644- و صدای کشیدهی آب نکشیدهای طنینانداز گردید و پنج انگشت دعاگو به معیّت مچ و کف و مایتعلق به، بر صورت وی نقش بست
درسته تا حالا پام به کلانتری باز نشده، ولی در زمینهی بازپسگیری و بیرون کشیدن حقم از حلقوم افراد، ید طولایی دارم!!! ینی نشده من برم یه جایی و دنبال صندوق پیشنهاد و انتقاداتش نگشته باشم و مستفیضشون نکردهباشم و لو آبی باشد که در هاون کوبیده باشم.
ظاهراً نسل اون دسته از آقایونی که تو خیابون راهمیافتن دنبال دخترا و با تمام قوا سعی میکنن مخشونو بزنن و بدبختی اینه که مخامون مخ نیستن وگرنه مخ اگه مخ باشه به چنین سهولتی زده نمیشه!!! منقرض نشده هنوز!
در همین راستا، یارو میخواست منو برسونه و من نمیخواستم رسونده بشم و یه جوری رفته بود رو نِروِ نداشتهی من که گوشیمو درآوردم شماره ماشینشو یادداشت کنم و مستقیم برم کلانتری و به سزای عمل ننگینش برسونم و این روحیهام هم نشئت گرفته از رشته و نه شغل باباست که چشم باز کردم و لای مجرم کیست و جرمشناسی چیست و حقوق مدنی و آیین دادرسی کیفری و انواع شکوائیه و دادخواست و کیفرخواست بزرگ شدم!!!
علی ایُ حال تا من گوشیمو از تو کیفم درآوردم طرف دررفت و منم پیِشو نگرفتم و مورد دوم ماشین نداشت و پیاده فالو میکرد و منم بیاعصاب!!! که آخه این الان عاشقِ قیافهی نداشتهام شده یا اخلاق حَسَنهام؟!!! که خب یه صلواتی فرستادم و شیطونو لعن! کردم و سعی کردم اهمیت ندم تا گم شه بره پی کارش! ولی خب کارد میزدی خونم درنمیومد از عصبانیت و همون جوری عصبانی موندم و رسیدم خوابگاه و کماکان عصبانی و خوابیدم و شب تو خواب!!! چنان کشیدهی آب نکشیدهای نثارش کردم که از شدت ضربهی حاصله از خواب پریدم و یه نیم ساعتی به این اقدام محیرالعقول خودم میخندیدم!!!