پیچند

فصل پنجم

پیچند

فصل پنجم

پیچند

And the end of all our exploring will be to arrive where we started
پیچند معادل فارسی تورنادو است.

آخرین نظرات
آنچه گذشت

۱۷۱۵- عیدتون هم مبارک

سه شنبه, ۲۶ بهمن ۱۴۰۰، ۱۲:۲۴ ق.ظ

دیدم لینکی که جلسات هفتگیم با استاد راهنمام اونجا برگزار می‌شد غیرفعال شده و باید لینک ترم چهارو بگیرم. به استادم پیام دادم که از این به بعد جلساتمون کجا و چه روزها و ساعت‌هایی برگزار میشه و آیا فردا جلسه خواهیم داشت؟ در حالی که کمرم خم نمی‌شد رو صندلی و پشت میز بشینم، تصمیم گرفته بودم کمافی‌السابق تا صبح بیدار بمونم و خودمو برای جلسهٔ فردا که سه‌شنبه باشه آماده کنم که جواب آمد: فردا که تعطیله و کلاس نداریم. سپس در مورد نحوهٔ برگزاری جلساتمون به نکاتی اشاره کرده و در پایان گفته بود عیدتون هم مبارک.

اینجانب تو کارنامه‌م چندین فقره سابقهٔ مراجعه به بانک و دانشگاه و اداره‌جات در روزهای تعطیل رو دارم. و چندصد فقره مراجعه به این‌جور جاها در ساعات تعطیل. کلاً اون بخش از مغزم که مسئولیت تفکیک روزهای کاری از روزهای تعطیل و ساعات کاری از ساعات تعطیل رو داره تعطیله. انتظار داره ملت هم مثل خودش بیست‌چاری در فعالیت باشن.

+ دندون شمارهٔ ۷ بالا سمت راستم در حالی شکست که نمی‌تونم برم دکتر و ملت رو هم مبتلا کنم.

+ پیکوفایل برای ادامهٔ روند همکاری در زمینهٔ آپلود! شمارهٔ موبایل می‌خواد. دادم. ولی همچنان هیچی آپلود نمی‌کنه. باید با پشتیبانیشون تماس بگیرم.

+ تعداد نظرات پست تولد چهارده‌سالگی در حالی تک‌رقمیه که پست تولدهای قبلی ۲۰۰تا رم رد کرده بود. حس دایناسوری رو دارم که داره منقرض میشه.

۰۰/۱۱/۲۶
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

استاد شماره 17

نظرات (۸)

از این تعطیلی هم استفاده کن که استراحت کنی ایشالا بهتر بشی 

عیدتون هم مبارک:)

 

پاسخ:
چه استراحتی :( چند روز دیگه امتحان دارم و استاد این درس هم مثل شمارهٔ ۲۰ پاشو کرده تو یه کفش که باید حضوری باشه

راجع به + آخر: توی اون لیست وبلاگ های بالا بلندی که دنبال میکنم، و میون انبوهی از وبلاگ هایی که پست آخرشون خداحافظیه جزو اندک وبلاگ هایی هستی که هنوز فعالی.

من میخونمت هر وقت بیام پنلم. ولی خب کامنتم نمیاد. یعنی حرفی برا گفتن ندارم اکثرا)=

پاسخ:
آره من خودمم نسبت به قبل کمتر کامنت می‌ذارم و نظر می‌دم ولی یه جوری وبلاگ‌ها رو می‌خونم که نویسنده حضورمو حس کنه و فکر نکنه تنهاست یا خدای نکرده با دیوار حرف می‌زنه :))

اصصصلا درک نمی‌کنم من انقدر حساب تعطیلی‌های آینده رو دارم و براشون روزشماری می‌کنم که امکان نداره یادم بره :)) درباره‌ی این که اگه مریض باشم کار رو تعطیل کنم هم هنوز عذاب وجدان دارم ولی دارم سعی می‌کنم نداشته باشم. تو هم نداشته باش و‌ استراحت کن بچه جان!

در ضمن تو مپندار که خاموشی من هست برهان فراموشی من. می‌خونمت ولی واکنش نشون دادن کلا ازم انرژی زیادی می‌گیره. حتی پیام‌های شخصی که برام میاد و جواب لازم داره رو با تاخیر زیاد جواب میدم متاسفانه. خلاصه که به حساب نخوندن یا بی‌تفاوتی نذار :)

پاسخ:
وای ملیکا، ما مثل هم نیستیم :))
مغز من جملهٔ الان نمیشه و الان وقتش نیست و الان تعطیله رو خیلی دیر پردازش می‌کنه و دیر متوجهش میشه. برای همین یه وقت می‌بینی نصف‌شب به یکی پیام دادم یا پیامک زدم. سیستمم مستقل از زمانه کلاً.

از دوستان نزدیکم تا حدودی خیالم راحته و حضورشونو حس می‌کنم، ولی در رابطه با دوستان مجازی با ۹۵ درصد تبخیر مواجهیم :))
۲۶ بهمن ۰۰ ، ۱۰:۰۲ مهرداد ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏

تویتر و اینستاگرام و تلگرام دارن تیر خلاص می‌زنن🤦‍♂️

 

پاسخ:
به‌عنوان یک طویله‌نویس هیچ وقت آبم با توییتر تو یه جوب نرفت.

دارم فکر میکنم مامانتون چه حرصی میخوره از دستتون :) خو یه کم استراحت کنین دیگه... همیشه دوست داشتم دوستی مث شما داشتم ولی این مریضی و رعایت نکردنتونو دیدم میگم خب خدا یه چی میدونه :( 

ببخشید میشه شما فعلاً هیچ حسی نداشته باشین؟ مدیونین اگه فکر کنین از این جمله تون خوشم نیومد و دوست داشتم اگه دوستم بودین با مایتابه سراغتون میومدم

پاسخ:
:)) دعوای امروز ظهرمون سر سس سالاد بود. سس نمی‌دن بهم :(

ارادت خاصی به خانواده پیدا کردم :) مدیونین اگه فک کنین معنیش تأیید کارشون بوده :)

 

پاسخ:
ولی من این رفتارو تأیید نمی‌کنم :|
سس می‌خوام :|

من تو وبلاگم همین حس رو دارم واقعا(=

پاسخ:
حالا خوبه این آمار بازدیدها هست، وگرنه جدی جدی فکر می‌کردم کسی جز خودم و دیوارا اینجا نیست.
نچ نچ یه لحظه تصور کنید اون 4تا دلبر اگه مث شما بشن تو این قضیه تحملشون میکنید عایا؟ :)
پاسخ:
:)) من سخت نمی‌گیرم بهشون