یکی از بزرگان نقل میکرد که ﺍﺯ ﻣﺮﺣﻮﻡ ﺣﺎﺝ ﺁﻗﺎ ﺩﻭﻻﺑﯽ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ ﻭﺿﻌﯿﺖ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺭ ﺁﺧﺮﺍﻟﺰﻣﺎﻥ چگونه خواهد بود؟ ایشان ﻣﺜﺎﻝ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﺯﺩﻧﺪ، ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ: مَثَل ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺭ ﺁﺧﺮﺍﻟﺰﻣﺎﻥ، ﻣﺎﻧﻨﺪ ﭘﺪﺭﯼ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﭼﻬﺎﺭ ﺗﺎ ﭘﺴﺮ ﺩﺍﺭﺩ ﺍﻣﺎ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﺗﺎﻗﯽ ﺣﺒﺲ میکند ﻭ میگوید: ﺷﻤﺎ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺍﺗﺎﻕ ﺑﺎﺷﯿﺪ، ﻣﻦ میروم ﻭ برمیگردم. ﺍﻣﺎ ﺧﻮﺩ میرود ﭘﺸﺖ ﭘﺮﺩﻩ ﻭ ﺑﻪ ﺭﻓﺘﺎﺭ بچههایش ﻧﮕﺎﻩ میکند.
ﭘﺴﺮ ﺍﻭﻝ؛ ﺍﺯ ﻧﺒﻮﺩ ﭘﺪﺭ ﺳﻮﺀﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ میکند ﻭ ﺷﺮﻭﻉ میکند ﺑﻪ ﺑﻬﻢ ﺭﯾﺨﺘﻦ ﺍﺗﺎﻕ ﻭ ﺷﺮﺍﺭﺕ.
ﭘﺴﺮ ﺩﻭﻡ؛ ﮐﻪ میبیند ﭘﺴﺮ ﺍﻭﻝ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﻢ میریزد ﻭ ﺷﺮﺍﺭﺕ میکند، مینشیند ﻭ ﺷﺮﻭﻉ میکند ﺑﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻥ ﮐﻪ ﺑﺎﺑﺎ ﺑﯿﺎ ﺑﺎﺑﺎ ﺑﯿﺎ.
ﭘﺴﺮ ﺳﻮﻡ؛ ﮐﻪ ﺍﺻﻼ ﭘﺪﺭ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ میکند ﻭ ﺑﻪ ﮐﺎﺭ ﺧﻮﺩ ﺳﺮﮔﺮﻡ میشود.
ﭘﺴﺮ ﭼﻬﺎﺭﻡ؛ ﮐﻪ ﺩﯾﺪﻩ ﭘﺪﺭ ﭘﺸﺖ ﭘﺮﺩﻩ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻧﮕﺎﻩ میکند، ﺷﺮﻭﻉ میکند ﺑﻪ ﻣﺮﺗﺐ ﮐﺮﺩﻥ ﺍﺗﺎﻕ ﻭ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﻧﯿﺎﻣﺪﻥ ﭘﺪﺭ ﻧﯿﺴﺖ. ﺍﻭ میداند ﮐﻪ ﭘﺪﺭ ﺍﻭ ﺭﺍ میبیند. ﭘﺲ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ میگوید ﻫﺮ ﭼﻪ ﻫﻢ ﭘﺪﺭ ﺩﯾﺮﺗﺮ ﺑﯿﺎﯾﺪ، ﻣﻦ ﮐﺎﺭ ﺑﯿﺸﺘﺮﯼ میکنم ﻭ ﭘﺪﺭ ﻫﻢ ﻣﺮﺍ میبیند، ﺩﺭ ﻋﯿﻦ ﺣﺎﻝ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺁﻣﺪن ﭘﺪﺭ ﻧﯿﺰ ﻫﺴﺖ.
ﺍﯾﻦ ﻣﺜﺎﻝ ﺩﻗﯿﻘﺎ ﻣﺜﻞ ﻣﺎﺳﺖ، ﻣﺮﺩﻡ ﺁﺧﺮﺍﻟﺰﻣﺎن، ﻋﺪهﺍﯼ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺭﺍ ﺑﻬﻢ میریزیم. ﻋﺪﻩﺍﯼ ﺍﺻﻼ ﺁﻗﺎ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﻣﺸﻐﻮﻟﯿﻢ. ﻋﺪﻩﺍﯼ ﻫﻢ ﻓﻘﻂ ﺩﺭ ﻣﺴﺠﺪ ﺑﺴﺖ مینشینیم ﮐﻪ ﺁﻗﺎ ﺑﯿﺎ ﺁﻗﺎ ﺑﯿﺎ. عدهای هم از هیچ کاری برای رضایت ولی امرشان دریغ نمیکنند.
📖
احمق مردا که دل درین جهان بندد، که نعمتی بدهد و زشت بازستاند...
📖 تاریخ بیهقی، داستان بردارکردن حسنک وزیر
این که آدم در یک زمانهی خاصی به دنیا آمده باشد و خواه ناخواه زندانی همان زمانه باقی بماند هم ناجور است هم ناحق، نمونهی کامل جبر تاسفانگیز هستی. با این ترتیب آدم نسبت به گذشتگان به طرزی ناجوانمردانه برتری پیدا میکند در حالی که پیش روی آیندگان دلقکی بیش نیست...
📖 اندازهگیری دنیا، دانیل کلمان
پس شاخههای یاس و مریم فرق دارند؟!
آری! اگر بسیار اگر کم فرق دارند
شادم تصور میکنی وقتی ندانی
لبخندهای شادی و غم فرق دارند
بر عکس میگردم طواف خانهات را
دیوانهها آدم به آدم فرق دارند
من با یقین کافر، جهان با شک مسلمان
با این حساب اهل جهنم فرق دارند
بر من به چشم کشتهی عشقت نظرکن
پروانههای مرده باهم فرق دارند
📖 فاضل نظری، گریههای امپراتور
ناکاتا پرسید: «میتوانید به من بگویید خاطرات چه جوری هستند؟» خانم سائکی به دستهایش روی میز خیره شد، بعد سرش را بالا آورد و دوباره به ناکاتا نگاه کرد. «خاطرات شما را از درون گرم میکند. اما در عین حال شما را پاره پاره میکند.» ناکاتا سرش را تکان داد. «این چیز سختی است. تنها چیزی که من میفهمم زمان حال است.» خانم سائکی گفت: «من درست برعکسم.»
📖 (کافکا در ساحل، صفحهی 556)
ناکاتا گفت: «من زمان درازی زندگی کردهام، اما همانطور که گفتم، من هیچ خاطرهای ندارم. بنابراین این «رنج بردن» را که از آن حرف میزنید واقعاً نمیفهمم... اما آنچه فکر میکنم این است، شما هر قدر هم رنج برده باشید، هرگز نخواستید آن خاطرات را از دست بدهید.» خانم سائکی گفت: «این حقیقت دارد. هر چه بیشتر به آنها میچسبیدم، آزاردهندهتر میشد، اما هرگز نخواستم تا زمانی که زندهام، آنها را رها کنم. این تنها دلیلی بود که برای ادامهی زندگی داشتم. تنها چیزی که ثابت میکرد زندهام.»
📖 (کافکا در ساحل، صفحهی 558)
بدانید که زندگی دنیا چیزی جز بازى و سرگرمى، تجملپرستى و تفاخر در میان شما، و افزونطلبى در اموال و فرزندان نیست. اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِینَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَتَکَاثُرٌ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ ۖ
📖 (20 سورۀ حدید)
از این که این روزها، گهگاه، و چه بسا غالباً به خشم میآیی، ابداً دلگیر و آزرده نیستم. من خوب میدانم که تو سختترین روزها و سالهای تمامی زندگیات را میگذرانی؛ حال آن که هیچ یک از روزها و سالهای گذشته نیز چندان دلپذیر و خالی از اضطراب و تحمل کردنی نبوده است که با یادآوری آنها، این سنگ سنگین غصهها را از دلت برداری و نفسی به آسودگی بکشی... صبوریِ تو... صبوریِ تو... صبوریِ بی حساب تو در متن یک زندگی ناامن و آشفته، که هیچ چیز آن را مفرح نساخته است و نمیسازد، به راستی که شگفتانگیزترین حکایتهاست...
📖 چهل نامه کوتاه به همسرم، نامهی 31، نادر ابراهیمی
زندگی بدون روزهای بد نمیشود، بدون روزهای اشک و درد و خشم و غم. اما روزهای بد، همچون برگهای پاییزی، باور کن که شتابان فرومیریزند، و در زیر پاهای تو، اگر بخواهی، استخوان میشکنند، و درخت استوار و مقاوم برجای میماند. عزیز من، برگهای پاییزی بیشک، به تداوم بخشیدن به مفهوم درخت و مفهوم بخشیدن به تداوم درخت، سهمی از یاد نرفتنی دارند...
📖 چهل نامه کوتاه به همسرم، نامهی 23، نادر ابراهیمی
من همیشه به تصمیم اول احترام میگذارم. تصمیم اولی که به ذهنت میزند با همهی جان گرفته میشود. تصمیم دوم با عقل و تصمیم سوم با ترس...
📖 رضا امیرخانی - قیدار
📖 برای دوستانی که تفسیر این حدیث رو پرسیده بودن: مقصود از دیه در این حدیث، قتل نفس سرکش آدمی (نفس اماره) و دیهی این کشتن، خداوند است که در واقع خود راستین انسان (نفس مطمئنه) است. اگر نفس ناطقه، حقایق قدسی را مطلوب خود قرار داد، به جهت وسعتی که نفس دارد، آن حقایق را مییابد و نهتنها حقایق را مییابد و جایگاه قدسی آنها را میشناسد، بلکه چون با عالیترین مرتبه وجود روبهرو شده به آنها علاقهمند میشود؛ زیرا اینطور نیست که شناخت حقایق قدسی مثل شناختهای حصولی باشد که انسان تحت تاثیر انوار آنها قرار نگیرد، وقتی انسان از نور حقایق قدسی چشید با تمام وجود دل به آنها میبندد و عاشق آنها میشود و دیگر خودی برای خود نمیخواهد و تماماً خود را در مقابل نظر به آنها فراموش میکند و میسوزاند. اینکه فرمود: «قَتَلْتُهُ»؛ یعنی خداوند با کشتن نفس اماره؛ او را از خودش خلاص میکند و به خودِ حضرت حق تعالی مشغول میکند. خداوند سالکِ طالب را به جایی میرساند که او دیگر جز به خدا نظر ندارد، چون خودیت و منیت او سوخته است و این است معنای «انا دیته»؛ یعنی خدا سرمایهی قلب و جان او میشود و جز خدا نمیبیند.
رسیدهام به خدایی که اقتباسی نیست
شریعتی که در آن حکمها قیاسی نیست
خدا کسیاست که باید به دیدنش بروی
خدا کسی که از آن سخت میهراسی نیست
به «عیب پوشی» و «بخشایش» خدا سوگند
خطا نکردن ما غیر ناسپاسی نیست
به فکر هیچکسی جز خودت مباش ای دل
که خودشناسی تو جز خداشناسی نیست
دل از سیاست اهل ریا بکن، خود باش
هوای مملکت عاشقان سیاسی نیست
📖 کتاب “ضد” از فاضل نظری - صفحهی 17
وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ
و مانند کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند و خدا هم خود آنان را از یاد خودشان برد.
📖 (19، سورۀ حشر)
الفبای فارسی - حروف هجا که به فارسی «الفبا» نامیده میشود عبارت است از: ا . ب . پ . ت . ج . چ . خ . د . ذ . ر . ز . ژ . س . ش . غ . ف . ک . گ . ل . م . ن . و . ه . ی . به واسطۀ استعمال کلمات عربی و ترکی هشت حرف دیگر هم به الفبای فارسی افزوده شده که عبارت است از: «ث . ح . ص . ض . ط . ظ . ع . ق» این حروف در زبان فارسی سره وجود ندارد و هر کلمهای که یکی از این حروف در آن باشد فارسی نیست، چهار حرف «پ . چ . ژ . گ» هم در عربی وجود ندارد و هر کلمهای که از این حروف داشته باشد عربی نیست.
📖 کتاب “فرهنگ فارسی عمید” - صفحهی 23
حکومت از دیدگاه اسلام، برخاسته از موضع طبقاتی و سلطهگری فردی یا گروهی نیست بلکه تبلور آرمان سیاسی ملتی همکیش و همفکر است که به خود سازمان میدهد تا در روند تحول فکری و عقیدتی راه خود را به سوی هدف نهایی (حرکت به سوی الله) بگشاید. ملت ما در جریان تکامل انقلابی خود از غبارها و زنگارهای طاغوتی زدوده شد و از آمیزههای فکری بیگانه خود را پاک نمود و به مواضع فکری و جهان بینی اصیل اسلامی بازگشت اکنون بر آن است که با موازین اسلامی جامعۀ نمونۀ (اسوه) خود را بنا کند بر چنین پایهای، رسالت قانون اساسی این است که زمینههای اعتقادی نهضت را عینیت بخشد و شرایطی را به وجود آورد که در آن انسان با ارزشهای والا و جهانشمول اسلامی پرورش یابد.
📖 کتاب “قانون اساسی” - صفحهی 22
زندگی یک کاروان طولانی است که منازل و مراحلی دارد، هدف والایی نیز دارد. هدف انسان در زندگی باید این باشد که از وجود خود و موجودات پیرامونش برای تکامل معنوی و نفسانی استفاده نماید. اصلاً ما برای این به دنیا آمدهایم. ما در حالی وارد دنیا میشویم که از خود اختیاری نداریم. کودکیم و تحت تأثیر هستیم، اما تدریجاً عقل ما رشد میکند و قدرت اختیار و انتخاب پیدا میکنیم. این جا آن جایی است که لازم است انسان درست بیندیشد و درست انتخاب کند و بر اساس این انتخاب حرکت کند و به جلو برود. اگر انسان این فرصت را مغتنم بشمرد و از این چند صباحی که در این دنیا هست خوب استفاده کند و بتواند خودش را به کمال برساند، آن روزی که از دنیا خارج میشود، مثل کسی است که از زندان خارج شده و از این جا زندگی حقیقی آغاز میشود.
📖 کتاب “مطلع عشق” - صفحهی 11
هرمز را گفتند: وزیرانِ پدر را چه خطا دیدی که بند فرمودی؟ گفت: خطائی معلوم نکردم ولیکن دیدم که مهابتِ من در دلِ ایشان بیکران است و بر عهدِ من اعتمادِ کلّی ندارند ترسیدم از بیمِ گزندِ خویش قصدِ هلاکِ من کنند. پس قولِ حکما را کار بستم که گفتهاند:
ازان کز تو ترسد بترس ای حکیم
و گر با چنو صد برآیی به جنگ (هر چند از عهدۀ جنگ با صد تن مانند او برآیی)
ازان مار بر پای راعی زند (مار ازان جهت برپای چوپان نیش میزند و او را میگزد)
که ترسد سرش را بکوبد به سنگ
نبینی که چون گربه عاجز شود
برآرد به چنگال چشمِ پلنگ؟
📖 کتاب “گلستان سعدی” باب اول - صفحهی 65
یکی از بزرگان پارسایی را گفت: چه گویی در حقِ فلان عابد که دیگران در حقِ او به طعنه سخنها گفتهاند؟
گفت: بر ظاهرش عیب نمیبینم و در باطنش غیب نمیدانم.
هر که را جامهپارسا بینی
پارسا دان و نیکمرد انگار
ور ندانی که در نهادش چیست
محتسب را درونِ خانه چه کار؟
📖 کتاب “گلستان سعدی” باب دوم - صفحهی 86
غرق گناه
اول که کار خلاف میکنه تنش میلرزه، بعد کمکم عادی میشه. یه روزی میبینی که تو گناه غرق شده ولی اصلاً متوجه نیست. یکی میدونه داره کار خلاف میکنه و هنوز امیدی هست که پشیمون بشه و نجات پیدا کنه، اما یکی دیگه اصلاً متوجه نیست که غرق شده. قرآن این آدمها رو که غرق شدن این طوری معرفی کرده: اَلا اِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لکِنْ لا یَشْعُرُونَ (آیه 12 سورهی بقره) بدانید که آنها فاسد هستند اما متوجه نیستند
📖 کتاب “قرآن خودمونی” - صفحهی 13
خدایا شکرت
خیلیها غر میزنن، زیاد هم غر میزنن! همش از زندگی مینالن، هی میگن اینو کم دارم اونو کم دارم، اینجام ایراد داره، اونجام ایراد داره. همش نصفه خالی لیوان رو میبینن. یکی نیست بگه آخه با انصاف، اگه به خاطر چیزهایی که نداری غر میزنی، لااقل برای چیزهایی که داری هم شکر کن! تازه یک مدت که بگذره متوجه میشی اگه چیزی هم نداشتی مقصر یا خودت یا اطرافیان بودن، یا اصلاً به صلاحت نبوده که داشته باشی. اون وقت دوست داری برای داشته و نداشتهات بگی: اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ (آیه 2 سورهی فاتحه) ستایش مخصوص خداست که خدای همه دنیاست
📖 کتاب “قرآن خودمونی” - صفحهی 9
سپس، اهالی مریخ و ونوس بر آن شدند تا به سیاره زمین سفر کنند. در آغاز همه چیز شگفتانگیز و زیبا بود. امّا تحت تأثیر محیط کره زمین قرار گرفتند، و یک روز صبح وقتی بیدار شدند، به نوعی مرض فراموشی خاص دچار شده بودند؛ نوعی فراموشی به نام فراموشی انتخابی! آنها فراموش کرده بودند که از دو سیاره متفاوتند و قرار است، با هم تفاوت داشته باشند. یک روز صبح هر آنچه را که درباره تفاوتهایشان آموخته بودند، فراموش کردند. از آن هنگام به بعد، زنان و مردان با یکدیگر اختلاف داشتهاند.
📖 کتاب “مردان مریخی، زنان ونوسی” - صفحهی 15
گوش نمیدن
هر چی به طرف میگی این کار به ضررته، این کار رو نکن، اصلاً فایده نداره و به حرفت گوش نمیده. هر چی سعی میکنی راهنماییش کنی، از خطرها آگاهش کنی فایده نداره و طرف کار خودشو میکنه. این جور وقتها قرآن خیلی جالب میگه: سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ (بخشی از آیه 6 سورهی بقره) چه هشدارشان بدهی چه ندهی فرقی برایشان ندارد
📖 کتاب “قرآن خودمونی” - صفحهی 12
تصوّر کنید که مردها اهل سیاره مریخ و زنان اهل سیاره ونوس (زهره) هستند.
مدّتها پیش، روزی اهالی مریخ از درون تلسکوپهای خویش توانستند اهالی ونوس را ببینند. با دیدن ونوسیها احساسات اهالی مریخ تحریک شد و به آنها احساسی دست داد که قبلاً آن را حس نکرده بودند. مریخیها شیفته و دلباخته ونوسیها شدند و با شتاب سفینهای را اختراع کرده، به سوی سیاره ونوس شتافتند. اهالی ونوس با آغوش باز از مریخیها استقبال کردند. ونوسیها به طور غریزی منتظر چنان روزی بودند. در قلب ونوسیها عشقی روان گشت که پیشتر آن را حس نکرده بودند.
📖 کتاب “مردان مریخی، زنان ونوسی” - صفحهی 15
خداوند اصرار دارد.
از نظر اسلام، تشکیل خانواده یک فریضه است. عملی است که مرد و زن باید آن را به عنوان یک کار الهی و یک وظیفه انجام بدهند. اگر چه شرعاً در در زمرۀ واجبات ذکر نشده، اما به قدری تحریص و ترغیب شده است که انسان میفهمد خدای متعال بر این امر اصرار دارد، آن هم نه به عنوان یک کارگزاری، بلکه به عنوان یک حادثۀ ماندگار و دارای تأثیر در زندگی و جامعه. لذا این همه بر پیوند میان زن و شوهر تحریص کرده و جدایی را مذمت نموده است.
📖 کتاب “مطلع عشق” - صفحهی 12
اقتصاد وسیله است نه هدف
در تحکیم بنیادهای اقتصادی، اصل، رفع نیازهای انسان در جریان رشد و تکامل اوست نه همچون دیگر نظامهای اقتصادی تمرکز و تکاثر ثروت و سودجویی، زیرا که در مکاتب مادی، اقتصاد خود هدف است و بدین جهت در مراحل رشد، اقتصاد عامل تخریب و فساد و تباهی میشود ولی در اسلام اقتصاد وسیله است و از وسیله انتظاری جز کارآئی بهتر در راه وصول به هدف نمیتوان داشت. با این دیدگاه برنامۀ اقتصادی اسلامی فراهم کردن زمینۀ مناسب برای بروز خلاقیتهای متفاوت انسانی است و بدین جهت تأمین امکانات مساوی و متناسب و ایجاد کار برای همۀ افراد و رفع نیازهای ضروری جهت استمرار حرکت تکاملی او بر عهدۀ حکومت اسلامی است.
📖 کتاب “قانون اساسی” - صفحهی 25