۱۶۴۲- تا که از جانب استاد نباشد کششی، کوشش دانشجوی بیچاره به جایی نرسد
صبح با خودم گفتم مگه تو نبودی میگفتی «همیشه از خوبی آدمها برای خودت دیوار بساز و هر وقت در حق تو بدی کردند فقط یک آجر از دیوار بردار؛ چون که بیانصافیست دیوار را خراب کنی»؟ مگه شعارت همین نبود تو زندگی؟ چرا دیوار بین خودت و استادتو خراب میکنی؟ بلند شو بهش پیام بده و به بهانۀ پرسیدنِ اینکه تا چه ساعتی فرصت دارید مقالۀ جبرانی رو بفرستید سر صحبت رو باز کن باهاش. شاید اون دوتا پیام قبلیتو میخواسته جواب بده ولی یادش رفته و بیجواب گذاشته، شاید جواب داده ولی ارسال رو نزده، شاید نتش قطع شده نرسیده. شاید یه درصد حق با اونه. به هر حال استادته. حق داره به گردنت. تو این یه سال کم زحمت نکشیده براتون. بزرگتره. کلی درس ازش یاد گرفتی. یادت رفته تو کلاس هر موقع هر سؤالی داشتی جواب میداد؟ یادته چند بارم بهت گفته بود عزیز؟ یادته چند بار از خودت و مثالها و ارائههات تعریف کرده بود؟ یادته بعد از ارائه تشکر میکرد؟ یه سال باهم این دیوار رفاقتو ساختید. حالا همۀ دیوارو بهخاطر یکی دو آجر اشتباه خراب نکن. پاشو پیام بده بهش. پا شدم گوشیمو برداشتم و نوشتم سلام. صبح بهخیر گفتم. بعد از احوالپرسی، راجع به مهلت ارسال مقاله پرسیدم. اینکه تا ساعت ۱۲ شب فرصت داریم یا زودتر بفرستیم. منتظر جوابش موندم.
جواب استاد یه عدد بود. تا ساعت ۸ شب. حتی جواب سلامم نداده بود.
واقعاً نمیخواستم اینجوری تموم بشه. من همونقدر که همیشه سعی کردم آغازگر رابطهها نباشم، پایاندهنده هم نبودم و سعی کردم من تمومش نکنم؛ ولی این بزرگوار هیچ راهی واسم برای ادامۀ ارتباطمون نذاشته.
این برخورد و بیاعتنایی استادم منو یاد یکی از دوستام میندازه که چند ساله هیچ پیامی ازش دریافت نکردم و تو این چند سال، من بودم که به بهانهها و مناسبهای مختلف براش تبریک و تسلیت فرستادم و حالشو پرسیدم. اونم یکی در میون یا جواب نمیداد یا به یه ممنون خالی اکتفا میکرد.
دیوار ارتباط با این آدما رو باید رسما خراب کرد. دیگه چقدر پا پیش بذاریم و ضد حال بخوریم؟ :(