۱۷۲۲- در عشق باید آخرین عدد باشی!
دانشگاه بهمناسبت روز مهندس آهنگِ مهندس جانِ اخشابی رو گذاشته بود تو کانالش. فوروارد کرده بودم برای خودم که هر موقع تلگرام لپتاپمو باز کردم دانلودش کنم.
عکس و متن پست قبلو تو هر دو صفحۀ اینستا و وضعیت واتساپم هم گذاشته بودم. از پونصدتا مخاطبِ واتساپدارم که وضعیتمو باهاشون به اشتراک میذارم معمولاً صدتاشون مشاهدهش میکنن. ده دوازده نفر از این صد نفر کسایی هستن که وقتی اسمشونو جزو مشاهدهکنندگان وضعیتم میبینم تعجب میکنم از اینکه جزو مخاطبینشون هستم و شمارهمو دارن و وضعیتمو میبینن. آدمایی که انتظار ندارم منو تو دایرۀ روابطشون جا بدن و اسمم تو لیست مخاطبشون باشه و پستمو مشاهده کنن ولی میکنن.
یه چند نفر از دوستان دورۀ دکتری که از سابقهم خبر نداشتن با خوندن اون یادداشت تو وضعیت واتساپم روز مهندس رو بهم تبریک گفتن و ابراز ذوق فراوان کردن. یکیشون که از قضا پسر بود و من بهعنوان ویراستار یکی از مجلات ذخیرهش کرده بودم و یادم نمیاد شمارهمو بهش داده باشم و لابد از گروه مشترکی که درش هستیم یا از اطلاعات یکی از مقالههام شمارهمو برداشته ذخیره کرده وقتی وضعیت واتساپمو دید و رشتهمو فهمید کف کرد و با فهمیدن دانشگاه سابق و اسبق کفتر! کرد و بعد در اولین مکالمه! بحث اشتغال و استخدام و موانع رشد و بالندگی جوانان و بیکفایتی مسئولین رو پیش کشید و دیگه ولکن ماجرا نبود و هی هر چی من کوتاه جواب میدادم رها نمیکرد. یه جایی هم بین عرایضش گفت شما دختر خوب و متین و نابغهای هستید :|
وقتی سرسنگین جواب میدم یاد این بنده خدا میافتم :|
یکی از خوانندگان شریفی وبلاگم خبر از ارائۀ یکی از درسای دانشکدۀ معارف (آیین زندگی) توسط دکتر نایبیِ دانشکدۀ برق داد و وقتی اشتیاق منو مبنی بر شرکت در کلاسای این استاد (همون استادِ پست قبل) دید لینک جلسات ضبطشدۀ کلاسا رو در اختیارم گذاشت.
امروز بالاخره فرصت کردم برم سراغ آهنگ مهندس جان و گذاشتم دانلود بشه ببینم چی میگه.
سپس روی لینک جلسۀ اول کلاس آیین زندگی دکتر نایبی کلیک کردم و علامت پلی رو زدم. یه صفحۀ سفید اومد و بعد با نام و یاد خدا مرکز آموزشهای الکترونیکی دانشگاه شریف تقدیم کرد!. همزمان که هشدارِ «کلیۀ حقوق مادی و معنوی این اثر متعلق به دانشگاه صنعتی شریف است و هر گونه نسخهبرداری و بازنشر آن بدون مجوزِ این دانشگاه ممنوع است» رو روی صفحه نشون میداد یه یارویی شروع کرد به خوندنِ عشق من ضربدرِ تو به توان نگاهت، جمعِ خوشبختی ماست میشود بینهایت! حد و مشتق گرفتم از وجودم تو ماندی، عاقبت پای ما را به ریاضی کشاندی. از اونجایی که یادم رفته بود که همین چند ثانیه پیش خودم مهندس جانِ اخشابی رو گذاشتم دانلود بشه و چون آهنگا بعد از دانلود خودبهخود پخش میشن، موقعی که من فیلم کلاسو پلی کرده بودم اینم شروع کرده بود به خوندن و فکر میکردم آهنگِ ابتدایی آیین زندگیه. با حیرت خیره مونده بودم روی صفحۀ کلاس که ماذا فازا؟ وسطای آهنگ دیدم یکی از اون دوردورا میگه آقای فلانی باد کولرو میشه کم کنی؟ داره کاغذای منو میبره. آهنگه هم بهصورت دوپس دوپس در پسزمینه در حال پخش بود. بعد استادی که باد کولر کاغذاشو میبرد گفت بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین والصلاة والسلام على سیدنا محمد وعلى اله الطیبین الطاهرین. خودش بود. صدای دکتر نایبی بود. شنیدنِ یه همچین جملاتی از زبان استاد دانشکدۀ برق بهقدر کفایت عجیب و سورئال! بود و با صدای اون یارویی که هنوز یادم نیفتاده بود اخشابیه و مهندس جانش داره از تلگرامم پخش میشه فضا رو عجیبتر هم کرده بود. تا دوزاری کجم بیافته و بفهمم که خط رو خط شده، قیافهم دیدنی بود و جدی فکر میکردم آهنگ تیتراژ ابتدایی فیلم کلاسای شریفه :|
+ کاش بقیۀ دانشگاهها هم لینک جلسات ضبطشدهشونو عمومی میکردن میرفتم استفاده میکردم از محضر اساتیدی که تو فلان دانشگاه شنبهها هفتونیم تا نُه فلانِ۱ و نُه تا دهونیم فلانِ۲ ارائه میدن :|
+ عنوان پست، آخرین جملۀ آهنگ مذکوره :| آخرین عدد دقیقاً کدوم میشه که برم باشم؟