۱۶۹۴- معمولاً پیامها رو زود جواب میدم
هر کسی تو قسمتِ بیو پیامرسانهایی که ازش استفاده میکنه یه چیزی مینویسه. ممکن هم هست چیزی ننویسه و خالی بذاره. یکی ممکنه یه بیت شعر بنویسه. بنویسه ای بیبصر من میروم؟ اون میکشد قلاب را. بنویسه پیلهات را بگشا، تو بهاندازۀ پروانه شدن زیبایی. ممکنه یکی یه آیه بنویسه. مثلاً بنویسه رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ، یا بنویسه و خدایم کافیست. ممکنه یکی دعا بنویسه. اَلهم عجّل لولیک الفرج. یا یه حدیث. مثلاً بنویسه خواندن آیةالکرسی را فراموش نکنید. یا یه سخن از بزرگان بنویسه. از نیچه، از کوروش کبیر، از پروفسور سمیعی، از دکتر شریعتی، از آوینی. بنویسه مپندار که تنها عاشوراییان را بدان بلا آزمودهاند و لاغیر؛ صحرای کربلا بهوسعت همهٔ تاریخ است. یا حتی ممکنه خودشو معرفی کنه بگه ارشد فلان، دکترای بهمان، یکی از ویراستاران این سرزمین، پزشک، وکیل پایهیک. بعضیها هم مینویسن فقط تماسهای ضروری، فقط پیامهای کاری، در دسترس، مشغول، گرفتار. یکی هم ممکنه تو بیو واتساپش بپرسه مشکل تلگرام چیه که اینجا هم هستیم؟ سؤال خوبیه واقعاً. من برای این بخش از تلگرام و واتساپم نوشتهام: «معمولاً پیامها رو زود جواب میدم». الحق و الانصاف هم معمولاً زود جواب میدم. کمتر از بیستوچهار ساعت.
صَدیقَتی الجَدیدَة مِنَ القاهِرَة یادتونه؟ البته بعد از دو سال فکر کنم بشه صفت جَدیدَة رو از این صَدیقَة بردارم و دوست خالی صداش کنم. از زمستون پارسال از این صَدیقَتی مصری بیخبر بودم. تو یه گروه تلگرامی مرتبط با رشتههامون باهم آشنا شده بودیم و ارتباطمون تلگرامی بود. با آیدی. من شمارۀ اونو که پیششمارۀ مصرو داشت داشتم ولی اون شمارۀ منو نه. نداده بودم. به غریبهها دیر شمارهمو میدم. غریبه بود. شمارهمو سالهاست از قسمت تنظیمات تلگرام مخفی کردم که فقط اونایی که شمارهمو دارن، شمارهمو ببینن و اعضای گروهها و هر کی که فقط آیدیمو داره نبینه. این دوست جدید مصری که دیگه جدید محسوب نمیشه هم فقط آیدیمو داشت. هر چند روز یه بار یه سؤال راجع به واژههای فارسی میپرسید ازم. گویا رسالهش به واژههای فارسی مربوط بود. پارسال بعد از اینکه سراغ یه کتابی رو ازم گرفت و پرسید چجوری میتونه تهیهش کنه، آنلاین نشد. فردای اون روز جوابشو داده بودم ولی ندیده بود. یک سال منتظرِ سین یا دیده شدن پیامم بودم و آنلاین نمیشد. سناریوهای مختلفی تو ذهنم ساخته بودم. شاید اشتباهی بلاکم کرده. ولی پس چرا عکسشو میبینم هنوز؟ شاید دستش خورده مکالمهها و گروههاش پاک شده و گمم کرده. شاید تلگرام اونا هم فیلتر شده مثل ما. شاید گوشیشو گم کرده. شاید سیمکارتش سوخته. شاید مریض شده. شاید کلاهبردار بود و تو این مدت میخواست ازم اطلاعات بگیره و گرفته و دیگه کارش با من تموم شده. شاید شاید شاید. هیچ کدوم از فرضیههام جواب خوبی برای اینکه چرا آنلاین نمیشه و پیامم رو نمیبینه نبودن. یه روز دلو زدم به دریا و حالشو تو واتساپ پرسیدم. هزینۀ این احوالپرسی این بود که شمارهمو میدید. این دیده شدن مطلوبم نبود اما چارهای نداشتم. نگرانش بودم. ولی جواب پیام واتساپم رو هم نداد. ماهها گذشت و هیچ خبری ازش نداشتم. تا اینکه این هفته پیامم رو دید و با فارسی دستوپاشکستهاش نوشت: «سلام خانم نسرین ، حال شما چیست ؟ الحمد لله حالا کارها خوب بیش می رود اما قبلا نه . الحمد لله رساله ام تمام کردم و نظر استاد هاى من انتظار کنم خیلى متشکرم من از شما زحمت بدهم و از لطفتان ممنونم ، خسته نباشید از دوستی شما خوشبختم».
دارم به تکتک اونایی فکر میکنم که مدتها ازشون خبری نشد و حالشونو پرسیدم و ماهها و سالهاست پیاممو ندیدن، یا دیدن و هنوز تصمیم ندارن جوابمو بدن. ترسم چو بازگردی، از دست رفته باشم.
+ شما چی نوشتید تو بیوتون؟
بعد جالبیش اینه که دقیقا همونی که برامون مهمتره، دیرتر سین میزنه و نازش بیشتره :)) یا سین میزنه جواب نمیده. یا جواب کوتاه میده. یا دوسمون نداره :)) بساطی داریم :|
بیوی تلگرامم: «همونی که جزئیات براش مهمن.» این بیو داستان داره. داستانش هم مثل خیلی از داستانای اخیر زندگیم، یه خط بیشتر نیست :))
بیوی واتساپم: «که در خیلت به از ما کم نباشد.» این بیو داستان خاصی نداره. یهجور حرص و حسرت خوردنِ همزمانه.