۱۴۲۱- آزمون کتبی مصاحبه چطور بود؟
هم با گوشی درخواست داده بودم هم با لپتاپ. گوشیمو قبول کرده بودن. رفتم تو دیدم فقط من با گوشیام. بعد یکی دیگه هم با گوشی اومد تو جلسه. مسئوله گفت با گوشی سخته تایپ کنید جواب سؤالا رو. اگه لپتاپ دارید با اون بیاید. گفتم درخواستشو داده بودم ولی قبول نکردین. دوباره درخواست دادم و قبول کرد و من با دو هویت اونجا حضور داشتم. گفتن باید از گوشی خارج شی. خارج شدم. بعد هر کاری کردم و هر چی جستوجو کردم علامت دوربینو از توی لپتاپم پیدا نکردم. اون مسئولی که جلسه رو مدیریت میکرد و دوربینا رو فعال میکرد میگفت دوربین نداری. چند دقیقه پیش اسکایپو تست کرده بودم و کار میکرد. آخه مگه میشه لپتاپ بیدوربین باشه؟ خیلیای دیگه هم دوربینشون فعال نشده بود. امتحان قرار بود ۹ شروع بشه و ما تا ۱۰ درگیر دوربین و میکروفن بودیم. بعد یهو اون خانومه عصبانی شد گفت آزمونو شروع میکنیم، ولی هر کی دوربینش فعال نشه برگهشو تصحیح نمیکنیم. گفتم خب پس بذارید با گوشی بیام. شما منو با گوشی ببین، منم با لپتاپم جواب بدم به سؤالا. مجدداً با گوشی وارد شدم. و مشکل من حل شد. دیگه نمیدونم بقیه چی کار کردن و برگهشون چجوری تصحیح میشه.
چهل دقیقه وقت داشتیم و قرار بود لینک سؤالات هر درسو بذارن تو همون قسمت چت که روش کلیک کنیم و بریم توش. گفتن برای هر درس ده دقیقه زمان دارید، دو تا سؤاله و تشریحیه. روی لینک اول کلیک کردم. صرف بود و صرفم خوبه. تایپم هم سریعه و کلی مطلب میتونم تو ده دقیقه بنویسم. ولی انگار مغزم قفل شده بود. سؤاله رو نمیفهمیدم. هی مینوشتم هی پاک میکردم. درگیر دو تا سؤال صرف بودم که خانوم مسئول جلسه گفت خب دوستان، بعد از لینک صرف و نحو، حالا نوبت لینک معنیشناسی و آواشناسیه. نحو؟! کی لینک نحو رو گذاشت؟ کی این بیست دقیقه گذشت؟ سریع پاسخنامۀ صرف رو فرستادم و علیرغم اینکه صرفم بهتر از نحوه، ولی با سؤالای نحو بیشتر و بهتر ارتباط برقرار کردم. هر چی به ذهنم رسید نوشتم و رفتم سراغ معنیشناسی. اوضاع معنیشناسیم خوبه و نگران این درس نبودم. ولی همونطور که حدس میزدم آواشناسی سخت بود. سؤال دومش ابهت خاصی داشت. سؤال اولش این بود که انواع ژستهای تولیدی واژۀ جان رو تو فارسی معیار بنویسیم. و من اصلاً نمیدونم ژست تولیدی چی هست که بخوام انواعشو برای جان بنویسم :| ولی خب از رو نرفتم و هر چی به ذهنم رسید راجع به تولید کلمۀ جان نوشتم. حالا شاید چیزایی که نوشتم به ژستش ربط نداشته باشه ولی به تولیدش که ربط داره :| یه سؤالم بود که توش یه کلمه بود که اون کلمه رو تا حالا نشنیده بودم. چون معنی اون کلمه رو نمیدونستم لذا سؤال رو هم نمیفهمیدم. راجع به زبانهای ضمیرانداز یه چیزی پرسیده بودن و منم تا حالا ضمیرانداز نشنیدم. گوگل کردم ضمیرانداز و دیدم همون حذف ضمیر خودمونه. مثلاً شما چه بگی من رفتم چه بگی رفتم، معنی یکیه. دیگه وقتی اینو فهمیدم متوجه شدم سؤال چی میخواد از جونم.
رأس چهل دقیقه، خانومه گفت وقت آزمون تمومه و از جلسه خارج بشید. با اینکه هنوز یه عده تو جلسه بودن، من سریع خارج شدم و با اینکه هنوز اون سؤال باابهت آواشناسی رو کامل نخونده بودم، لینک اونم بستم و چیزی ننوشتم. فکر کردم یه وقت ممکنه حساس باشن روی این موضوع که جوابها رو دقیقاً کی ثبت کردیم؛ برای همین وقتی زمان تموم شد لینکو بستم. ولی دلم پیش اون سؤاله موند. فرصت نشد بخونم ببینم اصلاً بلدم یا نه.
ولی انصافاً تایپ کردن خیلی بهتر از نوشتن با خودکار و کاغذه. هم به محیطزیست آسیب نمیزنیم هم اینکه موقع تایپ، هی میتونیم کلمه و جملۀ جدید به ابتدا و انتها و وسط متن اضافه کنیم. لاک غلطگیر و پاکن هم دیگه نیاز نخواهیم داشت. من یه وقت تو این مملکت کارهای بشم، همۀ امتحانا رو تایپی میکنم.
دیروز بعد از آزمون: از شدت خستگی و خوابآلودگی مغزم داشت امواج بتا و تتا ساطع میکرد. پناه بردم به تختخواب و نزدیکیای موج دلتا بودم که یَک دفعه دیدم تلفنم زنگ زد. صدای زنگ گوشیم در ضعیفترین مقدار ممکن بود ولی بیدارم کرد. جواب دادم. آقاهه سلام کرد و پرسید شما خانم دردانۀ شباهنگیان هستید؟ گفتم سلام، بله خودم هستم بفرمایید. گفت من از ستسینبتسن تماس میگیرم. متوجه نشدم چی گفت. انگار هنوز خواب بودم. بهزور چشامو باز کردم گفتم کجا؟ گفت دانشگاه سیستان و بلوچستان. گفتم آهان. گفت شما این دانشگاه رو انتخاب کرده بودید و برای مصاحبه دعوت هم شدید ولی مدارکتونو نفرستادید هنوز. یه لحظه احساس شرمندگی کردم و میخواستم از شدت خجالت آب شم برم زیر زمین. این دانشگاههایی که از دماغ فیل افتادن و دانشجو رو به هیچ هم نمیگیرن بیان طرز اهمیت دادن به دانشجو رو از سیستان و بلوچستان یاد بگیرن. انقدر تو این چند سال ارج نهاده نشدن رو تجربه کرده بودم که با همین یه تلفن تحت تأثیر مرام و معرفت و بزرگواریشون قرار گرفته بودم و دلم خواست برم سیستان. آقاهه گفت دکتر فلانی (استاد اونجا) میگه اگه فرصت میخواید برای ارسال مدارک، صبر کنیم. با شرمندگی گفتم تهران هم دعوت به مصاحبه شدم و چون اولویتم اینه تهران باشم، اگر ایرادی نداره انصراف بدم (میدونستم ایرادی نداره؛ ولی رسم ادب این بود که رک نگم اونجا رو نمیخوام) و مدارکمو نفرستم براتون. گفت نه اشکالی نداره و آرزوی موفقیت کرد و خداحافظی کردیم. و خواب از سرم پرید :|
امروز ساعت ۸ مصاحبهٔ غیرکتبی شروع میشه. قراره بپرسن کی هستی؟ از کجا اومدی؟ آمدنت بهر چیه؟ چی خوندی؟ چرا خوندی؟ کجا خوندی؟ با کی خوندی؟ کجا رفتی؟ کجا نرفتی؟ چرا نرفتی؟ چی دوست داری؟ چرا دوست داری؟ از کی دوست داری؟ چی دوست نداری؟ چرا دوست نداری؟ چه کارایی بلدی؟ برنامهت چیه؟ رتبهت چند بود؟ درصدات چند بود؟ چرا؟ آیا؟ چطور؟ کدوم؟ کجا؟ کی؟ آه، من اصلاً حوصلهٔ جواب دادن به این همه سؤالو ندارم :|
+ دوستان کتابخوانِ طاقچهدار، گردونهٔ اپ طاقچه رو هر روز بچرخونید. هر روز یه هدیه داره براتون.