبینه، بعد چندسال بعد با دوچرخه خوردم زمین و فقط پام شکست، اون دنیا بهم نشون دادن که باید پاهامو قطع میکردن ولی به خاطر دعای اون زن این اتفاق نیفتاد. پس دعا هم قضا و قدر رو تغییر میده‌.

پاسخ:
هفتۀ پیش کتابو تموم کردم. اون زمین ارث مادری این آقا بود. می‌خواست بفروشه ماشین بخره. یه چند ماه خرید ماشینو عقب می‌ندازه و پوله رو قرض می‌ده به یکی از اقوامشون برای یه کاری. اون فامیلشونم ورشکست می‌شه و نمی‌تونه پول اینو پس بده. تصمیم می‌گیره خونه‌شو بفروشه که پول اینو پس بده. اینم دلش به رحم میاد و میگه نمی‌خواد خونه‌تو بفروشی، اون پولو دیگه نمی‌خوام و مال خودت. خیرات می‌کنه برای مادرش.
وقتی اون دنیا مامانشو می‌بینه، مامانش می‌گه در ازای اون کار خیر، اینجا بهم این باغو دادن. اگه ماشین می‌گرفتی تصادف می‌کردی و قطع نخاع می‌شدی و با این کار خیر، هم از اون بلا نجات پیدا کردی هم یه باغی تو بهشت به من دادن هم اینکه اون بنده خدا بی‌خونه نشد.

ان شاالله عاقبت بخیری هممون رقم خورده باشه

پاسخ:
ان‌شاءالله.
۰۷ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۲:۴۹ مصطفی فتاحی اردکانی

چه مبحث شیرین و سختی هست قضا و قدر و جبر و اختیار

یادمه سال اول یا دوم راهنمایی بود که ذهنم به شدت درگیر این مبحث بود یعنی کلا داشتم به این فکر می کردم و هیچ جوری متقاعد نمی شدم.
تا اینکه نشستم یه چند ساعتی با یکی از روحانیون مباحثه کردم که الان فکر می کنم حداقل خودم می فهمم داره چی میشه

پاسخ:
من یه وقتایی می‌شینم فکر می‌کنم و خودم خودمو متقاعد می‌کنم. ولی یه کم که می‌گذره یه اتفاقی می‌افته که همۀ معادله‌هام به هم می‌ریزه.

سلام. شنیده‌ام از شخصی که گفت زمان حضرت موسی (یا یک پیامبر دیگر دقیق یادم نیست) که گفت:

شخصی بود که بسیار فقیر بود و خر تلاش و دعا می‌کرد فایده‌ای نداشت. روزی نزد پیامبر زمانش میاد و میگه ای نبی از خدا بپرس، چرا من هرچه تلاش می‌کنم و یا دعا میکنم فایده‌ای نداره؟.

پیامبر میگه باشه. بعد ارتباط با خدا به اون شخص میگه که خدا فرمود سرنوشت اون شخص رو اینچنین نوشتیم و هر چه دعا میکنه برا همینه که تغییری نمی‌کنه.

پیامبر هم پیام خدا رو به بنده میرسونه.

اون شخص میگه: ای نبی خدا من خدایی رو می‌پرستم که هم لوح و هم قلم دست اونه و میتونه سرنوشتم رو عوض کنه.

به پیامبر خطاب میاد که از حرفش خوشمون اومد و سرنوشت اون رو عوض کردیم و بعد از اون دیگه غنی شد.

پاسخ:
بچه که بودم از این داستان‌ها و حکایتا زیاد می‌خوندم. از یه جایی به بعد حس کردم داستان زندگی ماها خیلی فاصله داره با این قصه‌ها. موسام کجا بود آخه.

من چند روز پیش داشتم یوتیوب فارسی رو میگشتم ببینم توی یوتیوبرهای ایرانی چه کسانی گیاهخوار هستند که یه ویدیو پیدا کردم از یه پسره با لهجه ی شیرین اصفهانی . رفتم ویدیوهای دیگه اش رو ببینم که فهمیدم همسرش یه دختر روسه . توی این ویدیو داستان آشنایی عجیبشون رو گذاشته . داستان یه عشق از یک روستای نزدیک اصفهان تا مسکو . میخوام بگم وقتی یه آرزویی داری به وقتش برآورده میشه

 

من اصلا نفهمیدم چطور زمان گذشت و ویدیو رو تا آخر دیدم . اگر خواستی ببین 

 

https://youtu.be/GXq_sxEOGs8

 

اگر لینک کار نکرد عبارت قصه های مجید رو توی یوتیوب بزنی کانالش میاد و از لیست ویدیوهاش میتونی این ویدیو رو ببینی . خلاصه برای من جالب بود و با ابن که اتفاقی ویدیو رو پیدا کرده بودم ارزشش رو داشت به نظرم

 

 

 

پاسخ:
مرسی. لینک باز شد. دارم می‌بینم.
وای این دختره فارسیو با لهجۀ اصفهانی یاد گرفته :))))))))))))))

وای آره منم خیلی خندیدم چند روز پیش :)))))) خیلی بامزه حرف میزنه

پاسخ:
هر دو قسمتشو تا آخر دیدم. خیلی جالب بود.

نسرین دقیقاااا

منم وقتی دیوان حافظ رو میخونم متوجه نمیشم که آخر به قضا باور داشته و تاییدش کرده یا نه!

چون بعضی ابیاتش متناقضن.

مثلا در تأیید قضا میگه:

مرا روز ازل کاری به جز رندی نفرمودند

هر آن قسمت که آنجا رفت، از آن افزون نخواهد شد

یا یه جا میگفت یا رب از مادر گیتی به چه طالع زادم!

در خصوص رد قضا و قدر چیز به خصوصی یادم نیست ولی مثلا اون مصرعش که میگه دست از طلب ندارم تا کام من برآید ممکنه مبین این قضیه باشه.

پاسخ:
مثلاً یه جایی می‌گه چرخ برهم زنم ار غیر مرادم گردد، یه جای دیگه می‌گه در دایرهٔ قسمت ما نقطهٔ تسلیمیم.

می فرماید:

لا جبر و لا تفویض بل أمرٌ بین الأمْریْن...

 

پاسخ:
درکش یه کم سخته ولی درسته.
۰۹ ارديبهشت ۰۱ ، ۰۰:۰۵ خرید ویلا ارزان

ممنون از مطالب خوبتون

پاسخ:
:|

سلام و درود دردانه خانوم عزیز 

 

تو ک فلسفه رو دوست نداری چرا ذهنت رو درگیر مسائل فلسفی می‌کنی ؟ 🤔 شایدم تاثیرات روزه‌داری ست 🤣

برای رسیدن ب پاسخ نسبی این سوالت نسرین خانوم ، باید یک شخم کلی ب باورهای عقیدتی‌ات بزنی خانوم !

می‌گن ؟ ! ? (خیلی چیزا گفتن و میگن) 😊 خیام هم گفته :

یارب تو گِلم سرشته‌ای من چه کنم ** پشم و قصبم تو رشته‌ای من چه کنم 

هـر نیک و بـدی که از من آید بوجـود** تـو بـر سر من نـوشته‌ای من چـه کنم


حقیقتش اینه ک در مسلمونها نسبت ب ادیان دیگه بیشتر ب قضا و قدر (سرنوشت) اعتقاد دارن (خداوند از پیش سرنوشت بندگانش را تعیین کرده و اون رو در لوح تقدیرشون نوشته) ی جمله‌ای😀 هم ک مکرر در قران آمده (فیضل الله من یشاء و یهدی من یشاء) خداوند هرکه را بخواهد گمراه می‌کند و هر که را اراده کند هدایت خواهد کرد

ساده‌ترش می‌شه ، من،تو،ما ــ هیچکاره‌ایم خداست ک تعیین می‌کنه

ب عقیده من یا ب (fatalism سرنوشت) اعتقاد داری ک این خودش یکی ازاصول (Determinism جبرگرایی) ست و یا ب (Free will اختیار و اراده)  اعتقاد می‌شه داشت ،نمی‌شه هم خر و بخوای و هم خرما رو 😀

 

انشااله ک جاجت‌روا بشی 

 

پاسخ:
فلسفه‌ای که تو دانشگاه تدریس میشه رو دوست ندارم ولی یه سری مباحث هست که گره خورده به زندگیت. نمی‌تونی به این دلیل که دوستشون نداری نادیده بگیری و بهشون فکر نکنی.

این هفته چند قسمت از برنامهٔ زندگی پس از زندگی رو دیدم. آن سوی مرگ رو هم تموم کردم. تقریباً جواب سؤالامو از اینا گرفتم.
اگه جبر بود، پاداش و تنبیه بعد از مرگ توجیه نداشت. یه جایی بین جبر و اختیارو باید در نظر بگیریم. البته نه وسط وسط. به‌نظرم یه جایی اون وسطا که به اختیار نزدیک‌تره.

خب باید بگم منم لینک قصه های مجید رو دیدم و دوست داشتم؛ واقعا جالب بود و حکمت آمیز. ممنون از به اشتراک گذاری

پاسخ:
خواهش می‌کنم.
آره، منم دوست داشتم و برام جالب بود.

سلام سلام

راستش این جبر و اختیار برای منم خیلییی سوال برانگیزه من یه بار از معلم دینی مون راجع به اون داستان حضرت خضر که رفت یه نوجوانی رو کشت وقتی حضرت موسی اعتراض کرد گفت این بچه پدر مادرش مومنن ولی این فرزند اونها رو به طغیان میکشه و خدا باز یه بچه بهتر به این خانواده میده. جواب معلم دینی مون که اصلااااااا قانع کننده نبود ولی خود این داستان اختیار رو نقض میکنه خب شاید این نوجوان بعدا مومن و خوب میشد با این کار انگار همون آینده ای که از اول براش ترسیم کردن بدون تغییر در نظر گرفتن.

البته نمیدونم خوب منظورمو رسوندم یا نه.

 

پاسخ:
فکر کن داستان اون نوجوان مثل فیلمیه که خدا قبلاً دیده. نه که خدا قبلاً نوشته باشه فیلمنامه‌شو. خدا چون محدود به زمان نیست و آینده رو هم می‌بینه، قبلاً فیلم اون پسرو دیده و می‌دونه که پدر و مادرشو با اختیار خودش گمراه می‌کنه. 

سلام.

چون کامنت های پست مورد نظرم بسته بود مجبورم اینجا یک چیز بی‌ربط با پست بنویسم. 

یک سوال بزرگ دارم. این که چرا شما رشته کارشناسیت انقدر متفاوت بود از رشته‌ی ارشد و دکتری؟ چه تحولی رخ داده بود در شما؟

ضمن اینکه موفق و سلامت باشی

پاسخ:
سلام
اولاً تغییر رشته یه اتفاق طبیعیه و عجیب نیست. حداقل برای کسی که مسیرشو تغییر می‌ده عادیه و نمی‌دونم چرا برای بقیه عادی نمیشه. پس تو ذهنت این اتفاق رو عادی کن و خیلی هم به چشم تحول نگاهش نکن.
موقع انتخاب رشته باید خیلی چیزا رو در نظر بگیری. توانایی خودت، مهارتت، علاقه‌ت، استعدادت، اینکه اون رشته به درد آینده‌ت می‌خوره یا نه، اینکه تو به درد اون رشته می‌خوری یا نه. و حتی شرایط دیگه‌ای مثل نیاز مالی داشتن یا نداشتن و جنسیتت، اجازهٔ بقیه و وجود اون رشته تو شهرتون و دانشگاهی که اون رشته رو داره و... 
اول دبیرستان همهٔ نمره‌های من خوب بود. هم می‌تونستم تجربی بخونم، هم ریاضی، هم انسانی. پزشکی و زیستو دوست نداشتم. هنوزم دوست ندارم. چون مدارس تیزهوشان انسانی نداشت و نمی‌خواستم برم یه مدرسهٔ معمولی یا نمونه دولتی فرهنگ، انسانی رو هم خط زدم و ریاضی خوندم. پشیمون هم نیستم. چون ریاضی رو بیشتر از انسانی دوست داشتم و دارم. موقع انتخاب رشته‌های مهندسی هم دیدم همهٔ رشته‌ها رو دوست دارم. کلاً هر رشته‌ای که توش ماشین حساب و عدد و رقم باشه رو دوست داشتم و دارم. بنابراین رشته‌ای رو انتخاب کردم که به رتبه‌م بخوره. برق خوندم. وقتی داشتم برقو تموم می‌کردم پشیمون نبودم، ولی می‌دیدم تو ایران به این آسونی برای این رشته کار نیست. مخصوصاً برای دختر. قصد مهاجرت هم نداشتم. برای ارشد رفتم سراغ چندتا رشتهٔ دیگه که اونا رم دوست داشتم. مهندسی پزشکی، انفورماتیک پزشکی، زبان‌شناسی، زبان‌های باستانی، مدیریت و اقتصاد و حتی ادبیات. تو کنکور ارشد برق هم شرکت کردم البته. از بین اینا دوتاش که کنکور وزارت علوم بودو شرکت کردم و دوتاش که کنکور وزارت بهداشت بود. ینی سال ۹۳ تو چهارتا کنکور ارشد شرکت کردم و برای خوندن منابع و سؤالات همه‌شونم وقت گذاشتم. رتبه‌م تو زبان‌شناسی بهتر از برق شد. البته من روی یکی از گرایش‌های زبان‌شناسی که به مهندسی کامپیوتر مربوط بود حساب کرده بودم ولی رتبه‌م تو گرایش دیگه‌ای بهتر از اون شد و رفتم اونو خوندم. رتبه‌م تو اون دوتا کنکور وزارت بهداشت هم عالی نشد. پس زبان‌شناسی رو انتخاب کردم. برای دکتری نمی‌خواستم زبان‌شناسی رو ادامه بدم. به همون دلیل پیدا کردن کار. همچنان قصد مهاجرت نداشتم. یه سال کنکور دکتری علوم شناختی شرکت کردم و رتبه‌م خوب شد ولی تو مصاحبه قبول نشدم. فهمیدم که برای دکتری همون رشته‌ای رو بهتره انتخاب کنی که ارشد خوندی. شانس قبولی تو مصاحبه بیشتر میشه این‌جوری. یه سالم تو کنکور زبان‌شناسی شرکت کردم که رتبه‌م بدک نبود ولی تو مصاحبه قبول نشدم و فهمیدم بدون مقاله تو مصاحبه قبولت نمی‌کنن. بار سوم رتبه‌م بهتر شد و مقاله داشتم و تو مصاحبه قبول شدم و الانم کلاسای دکتریم تموم شده و دفاع مونده فقط.
فقط هم من این کارو نکردم. از هم‌کلاسیام خیلیا رو می‌شناسم ارشد تغییر رشته دادن. حتی چند نفرو می‌شناسم بعد از گرفتن مدرک مهندسی دوباره کنکور تجربی دادن رفتن سراغ پزشکی و الان پزشکن. الان چون سنت کمه، نمی‌تونی دید کلی به این داستان داشته باشی و درکت می‌کنم. یه ده سال دیگه می‌فهمی سیبی که انداختی بالا هزارتا چرخ می‌خوره تا برسه پایین.

+ از این به بعد هر کی اون سؤالو بپرسه ارجاعش می‌دم به همین کامنت :))

ببین لهجه تون خیلی شیرینه . البته همه ی لهجه ها رو من دوست دارم اما لهجه ی تبریزی ها یه چیز دیگه است . من با این ویدیو انقدر خندیدم اشکم در اومده :)))

 

https://www.uplooder.net/files/73485850c53b198055be46d3c04717ad/dfs.mp4.html

پاسخ:
خاطرۀ بامزه‌ای بود.
ولی راستش من خودم گرایش خاصی به لهجه‌مون ندارم. تازه از کجا معلوم این ترکِ تبریزه؟ 

ببین این آقا داره فارسی صحبت می‌کنه، ولی چون زبان مادریش ترکیه، فارسی رو تحت تأثیر ترکی حرف می‌زنه. فکر نکنم به این بگن لهجه. لهجه اونیه که مثلاً من که ترک تبریزم کلمۀ ایرمی (به معنیِ بیست (20)) رو یه جوری تلفظ کنم ترک ارومیه یه جور ترک اردبیل یه جور دیگه و مراغه و مرند و بناب و هر جایی یه جور. همه‌مون می‌گیم ایریمی ولی با اندکی تفاوت. که به این تفاوت می‌گن لهجه.

آهان متوجه شدم . اینجوری بگم که فارسی حرف زدن شهر های دیگه رو دوست دارم . 

 

نه نمیدونم تبریزیه یا نه . فقط چون یکی از فامیل هامون همسرش تبریزیه و اونا فارسی رو شبیه به این حرف میزنن گفتم . درسته ممکنه اردبیلی باشه  

پاسخ:
باید خیلی حرفه‌ای باشی که تشخیص بدی ترکی که فارسی حرف می‌زنه ترک کجاست. من خودم هنوز به این درجه از تشخیص نرسیدم بعد از این همه سال معاشرت باهاشون.