953- حاسِبُوا اَنْفُسَکُم قبلَ اَن تُحاسَبُوا
برای اینکه چمدونم سنگین نشه، یه سری از کتابامو نبرده بودم تهران که بعداً ببرم. حالا اومدم سر وقت کتابام ببینم کدوما رو لازم دارم که با خودم ببرمشون. کتابای ارشد و کارشناسی و مدرسهم کنار همن.
دفتر برنامهریزیِ شونزده سالگیمو برداشتم و داشتم ورق میزدم و به اون روزا فکر میکردم. به اون روزا و کارایی که اون روزا کردم و نکردم. من هیچ وقت به برنامهی درسیِ مشاورا وقعی ننهادم. هنوز هم وقعی نمینهم! هیچ وقت نتونستم بپذیرم که یکی یه برنامه بده دستم و مجبورم کنه فلان ساعت فلان درسو از فلان کتاب بخونم. ولی برای خودم گزارش هفتگی مینوشتم که بدونم این هفته برای کدوم درسم چه قدر وقت گذاشتم.
حالا به جای یه هفته و گزارش هفتگی، دارم به عمری که گذشته فکر میکنم. به جای هندسه و جبر و فیزیک به این فکر میکنم که چه قدر برای پدرم، مادرم و خانوادهام وقت گذاشتم، چه قدر خواهر بودم، چه قدر دختر بودم، چه قدر نوه بودم، چه قدر دوست بودم، چه قدر دانشجو بودم، چه قدر برای استادام وقت گذاشتم، برای دوستام، برای شماها، برای خودم، برای خدا. اگه مذهبیام، چه قدر برای مذهبم، برای فرهنگم، برای شهرم، کشورم. دارم به هندسههایی که یک ساعت خوندم و امتحانشو خوبِ خوب دادم و بیست میشم فکر میکنم. به فیزیکهای زندگیم، به شیمیها، به جبر و تاریخ و حسابان و عربی و ادبیاتی که فرصت نکردم این هفته بخونمشون. روایت داریم شبانهروزتونو به سه یا چهار قسمت تقسیم کنید، برای تفریح، استراحت و کار، برای عبادت، برای دیگران. ولی نگفتن زمانتونو مساوی تقسیم کنید. خانواده و عبادت، برای من همون هندسهای هستن که هفتهای یه ساعت براشون فرصت دارم و خب این علیرغم میلِ باطنیم هست.
وقتی به این مقطع کوتاهِ یک هفتهای فکر میکنم، غمگین میشم از اینکه این همه برای خوندن منابع المپیاد وقت گذاشتم و مدال نیاوردم... یاد اون لحظهای میافتم که دوستم خبر قبولی مرحلهی اولو بهم داد و یاد اون لحظهای که ده بار اسامی قبولیای مرحله دومو زیر و رو کردم و اسمم اون تو نبود... ینی هفتهای 40 ساعت تلاشی که تازه به نظر خودم کم بود و باید بیشتر میخوندم، به بادِ فنا رفته بود؟ نه. زندگی من، همین یه هفته نبود. حالا بعدِ 10 سال، من با همون دانشِ ادبی که به نظرم به باد فنا رفته بود میشینم سر کلاسای ارشد و سوالای استادا رو جواب میدم. با همون دانش دارم نمره میگیرم، دارم همون بذری که کاشتم رو برداشت میکنم. اون دانشآموزی که نتیجهای که دلش میخواستو نگرفت، همین دانشجوییه که داره نتیجهی همون شب بیدار موندناشو میبینه. قرار نیست نتیجهی همهی اون 81 ساعت تلاش هفتگی رو همون هفته ببینیم. زندگی ما همین یه هفتهای که میبینیم نیست.
پ.ن1: پیامبر (صلى الله علیه وآله) مى فرماید: «حاسِبُوا اَنْفُسَکُم قبلَ اَن تُحاسَبُوا و زِنُواها قبلَ اَنْ تُوزَنُوا و تَجَهَّزُوا لِلْعَرْضِ الاَْکْبَر؛ خویشتن را محاسبه کنید قبل از آنکه به حساب شما برسند و خویش را وزن کنید قبل از آنکه شما را وزن کنند و آماده شوید براى روز قیامت». بحارالانوار، ج 67، ص 73 به نقل از اخلاق در قرآن، ج 1، ص 255
پ.ن2: دنیا مزرعهی آخرته. تا میتونیم بذرای خوب بکاریم.