۱۷۴۸- در طلب تو هستم، در طلب تو بودم
ادامۀ بندِ هشت و نه و دهِ این پست
آذرماه پارسال انجمن زبانشناسی دانشگاه بهمناسبت هفتۀ پژوهش یکی یه دونه از این لیوانهای دستهدار سفالی بزرگ که معروف هستن به ماگ و نمیدونم فارسیش چی میشه به استادها و اعضای انجمن زبانشناسی هدیه داد. من چون تهران نبودم و چون از قضای روزگار دبیر انجمن، خونهشون تبریز بود، قرار شد هر موقع اومد لطف کنه ماگ منم با خودش بیاره و یه روز قرار بذاریم همو ببینیم و من هدیهمو بگیرم.
موقع طراحیِ تقویمی که قرار بود روی ماگها چاپ بشه، پیشنهاد داده بودم یه جغد کوچیک هم یه گوشۀ تقویم ۱۴۰۱ بذارن و اون برای من باشه. ده دوازدهتاشو ساده و ده دوازدهتاشم با اون جغد چاپ کردن. وقتی دبیر انجمن گفت از بین سبز و صورتی و نارنجی و آبی یکیو انتخاب کنم گفتم رنگش فرقی نمیکنه، ولی اونی که روش جغد داره رو برا من کنار بذارید.
بعد از اینکه یه دور من امیکرون گرفتم و یه دور خانم دبیر و هی خواستیم همو ببینیم و هی نشد، بالاخره امسال دیدار میسّر شد و سهشنبه بعد از امتحان ردهشناسی که آخرین امتحان دورۀ دکتری باشه، اولین همدانشگاهیمو از نزدیک دیدم و به تبعش چشمم به جمال ماگ تقویمدارم هم روشن شد. عصر قبل افطار رفتم درِ خونۀ دبیر انجمن و بعد از دو سال همکاری، برای اولین بار همو دیدیم و ماگمو گرفتم.
کسی که ماگها رو کادوپیچ کرده بود و اسممونو روش نوشته بود، حواسش نبود من اون روز تو گروه چی گفتم و ازشون چی خواستم و یه سادۀ صورتیشو گذاشته بود برام. دیگه چون از بچگی یادمون دادن دندون اسب پیشکشی رو نمیشمرن به روم نیاوردم که مراد من این نبود. ولی خدایا، تو که حواست هست، تو که میدونی من چی میخوام، تو که عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُوری، تو که یَعْلَمُ مُرادَ الْمُریدین، تو که یَعْلَمُ ضَمیرَ الصّامِتین، تو که از رنگ و طرح و شعاع و ارتفاع ماگ مد نظرم آگاهی، تو دیگه تو ذوقم نزن، تو با من این کارو نکن، تو که مهربونی، تو همونی که گوشهش یه جغد کوچیک چاپ شده رو برام بفرست لطفاً.
خدا رو چه دیدی ... شاید بعدا از اینکه اون گوشه یه جغد کوچیک چاپ نشده خدا رو شکر کنی.
پیشنهادم اینکه که اینطوری دعا کنی: خدایا خیر منو تو اون ماگ مد نظرم که گوشه ش یه جغد کوچیک داره قرار بده!