۱۴۴۰- شنیده میشوید
چند وقت پیش یه شعر از گروس عبدالملکیان تو یکی از کانالها یا وبلاگها یا تو پست و استوری نمیدونم کی خوندم و خوشم اومد و برای خودم یادداشتش کردم:
«ما کاشفان کوچههای بنبستیم
حرفهای خستهای داریم
این بار پیامبری بفرست
که تنها گوش کند»
وصف حال کسیه که احتمالاً از موعظه خسته شده. شعره گوشۀ ذهنم بود، تا همین چند روز پیش که اتفاقی از جلوی تلویزیون رد میشدم (ما نمیشینیم پای تلویزیون. از جلوش رد میشیم)، شنیدم یه حاج آقایی داره راجع به کلمۀ «اُذُن» بهمعنی گوش و تفسیرِ یه آیه صحبت میکنه. وایستادم ببینم چی میگه (حالا بخوام تلویزیون ببینمم ایستاده میبینم. اینجوری عذاب وجدانش کمتره). داشت ویژگیهای پیامبرو میگفت. چون از وسط بحثش رسیده بودم نفهمیدم از کجا به اونجا رسیده و اومدم گوگل کردم و ماحصل تحقیقاتم این بود که به کسی که خوشباوره و هر چی میشنوه تصدیق میکنه «أُذُن» میگن و گویا پیامبر این ویژگی رو داشته و یه عده انتقاد کرده بودن چرا ایشون هر چی میشنوه میپذیره. حالا اون حاج آقاهه این کلمه رو یه جور دیگه هم تفسیر میکرد و از یه زاویۀ دیگه به «گوش بودن» نگاه میکرد. میگفت یکی از ویژگیهای پیامبر این بود که مینشست مثلاً تو مسجد و ملت میومدن درد دل میکردن باهاش و حرف میزدن. همین کاری که روانشناسها میکنن و میگن بیاید حرف بزنید، ما گوش کنیم. بعضی از مشکلات هستن که همین که راجع بهشون صحبت کنیم حل میشن، یا اگر هم حل نشن، اگه بیان بشن، رنج و دردشون کمتر میشه و پیامبر در مواجهه با مشکلات اینچنینی مردم، براشون گوش بود و میشنید و توجه میکرد بهشون. این تعبیر و تفسیرو بیشتر دوست داشتم.
یادم باشه یه وقت آقای عبدالملکیان رو از نزدیک دیدم بهش بگم فرستاده.
عنوان: اسم یه برنامۀ رادیویی بود یه زمانی. نمیدونم هنوزم پخش میشه یا نه.