۱۵۳۴- و چه بسا چیزی از خدا خواستهای و به خواستهات نرسیدهای
همین پارسال، یه شب با خالق هستی دعوام شد که پروردگارا، بس حلقه زدم بر در و حرفی نشنیدم؛ من هیچ کسم یا که درین خانه کسی نیست؟ بهش گفتم نمیشد یه سیستمی در اختیارمون میذاشتی که از اون طریق باهات تماس بگیریم و مشکلاتمونو مطرح کنیم و پاسخگوی خلایق باشی؟ نماز و دعا؟ اینکه فقط ما حرف بزنیم تو بشنوی نه. تو هم حرف بزنی. ما هم بشنویم. قرآن؟ ارتباط آنلاین منظورمه، ارتباط حلقهبسته، فیدبکدار، بدون نویز. Simplex نه، Half-Duplex نه. ارتباط دوطرفۀ همزمان. به قول این مخابراتیا Full-Duplex. بهش گفتم من حرفای هزاروچهارصد سال پیشتو نمیفهمم. درد من جدید و پیچیده است. اصلاً چرا انداختیمون وسط رینگ بوکس زندگی و خودت اون بیرون ساکت نشستی و نگامون میکنی فقط؟ تو چرا انقدر صبوری؟ چرا هیچی نمیگی؟ چرا نظر نمیدی؟ چرا کامنت نمیذاری؟ چرا خاموشی؟ این چه مدل تربیت کردنه؟ چرا دلمونو خوش کردی به آسانیِ بعد از سختی؟ کو اون آسونی؟ میشنوی چی میگم؟ میشنوی. خب پس تو هم یه چیزی بگو. تو چرا فقط میشنوی آخه؟ جواب هم بده خب. فرکانس صدات با گوشای ما همخوانی نداره؟ این دیگه تقصیر ما نیست که. یه مبدّلی چیزی بذار این وسط که بشنویم چی میگی، که صدات به گوشمون برسه. حالا خودتم اگه نمیخوای صحبت کنی این همه فرشته داری. بذارشون پشت تلفن که هر موقع سؤالی مشکلی داشتیم زنگ بزنیم راهنماییمون کنن. به زبان خودمون، در حد فهم خودمون. تو چرا از این پشتیبانیا نداری تو دم و دستگاهت؟ میدونی این جواب ندادنت چقدر حرصم میده؟ مثل این آنلاینایی که سین میکنن پیام آدمو ولی جواب نمیدن. دِ خب یه چیزی بگو. یه رعدوبرقی، طوفانی، بارونی، بادی، نسیمی حداقل. قهر کردم. پتو رو کشیدم روی سرم و خوابیدم. صبح که بیدار شدم دیدم ایرانسل یه کد هدیه فرستاده. کده رو زدم ببینم چیه. کد دانلود رایگان یه کتاب بود. از خدا بخواه او میدهد. اسم کتاب از خدا بخواه او میدهد بود. با اینکه تو این یه سال هیچ وقت فرصت نکردم اون کتابو بخونم، ولی هدیۀ بهموقعی بود. جوابی بود که دنبالش بودم. دیشب هم همین حرفها تکرار شد. نه فقط دیشب که همۀ این شبها دارم با این حرفها روی مخ کائنات تردمیل میرم که چرا باید ارتباط خالق با مخلوق یکطرفه باشه و خالق هیچ صحبتی نکنه و فقط بشنوه. این کجاش قشنگه؟ اصلاً مگه تو عنوان اون کتاب نگفتی بخواه بدم. کو؟ کجاست؟ ندادی که. بعد دیدم یکی از این برنامههای نصبشدۀ روی گوشیم پیام فرستاد که در مسابقۀ بزرگ فلان شرکت کنید و برنده شوید. ولمون کن تو رو خدا گویان نوتیفیکیشنو رد کردم. صبح دیدم دوباره همون پیام اومده و نوشته مسابقه امروز ساعت یازده شروع میشه و به اولین نفری که به همۀ سؤالا پاسخ درست بده بدون قرعهکشی جایزه میدیم. سؤالا از یه کتاب بود. نگاه به ساعت کردم دیدم دهونیمه. بازش کردم و وارد سایت مسابقۀ بزرگ آنلاین شدم!. کتابه، وصیتنامۀ امام علی به امام حسن بود. دانلودش کردم و دیدم بیستوهشت صفحهست با فونت درشت. نامه بود تا کتاب. حجمش انقدر کم بود که قبل از یازده تمومش کردم و رأس ساعت یازده وارد لینک مسابقه شدم.
همیشه فکر میکردم با تلاش بیشتر میشه به اون چیز دلخواه رسید و هر سه گزینه رو انتخاب کردم. ولی جواب گزینۀ یک و دو بود و برنده نشدم خلاصه. اگر دوست داشتید شرکت کنید، تا ساعت سه فرصت هست. دهتا سؤاله، ده دقیقه زمان. اگر هم شرکت نکردید، پیشنهاد میکنم کتاب رو بخونید حتماً. من که بعضی جملاتشو نوشتم زدم رو دیوار اتاقم.