۱۶۱۰- محبّت
یکی از همدانشگاهیهای نهچندان صمیمی که یادم نمیاد رشتهش چی بود و دورادور سلام علیکی داشتیم و بهواسطۀ دوستان مشترکمون در فضای اینستا همدیگه رو دنبال میکنیم چند روز پیش متنی استوری کرده بود با این مضمون که «مردمی داریم که برای هفتادودو تن کشتۀ یک اختلاف خانوادگیِ هزاروچهارصد سال پیش عزاداری میکنند ولی کشتههای کرونا براشون مهم نیست». همیشه از این لیچارها بار مردم و مسئولین میکرد، ولی بِهِم برنمیخورد و برام مهم نبود. با خودم میگفتم داره از وضعیت موجود انتقاد میکنه و غر میزنه و حق داره. ولی این بار دلم شکست. آدم چقدر باید بیمعرفت باشه که چنین نگاهی به عاشورا و کربلا و امام حسین داشته باشه و چنین چیزی بنویسه و منتشر کنه. کاش خدا شیرینی محبت این خاندان رو به اون هم بچشونه، که یه روز اونم مثل من همچین عکسی رو بذاره روبهروش و خیره بشه به گنبدها و دلش پر بکشه برای این قطعه از بهشت.
اواخر اسفند ۹۴ کربلا بودیم و لحظۀ تحویل سال ۹۵ هم بینالحرمین. هتلمون خیلی به حرم نزدیک بود؛ اتاق ما هم روبهروی گنبدها. صبحها که بیدار میشدم و پرده رو کنار میزدم همچین صحنۀ دلبرانهای رو میدیدم. یک عکسی هم چند سال پیش از یک قسمتی از دانشکده گرفته بودم که یکی از هزاران عکسی بود که تا اون موقع گرفته بودم و تو فولدر عکسهام ذخیره کرده بودم. یک بار گفته بودم اگر یک روز همهٔ این عکسهای دلبندمو که جونم بهشون بنده ازم بگیرن و بگن فقط یه عکس و یه خاطره رو میتونی نگهداری میگم این عکس از همین زاویۀ دانشکده. اون موقع یاد عکس بالا نبودم و حالا اومدم بگم این تصویر از اون تصویر هم برام عزیزتره.
امشبی را شَهِ دین در حرمش مهمان است،
مکن ای صبح طلوع
عصر فردا بدنش زیر سُم اسبان است،
مکن ای صبح طلوع...