1009- تُرکانِ پارسیگو، بخشندگان عمرند
گفتم خیلی دوست دارم بدونم استاد اصالتاً اهل کجاست. بیانش از نظر نحوی و جایگاه فعل و فاعل و قید و آهنگ و ریتم و نواخت و تکیه متفاوته. خیلی شبیه من حرف میزنه و فقط هم خودم این شباهت رو متوجه میشم. اگه یه ذره در حد اپسیلون لهجه داشت با قطعیت میگفتم ترکه. معصومه گفت ترکها عاشق رنگ قرمزن، مگه نه؟ مهدیه که شوهرش ترکه، تأیید کرد. لادن که شوهر اونم ترکه گفت آره راست میگه. بعد با لهجهی ترکی گفت قیرمیزی. لیوانِ نسکافه رو گذاشتم روی میز و با اینکه بعد از سفید، قرمزو بیشتر از بقیهی رنگها دوست دارم گفتم نه! اینطور نیست. نمیشه این ویژگیها رو به عموم تعمیم داد. «ایرانیا»، «ترکا»، «انسانیا»، «دکترا»، «مهندسا»، «برقیا»، فلانیا، بهمانیا... هنوز نُطقم تموم نشده بود که لادن گفت تو هیچی نگو که من یکی تو رو اساساً ترک نمیدونم. آقای پ. هم لیوانشو گذاشت روی میز و گفت منم هنوز باور نکردم ایشون ترک باشن. ینی اگه همین الان بگن دو ساله بهمون دروغ گفتن و سر کار بودیم، بنده شخصاً میپذیرم و باور میکنم.
بیر اوشاقلیقدا خوش اولدوم اودا یئر گؤی قاچاراق
قوش کیمی داغلار اوچوب، یئل کیمی باغلار گئچدی
صونرا بیردن قاطار آلتیندا قالیب، اوستومدن
دئیة بیللم نه قدر سئل کیمی داغلار گئچدی
اورة گیمدن خبر آلسان: «نئجه گئچدی عؤمرون؟»
گؤز یاشیملا یازاجاق «من گونوم آغلار گئچدی»
+ نمیتونم (نمیخوام) ترجمه کنم.