پیچند

فصل پنجم

پیچند

فصل پنجم

پیچند

And the end of all our exploring will be to arrive where we started
پیچند معادل فارسی تورنادو است.

آخرین نظرات
آنچه گذشت

612- خودرأی

چهارشنبه, ۹ دی ۱۳۹۴، ۱۲:۲۷ ق.ظ

دهخدا نوشته خودرای ینی آدم خودسر، مستبد، مستبد به رأی، کله شق، لجباز، لجوج، عنود، یک پهلو، یک دنده، سرسخت، لغت‌نامه معین هم نوشته آن که به فکر خود کار کند و به رأی دیگران اعتنا نکند

آقا یکی از ویژگی‌های بنده‌ی حقیر اینه که خودرای ام؛ دبیرستان که بودم هیچ وقت بر اساس برنامه درسی مشاورین محترم پیش نمی‌رفتم؛ اصن مشاور و پشتیبان نداشتم؛ ینی داشتم، ولی نداشتم، ینی هر چی عشقم می‌کشید می‌خوندم؛ یه هفته پیله می‌کردم حسابان می‌خوندم، دو روز صبح و ظهر و شب و ایستاده و نشسته و در حالی که بر پهلو آرمیده‌ام عربی و دوباره مثلاً حسابان و یه ماه شیمی اول و دوم و سوم و از این مسخره‌بازیام خوشم نمیومد که امروز دو صفحه فلان چیزو بخون و ده تا فلان تست و دو خط فلان درس و یه ربع بهمان درس و تازه موقع آشپزی، موادشو هر چه قدر دلم بخواد می‌ریزم، چیزی که دوست دارمو زیاد می‌ریزم که خوشمزه‌تر بشه و بازم از این مسخره‌بازیا که فلان چیزو اول بریز و بهمان چیزو فلان قدر خوشم نمیاد و تازه یه دوستی دارم که رژیم غذایی خاصی داره و یه ذره فلان چیزو می‌خوره و دو ذره بهمان چیزو، از مسخره‌بازیای اونم خوشم نمیاد و شواهد نشون میده بنده یه موجود آنارشیست با نظم درونی ام. در راستای کامنتای کوبنده‌تون در راستای عکس پروفایلم عرض کردم اینارو؛ اینکه نصیحت کردن من، به نوعی آب در هاون کوبیدنه؛ اینو هیچ وقت یادتون نره؛ باس خودم به این نتیجه برسم که فلان کار درسته یا نادرسته که انجامش بدم یا ندم

اصن مهم نیست اون روایتی که گفتمو کی گفته و کجا نوشته و اصن گفته یا نگفته... مهم اینه که من به اینا، ینی هر آیه و حدیث و روایتی به عنوان یه گزاره نگاه می‌کنم، ینی یه پیام، یه جمله خبری، یه... نمی‌دونم چی... مهم اینه که من این حرفو باور دارم، ینی یا با عقلم سبک سنگینش کردم و پذیرفتم یا حسش کردم، تجربه کردم و بهش ایمان آوردم
همین. 

۹۴/۱۰/۰۹
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)