عید تا عید ۹ (رمز: چ**) حوزۀ سلامت
پُرواضح است که اطلاعات دانشآموزان تجربی راجع به تولیدمثل و فرایندش! همیشه از بچههای ریاضی و انسانی بیشتر بوده. توی دانشگاه هم بچههای پزشکی و پیراپزشکی به نسبت سایر دانشجوها، بیشتر و عمیقتر با این مسائل آشنا هستند. و مجموع اطلاعات ما ریاضیا و انسانیا از این موضوع در دوران تجرد! خلاصه میشه توی اون صفر واحد تنظیم خانوادهای که پاس کردیم و فیلمهایی که احتمالاً از دستمون دررفته و در عهد شباب و جهالتمون دیدیم و اطلاعات پراکندهای که خودمون از کتابها و مقالات! و گوگل! بهدست آوردیم. هیچ وقت صبح اون روزی که امتحان تنظیم داشتیمو یادم نمیره. صفر واحد بود. باید هم پاسش میکردیم. کلاس هم نداشتیم براش. دانشگاهمون هم صنعتی، همهمونم تعطیل و پاستوریزه. همۀ جزوه رم نگهداشته بودیم شب امتحان و قیافهها دیدنی بود صبح روز امتحان.
* * *
روال کار فرهنگستان اینجوریه که در طول سال، ده بیست نفر از متخصصین یه رشته جلسه میذارن و در حضور دو تن از اساتید و اعضای فرهنگستان برای اصطلاحات تخصصیشون معادلهای فارسی میسازن یا پیدا میکنن و بعد از جمعبندی تو جلسۀ شورا که شنبهها تشکیل میشه مطرح میکنن تا تصویب بشه. ده بیست نفر از اساتید فرهنگستان تو این جلسه حضور دارن و دو تا نماینده از اون متخصصها. مثلاً سری قبل، نوبت واژههای بازاریابی بود و درگیر معادل فارسی برند بودند.
* * *
سال دوم ارشد که سال آخرمون هم بود یه درسی شبیه کارگاه و کارآموزی داشتیم و بهدلخواه خودمون باید میرفتیم تو تعدادی از این جلسات شورا و جلساتی که بیشترش متخصصین فلان رشته بودن مینشستیم و گزارش مینوشتیم. اون موقع فرصت نمیکردیم بریم و نمرۀ خوبی هم از این درس برای هیچ کدوممون حاصل شد. من بعد از تموم شدن واحدهام، سرم که خلوتتر شد، هر موقع که تهران بودم و فرصت میکردم جلسات رو میرفتم و کسب تجربه میکردم. نه اجباری بهلحاظ نمره بود و نه منفعت مادی داشت برام. اما دوست داشتم یه گوشهای بشینم و بحث کردنشونو تماشا کنم. دوست داشتم ببینم چجوری از عقیدهشون دفاع میکنن، چجوری اعتراض میکنن، چجوری بقیه رو متقاعد میکنن و چجوری وقتی عصبانی میشن از کوره درمیرن. پس هر موقع میرفتم تهران، جلسات روز شنبه رو از دست نمیدادم. ساعت دوی بعدازظهر میرفتم میایستادم جلوی در و بعد از احوالپرسی با استادها ازشون اجازه میگرفتم و مینشستم تو جلسه و گوش میکردم. از قبل هم خبر نداشتم جلسۀ چیه. مثلاً یه بار گروه نظامی اومده بودن، یه بار گروه پزشکی، یه بار فیزیک، یه بار بازاریابی و گروههایی از این قبیل.
* * *
تو فرهنگستان یه گروه هم هست به اسم سلامت که زیرگروه پزشکیه و من تا چند روز پیش فکر میکردم منظور از سلامت، اینه که ورزش کنیم و سیب بخوریم و مسواک بزنیم تا سالم بمونیم. روال انتشار مصوبات هم بدین صورته که هر سال، چند هزار تا واژه از حوزههای مختلف رو تصویب میکنن و تو یه جلد بهترتیب حروف الفبا منتشر میکنن. آخرین جلدی که منتشر شده جلد شونزدهمه که همه جور واژهای توش هست و سال ۹۷ تصویب شده. واژههای مهندسی، پزشکی، هنری، ورزشی و... . جلد پونزده و چهارده و بقیۀ جلدها هم همینطوره. هر کدوم مال یه ساله. وقتی تعداد واژههای یه حوزۀ خاصی به هزار تا برسه، اونا رو جدا هم چاپ میکنن. مثلاً واژههای زمینشناسی علاوه بر اینکه تو این شونزده جلد پخش شده، جدا هم چاپ شده. واژههای حوزۀ سلامت هم. و من همۀ این کتابها رو دارم و هیچ وقت نمیرفتم سراغشون. تا اینکه تصمیم گرفتم مقالهای که راجع به کاربرد اعداد در واژهسازی نوشته بودم رو جمعبندی کنم و بفرستم برای استادم. و در همین راستا، شونزده جلدِ چندصدصفحهای مصوبات رو باید یکییکی بررسی میکردم و از توشون کلماتی که عدد داشتن رو جدا میکردم. و روال کارم بدین صورت بود که هر جا و هر موقع فرصتی گیرم میومد یه جلد از این مصوبات رو میگرفتم دستم و در جایجای خونه یه جلد از اینا پخش و پلا بود و هیچ کسم البته وقعی نمینهید بهشون. تا اینکه یه روز به یکی دو تا از واژههای حوزۀ سلامت برخورد کردم. و اون لحظه بود که برق از سرم پرید و انگار که رسیده باشم به سکانسهای صحنهدار فیلم، سریع صفحاتو رد کردم و دیدم خیر؛ این حوزه در یکی دو واژه خلاصه نشده و بازم هست. دیگه از اون به بعد رفتم تو اتاقم و درو بستم و کتاب رو نیمهباز میگرفتم دستم و دنبال عدد میگشتم. شانس که نداریم. این همه وقت کسی کتابا رو از اینجا برنمیداشت بذاره اونجا. حالا یه موقع دیدی یکی برش داشت و بازش کرد ببینه ما اونجا تو فرهنگستان چی میسازیم و همین واژهها خورد به پستش. و تازه اون روز فهمیدم سلامت، مخفف سلامت جنسی و زادآوری هست و ربطی به مسواک و سیب و ورزش نداره.
* * *
وقتی متخصصین فلان حوزه، واژهها رو میارن جلسه، نماینده موظفه تعریفشون رو برای حضّار بخونه و اگر واژه یا تعریفش ابهام داشت توضیح بیشتری بده. و بدون خوندن تعریف، هرگز هیچ واژهای رو تصویب نمیکنن. و من داشتم فکر میکردم خانوم میم یا خانوم خ یا هر کدوم از این خانوما که همیشه تعریفها رو برای اساتید میخونن چجوری روشون شده این اصطلاحات رو بخونن و بقیه چجوری روشون شده بشنون و کلاً چجوری روشون شده اون جلسه رو تشکیل بدن و ابهاماتشون رو چجوری مطرح کردن. مجموعهواژههای حوزۀ سلامت رو گرفته بودم دستم و ورق میزدم. من نه تنها نمیدونستم چنین مفاهیمی تو فرهنگستان مورد بررسی قرار گرفتن، بلکه حتی نمیدونستم برای این مفاهیم، واژه هست و حتیتر اینکه نمیدونستم اصلاً چنین مفاهیمی وجود داره و انقدر موضوعیت داره که براش جلسه تشکیل بدن. آخه کجا راجع به این چیزها صحبت میشه که براشون واژه هم باشه؟ و هی زیر لب میگفتم خدایا شکرت. خدایا صدهزار مرتبه شکرت که من اون هفته که اینا تصویب شده تو جلسه نبودم. آیا نباید سجدۀ شکر به جا بیارم که تو این دو سالی که هی میرفتم تهران و هی میرفتم مینشستم تو جلسات تصویب واژهها و تازه اونجا میپرسیدم امروز جلسۀ کدوم حوزه است، گیر حوزۀ سلامت نیفتادم؟
البته درستش این بود که چند تا از این واژهها رو بهعنوان مثال میآوردم تو پست یا عکسی لینکی چیزی از صفحات کتاب میذاشتم براتون که شما هم به عمق فاجعه پی ببرید و مثل من کُپ کنید و کفتون ببره و در بهت و حیرتم شریک باشید، لیکن بسی شرم دارم و شما هم شرم پیشه کنید و نپرسید.