44- شن های ساحل
مامان بزرگ خدابیامرزم با اینکه سواد زیادی نداشت ولی
هم قرصای خودشو مدیریت میکرد هم قرصای بابابزرگ خدابیامرزمو
هم تاریخ امتحانای منِ خدابیامرزو
حتی نمره هامو!!!
ینی صبح و ظهر و شب خودش و بابابزرگم یه مشت قرص میخوردن
بدون هیچ خطا و اشتباهی!!!
بدون اغراق هر سری هفت هشت ده تا قرص میخوردن!
شاید هر روز بیست تا
یه سریاشونم مثلاً آمپول بودن, هفته ای یه بار دو بار که اینام یادش بود
یادمه یه بار قرار شد من به بابابزرگم قرصاشو بدم, کلاً هنگ بودم
اصن نمیدونستم چی به چیه
تازه مامان بزرگم میدونست کدوم قرص برای چیه,
مثلاً وقتی قرار بود بیان برای تولدم فلان قرصو نمیداد به بابابزرگم که مثلاً نخوابه
خلاصه اینارو گفتم که برسم به اینجا که
اون خدابیامرزا قرصارو با رنگاشون و حتی شکلشون میشناختن
ولی همه رو به موقع و منظم میخوردن و کسی کاری به کارشون نداشت
حالا من که نوه شون باشم
تحصیل کرده هم هستم تازه!
اون وقت 4 تا و دقیقاً 4 تا ویتامینو نمیتونم مدیریت کنم
ینی به حدی رسیدم که مامانم زنگ میزنه یادم بندازه
اگه من نباشم هم به مژده میگه که یادم بندازه
خودمم یه ساعت میشینم فکر میکنم الان نوبت کدومشونه
اون دوتایی که هر روز یه بارنو شبا میخورم,
اونی که دو تا خط روشه ینی صبح و شب
یکیشونم در صورت درده که لامصب اونو همیشه باید بخورم
تازه نمیدونم کدومشون منو میخوابونه,
فکر کنم همین یارویی باشه که روش نوشته در صورت درد
دیروز اینو خوردم, سر کلاس مدار مخ خواب خواب بودم! ولی چشام باز بود
برای کلاس بعدی که پالس باشه دیگه نتونستم چشامو باز نگه دارم,
رفتم مسجد بخوابم,
ملت داشتن نماز جماعت میخوندن
من خواب بودم!
تمام مدت تو خواب جمله ی سمع الله لمن حمده ریپیت میشد
حالا اینا چه ربطی به عنوان پست داره؟
ربطش اینه که بالاخره امروز شن های ساحلو پیدا کردم ینی اون منو پیدا کرد
دلم برای کامنتاش تنگ شده بود
ینی مرده شور بیاد بلاگفا رو ببره که اینجوری آواره مون کرده
آهان, یه چیز دیگه هم در مورد دفترچه بیمه میخواستم بگم یادم رفت
این دفترچه بیمه خدمات درمانی من از سال 89 تا 92 خالی خالی بود
حتی یه برگهش هم استفاده نشده بود
کلاً من به دکتر جماعت اعتماد ندارم
خودم خوب میشم
سال 92, پایانترم الکمغ و کنترل خطیم تو یه روز بود, روز امتحان قیرپاچ کردم و
رفتم حذف پزشکی و یه صفحه اش اون موقع استفاده شد
از اون موقع بدون استفاده مونده بود تا پریروز که میخواستم برم دکتر
که دیدم تاریخ انقضاش گذشته
مژده گفت دفترچه منو ببر
ولی خب حالا بماند که دفترچه مژده رو نبردم و اصن ویتامینا آزادن
یه چیز دیگه هم بگم و صحنه رو ترک کنم!
تا دقایقی دیگر ارائه بیوسنسور دارم
هنوز اسلایداش آماده نیست
ینی هر روز یه ارائه!!!
به جان خودم انقدر که من سخنرانی داشتم این هفته,
سخنگوی کشور این همه ارائه نداشت
والا
برم به بدبختیام برسم...
شما هم بی کار نشین, یه فاتحه ای برای اون 2 تا خدابیامرزی که تگ کردم بخون
خواستی منم دعا کن, چون گردنم نمیچرخه و مثل آدم آهنیا شدم