۱۳۵۸- نصرت
داشتم یواشکی گلدوزیای مشکی روی چادرشو بررسی میکردم که آیا اینا رو چسبونده یا دوخته که یهو برگشت عقب. گفتم تا حالا ندیده بودم روی چادر هم گلدوزی کنن. گفت قابل شما رو نداره. یکمیلیون و ششصدوپنجاههزار تومن خریدمش. من: :| صاحبش قابل داره :| (مگه من قیمتشو پرسیدم :| تا قرون آخرشم میگه :|)
رفته بودیم مجلس روضه؟ تعزیه؟ مرثیه؟ یکی از اقوام و قرار بود یه خانومه برامون صحبت کنه هدایت شیم. اینجور جلساتو بهدلایلی نمیرم. یک اینکه حوصلهشو ندارم، دو اینکه حرص میخورم. ینی رفتار مردم و مداح و صابخونه حرصم میده. اینکه با هفت قلم آرایش میان مجلس عزا حرصم میده و بهواقع نمیدونم این چه طرز غصه خوردن و اندوهه برای امام حسین. سه اینکه تو اماکنی که کلی خانوم اونجان و دنبال دختر خوبن معذبم. این دلیل سوم، خودش چند تا دلیل داره که میگذریم. حالا اینا چون فامیلن و نرم نمیشه، رفتم. خانوم سخنران گویا تصادف کرده بود و یه ساعتی دیر رسید. تا برسه، مامان پریسا و یکی دیگه از خانوما زیارت عاشورا و توسل و الرحمن خوندن و خانومه وقتی رسید، من با شیطنت گفتم ما دعاهامونو خوندیم و مونده فقط گریه. که خانوم روبهرویی که چادر گلدوزیشده سرش بود برگشت سقلمهای نثارم کرد که حوصلۀ گریه نداریم. بله، حوصلۀ گریه هم ندارن. حس خوبی نسبت به مداح (سخنران؟ عزادار؟ چیه اسمشون؟) نداشتم. هم چون دیر رسیده بود، هم از اینایی که درآمدشون از راه دینه خوشم نمیاد، هم پیشفرضم اینه که سواد رسانهای ندارن و اطلاعاتشون قدیمی و بهدردنخوره. ولی وقتی عذرخواهی کرد و توضیح داد که مقصر پشت سری بود و بهخاطر جلسه واینستاد افسر بیاد و بعدتر که سخنرانیشو شروع کرد و حرفاشو شنیدم و آخر سر هم که فهمیدم پول نمیگیره عاشقش شدم. جول اوستینو میشناسین؟ یه خانوم تو اون مایهها بود. حرفاشم ترکیبی از روانشناسی و دین و رسانه و فرهنگ و اقتصاد و احکام بود. حوصلهسربر نبود و یه ساعت بیشتر طول نکشید. برای من تکراری بود، ولی مفید بود. از اون حرفا که تکرار شدنش خوبه. موضوع اصلی، عاشورا و تبیین هل من ناصر ینصرنی بود و اینکه نصرت و یاری ینی چی و چه ابعادی داره. یکی با شمشیرش به دین کمک میکنه، یکی با علمش، یکی با قلمش، یکی با مالش، هر کی به هر طریقی که میتونه. اینکه میگن کُلُّ یَومٍ عاشورا و کُلُّ أرضٍ کَربَلا (همۀ روزها عاشورا و همۀ زمینها کربلاست)، ینی همۀ ما همیشه میتونیم تو این یاری کردن سهیم باشیم و عاشورا تموم نشده.
+ این گلدونا رو بچههای نیازمند درست کردن. میدن به این خانوم مداح که براشون بفروشه. یه جوری عکس گرفتم خانومی که چادر گلدوزیشده سرشه هم بیفته. یکمیلیون و ششصدوپنجاههزار تومن خریدتش :|
+ اینم ببینید: www.yjc.ir/fa/news/6989727
+ شمارۀ پستا رو دارین؟ پست قبلی انقلاب اسلامی پیروز شد، تو این پست مردم قراره برن پای صندوق و ۹۸.۲ درصد رأی آری بدن به جمهوری اسلامی و منافقا هم دارن مردمو ترور میکنن، پست بعدی هم عراق حمله میکنه به ایران.
اون دلیل سومو منم دارم همیشه :/
خیلی وقته از این روضهها/مولودیهای خونگی نرفتم، چه خوب که خانومه خوب حرف میزده :)
خوشم میاد تو عکسه هم فوکس رو چادرهس به جای گلدونا =)) آخه یک و شیشصد و پنجاه؟ تکرارم میکرد هی؟ -_-