پیچند

فصل پنجم

پیچند

فصل پنجم

پیچند

And the end of all our exploring will be to arrive where we started
پیچند معادل فارسی تورنادو است.

آخرین نظرات
آنچه گذشت

۱۵۹۹- نارضایتی

شنبه, ۹ مرداد ۱۴۰۰، ۱۱:۲۲ ق.ظ

صبح از همراه اول زنگ زدن که شما تو فلان تاریخ اعلام نارضایتی کردید. زنگ زدیم اون بازخوردتونو پیگیری کنیم. یادم نمیومد کِی و کجا به چی ستارهٔ کمتری دادم. می‌خواستم بگم خانوم، من الان سرتاپا نارضایتی‌ام و از زمین و زمان گله دارم و از چی راضی‌ام که شما دومیش باشی. شما الان کدومو می‌گی؟ گفت اونی که بیست‌وهفت تیرماه ثبت کردید. گفتم والا چند وقت پیش اطلاعیه زده بودید که اگر اپلیکیشن همراه من رو به روزرسانی کنید فلان گیگ هدیه می‌دیم. من اونو دریافت نکردم. لابد بابت اون بوده. یادم نیست تاریخش. گفت در حال پیگیریه و مشکل از سیستمه. گفتم سیم‌کارتم به اسم پدرم بود و اپلیکیشن‌های بانکی جدیداً اجازهٔ تراکنش نمی‌دادن. یه ماه پیش رفتیم تغییر مالکیت دادیم ولی بعدش همچنان اجازهٔ تراکنش با کارت خودمو نداشتم. هنوزم ندارم. لابد نارضایتیم بابت این بوده. گفت اینم پیگیری می‌کنیم ولی باید با پشتیبانی اون اپلیکیشن‌های بانکی هم تماس بگیرید چون اینجا همه چی درسته. گفتم اتفاقاً این کارم کردم و اونجا هم نارضایتیمو اعلام کردم. بعد گفتم آهان. اون روز که برای تغییر مالکیت رفته بودیم، من سایتتونو چک کردم که بدونم هزینه‌ش چقدر میشه. ولی مسئول اونجا مبلغ بیشتری گرفت. تقریباً دو برابر. لابد بابت اون مبلغ بوده. بعد با پشتیبانی‌تون سر همین موضوع تماس گرفتم، خیلی بی‌حوصله جوابمو داد و صبر نکرد شعبه و آدرس اونجا رو بگم و درست راهنماییم نکرد که چی کار کنم. لابد نارضایتیم بابت این برخورد پشتیبانتون بوده. می‌خواستم خاطر نشان کنم که الان تنها چیزی که تو زندگیم ازش رضایت دارم همین پیگیری شماست. گفت اون مواردی که گفتید رو ثبت کردم و پیگیری می‌کنیم. می‌خواستم بگم کاش می‌تونستم بقیه‌شم بگم که اونا رم ثبت و پیگیری کنید. تشکر کردم و روز خوبی رو برای هم آرزو کردیم.

در آرزویِ خاکِ درِ یار سوختیم

یاد آور ای صبا که نکردی حمایتی

+حافظ

۰۰/۰۵/۰۹
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

نظرات (۹)

۰۹ مرداد ۰۰ ، ۱۳:۴۸ صورتی .‌‌‌‌

اپ ذره‌بین هر روز پیام میده منو نصب کن ۶ گیگ نت بگیر. خفه‌م کرده. ایندفعه شاید نصب کنم به خاط اون ۶ گیگ.

اپراتور همراه اول خوبه‌. نمی‌دونم سر و کارت به ۱۱۸‌ای‌ها خورده یا نه. رسما سر کار می‌خوابن. سال پیش زنگ زده بودم یه خانم بود. نمی‌دونم چی زده بود. هر ۳۰ ثانیه یه بار می‌گفتم اولو اونم می‌گفت الو بعد من توضیح می‌دادن چی می‌خوام ولی جوابی نمی‌اومد. دوباره می‌گفتم اولو اونم با زور جواب الو رو می‌داد. :|

پاسخ:
نه نصب نکن. به درد نمی‌خوره. دوستم نصب کرد، ولی فقط ذره‌بین باهاش باز می‌شد نه چیزای دیگه.
وای آره آخرین باری که زنگ زدم 118، می‌خواستم شمارۀ بنیاد شهریارو بگیرم، چقدر خندیدم اون روز. وایستا پستشو پیدا کنم. بهمن 98 نوشتم:

بیرون بودم و دسترسی به اینترنت نداشتم. شماره‌شونم ذخیره نکرده بودم. زنگ زدم ۱۱۸ و گفتم شمارۀ بنیاد شهریارو می‌خوام. خانومه گفت چند لحظه. بعد وصل کرد به اپراتور که شماره رو بگه. اپراتور گفت شماره‌ای ثبت نشده است. دوباره زنگ زدم. یه خانوم دیگه برداشت. گفتم خانوم این بنیاد شهریار یه جای معروفه. امکان نداره شماره‌ش ثبت نشده باشه. شاید همکارتون درست تایپ نکرده. گفت چند لحظه. بعد وصل کرده به اپراتور که شماره رو بگه. گفت. یادداشت کردم. زنگ زدم. یه آقایی گوشی رو برداشت. گفتم بنیاد شهریار؟ گفت بله. گفتم فلانی هستم؛ با دکتر باقری کار دارم. پرسید دکتر باقری کیه؟ گفتم رئیس اونجاست دیگه. گفت چند ساله رئیس اینجا آقای فلانیه. گفتم نه آقا من همین چند وقت پیش اومدم اونجا. رئیسش خانم دکتر باقری بود. گفت شما با کجا تماس گرفتید؟ گفتم بنیاد شهریار نیست مگه؟ گفت نه اینجا بنیاد شهیده :|. گفتم ببخشید، من این شماره رو از ۱۱۸ گرفتم. اشتباه شنیدن و اشتباهی شمارۀ اینجا رو دادن. برای بار سوم زنگ زدم ۱۱۸. یه خانوم دیگه گوشی رو برداشت. سعی کردم خشمم رو فروبخورم! و آروم باشم. گفتم شمارۀ بنیادِ شهریارو می‌خوام. و چند بار خیلی واضح تکرار کردم بنیاد شهریار. گفت چند لحظه. بعد وصل کرد به اپراتور که شماره رو بگه. شماره‌ای که اپراتور گفت با ششصد شروع میشد که این سمت تبریزه و شمارۀ بنیاد شهریار باید با پونصد شروع میشد. چون اون سمت تبریزه. دیگه زنگ نزدم به این شماره. زنگ زدم بابا و گفتم گوگل کنه بنیاد شهریارو؛ شماره‌شو بگه بهم. چند تا فحشِ باادبانه هم نثار کارمندانِ سخت‌کوش و ساعی ۱۱۸ کردم.

دیروز سر جلسه س کنکور مراقب یکاری کرد که من فوق العاده بهم برخورد و بنظرم کارش خلاف قانون هم بود. من ادمی نیستم که بتونم وقتی ناراحت میشم جواب طرفو همون موقع بدم یا همون موقع برم یجایی شکایت کنم فلذا طرفو بیجواب گذاشتم. رفتم دارم سعی میکنم یجوری این داستانو به گوش سنجش برسونم. میدونم اتفاق خاصی ممکنه نیوفته(چون مراقبام دانشجوان و استخدام سنجش نیستن که) ولی همینکه ساکت ننشستم بنظرم بهتره

پاسخ:
موافقم با کاری که می‌کنی. منم یه زمانی عادت داشتم حقمو از حلقوم زورگوها بکشم بیرون. الان کمتر این کارو می‌کنم.
۰۹ مرداد ۰۰ ، ۲۱:۳۵ مهرداد ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏

آفرین که پیگیر حقتون بودین.

حالا بازخوردی داشت صحبت خانومه، مبلغی ، چیزی برنگردوندن؟

باد صبا اگه حمایت‌گر بود حافظ قرن‌ها پیش از دستش شاکی نبود🙄😶

 

پاسخ:
ما ز یاران چشم یاری داشتیم
۰۹ مرداد ۰۰ ، ۲۱:۳۷ مهرداد ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏

آفرین که پیگیر حقتون بودین.

حالا بازخوردی داشت صحبت خانومه، مبلغی ، چیزی برنگردوندن؟

باد صبا اگه حمایت‌گر بود حافظ قرن‌ها پیش از دستش شاکی نبود🙄😶

پاسخ:
بله فردای اون روز مبلغو برگردوندن. برای سیم‌کارت اعتباری به‌صورت شارژ برمی‌گرده و برای دائمی بستانکار می‌شی برای قبضای بعدیت. یه بارم یادمه بابا سفر بود و چون تماس خارجی داشت دویست سیصد تومن قبض موبایلش اومد. پرداخت کردم و فرداش دوباره دویست تومن قبض داشت. اینم پرداخت کردم ولی مطمئن بودم تو این فاصله این همه صحبت نکرده. ریز مکالماتشو گرفتم دیدم مکالمۀ یک‌ثانیه‌ای رو یک ساعت در نظر گرفتن. بهشون پیام دادم گفتم درسته قبضو پرداخت کردیم ولی مبلغش اشتباه بوده و بررسی کردن و اون مبلغ مازاد به‌شکل بستانکاری به حساب قبض اضافه شد.

خدا خیرت بده :))

کلی خندیدم با این پستت :)))

ممنونم 

 

 

+

 

سلام 

یه جا در جواب کامنتم گفتی پست آشپزی گذاشتی به گمانم جمعه این هفته نه هفته پیش بود؛  گشتم ندیدم .

میتونی برام اگر زحمتی نیست لینکشو بذاری یا راهنماییم کنی ؟!

خیلی ممنونم ❤

پاسخ:
سلام
متنشو نوشتم و کلی عکس هم گرفتم. ولی منتشر نکردم. حسش نبود. از اون پستای خب که چی بود.
حالا ایشالا بعداً منتشر می‌کنم خبر می‌دم.

این اواخر با پشتیبان ایرانسل صحبت میکردم خیلی مهربون و پیگیر بود.

دو تا سفارش هم از طریق سایت های اینترنتی داده بودم که بعد فهمیدم اشتباهه و خواستم لغو کنم خیلی محترمانه و خوش برخورد بودن.

گاهی فکر میکنم همه چی عوض شده قبلا انگار اینطوری نبودن

پاسخ:
من با همه‌شون بارها صحبت کردم. پشتیبان‌ها قبلاً نبودن که بخوان این‌طوری باشن یا نباشن. پشتیبانی و احترام به حقوق مشتری و مصرف‌کننده یه پدیدۀ نوظهوره گویا.

اونقدر نارضایتی از همه چیز زیاده که بعضی وقتا که ناراحتیم هم یادمون نمیاد به خاطر کدوم مشکل ناراحتیم

یادمه یه واحد درسی بود بنام انقلاب و ریشه‌ها توی اون گفته بود علت عمده انقلابها نارضایتی عمیق مردم هستش!

پاسخ:
آخ، دقیقاً.
من بیشتر بررسی کردم و به این نتیجه رسیدم که نارضایتی برای وقوع انقلاب کافی نیست. یکی هم باید باشه رهبری کنه قضیه رو.

از وبلاگت خوشم نمیاد و دلم نمی خواد اینجا رو بخونم

پاسخ:
خب نخون :|

من هم تجربه ای شبیه به این رو دارم :(

پاسخ:
:)