پیچند

فصل پنجم

پیچند

فصل پنجم

پیچند

And the end of all our exploring will be to arrive where we started
پیچند معادل فارسی تورنادو است.

آخرین نظرات
آنچه گذشت

395- تنها در خانه

يكشنبه, ۳ آبان ۱۳۹۴، ۰۶:۴۵ ب.ظ

والده و ابَوی و اخَوی رفتن هیئت و بنده علیرغم میل باطنی خودم و خانواده مبنی بر شرکت در مراسم، 

نرفتم و الان تو خونه تنهام؛ 

نه که فرزند ناخلف و بی دین و ایمانی باشم و اهل هیئت و اینا نباشمااااااا، نه!

اتفاقاً دیشب تو همون هیئته (ینی هیئت بابا و دوستان) حضور به عمل رسوندم و مجلس رو منوّر کردم


دیشب از قسمت آقایون فیلمبرداری می‌کردن و برای خانوما هم نشون می‌دادن

موقع برگشت، بابا پرسید عزاداری قسمت آقایونم دیدی یا نه؟

من: آره، اتفاقاً کلی آشنا پیدا کردم :دی

بابا: منم دیدی؟

من: نه فقط امیدو دیدم، هر چی دور و برشو نگاه نکردم ندیدمت :(

بابا: به نظرت دلیلش چی می‌تونه باشه؟

من: امممم. نمی‌دونم! حتی یه بارم ندیدمت :(

بابا: شاید چون دوربین دست من بود :دی


به هر حال امشب حالم مساعد نیست و نرفتم

اولاً چون دندون‌درد داشتم و مسکن خوردم و خوابم میاد

ثانیاً یه گزارشی رو باید تا آخر شب آماده کنم و برای دوستم ایمیل کنم و

ثالثاً دیشب که رفتم هیئت، خیلی خوش نگذشت و دلیلشم آدمایی بودن که منو می‌شناختن و من نه!

و آدمایی که من می‌شناختمشون و اونا نه!!!

یکی از همین افراد، هم‌مدرسه‌ای دوران ابتدائی‌م بود که من دیدمش و شناختم و اون نشناخت

منم نرفتم سلام و احوالپرسی کنم! چون علاقه‌ای به تحکیم ارتباطمون ندارم!!!

از اولشم به دلم نمی‌نشست!

و از اونجایی که اهل تظاهر نیستم، اگه یکی به دلم نشینه الکی براش فیلم بازی نمی‌کنم

به عنوان مثال وقتی پیش‌دانشگاهی بودم با همین هم‌مدرسه‌ای، همسایه بودیم و 

ایشون همیشه میومدن دم در خونه‌مون اشکال بپرسن

منم هیچ وقت بفرما نمی‌زدم بیاد تو!

چون واقعاً دلم نمی‌خواست بیاد تو!

گفتم که اهل تظاهر نیستم و اگه بگم بفرما واقعاً منظورم بفرماست و منظورم تعارف الکی نیست

هر بار که میومد برگه سوالاشو می‌گرفتم که روشون فکر کنم و بعداً می‌بردم دم در خونه‌شون و 

جوابارو تحویل می‌دادم و برمی‌گشتم

هیچ شماره‌ای هم ازش ندارم!!!

نه موبایل نه خونه :دی

حتی یادم نیست تجربی بود یا ریاضی، حتی نمی‌دونم کجا چی قبول شد!!!

و دقیقاً نمی‌دونم چه مشکلی با این بیچاره داشتم و دارم :| (هم‌مدرسه‌ای ابتدائیم بود نه دبیرستان)


و نقطه مقابل این رفتارِ به ظاهر گَندَم، رفتارم با یه دوست دیگه است

که ایشون کاملاً اتفاقی تو هواپیما با هم‌اتاقیم آشنا میشه و از طریق همون هم‌اتاقیم با من آشنا میشه

و چون پشت کنکور بود سال اول میومد خوابگاه اشکالای درسیشو می‌گفتم و

بعد از یه مدت کوتاه ایشون تبدیل شد به یکی از صمیمی‌ترین دوستام!

تا جایی که تهران که بودم خونه‌شون می‌رفتم و

حتی موقع اسباب کشی خوابگاه گفتم بیاد کمکم کنه و 

اون آش شتر اول مهر ماه امسالم با ایشون خوردم!


احتمالاً این دری وریایی که میگم از آثار کدئین این مسکناییه که خوردم 

ولی به هر حال هر کسی رو به راحتی وارد شعاع روابطم نمی‌کنم

اگه الان دارید اینارو می‌خونید می‌تونید به خودتون و شعاعتون افتخار کنید :دی


الان دارم اینو گوش می‌دم nazar-allaho-akbar-qatari-ahangaran

۹۴/۰۸/۰۳
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

امید

بابا

ز. س. هم‌مدرسه‌ای دوران ابتدائی

سحر

مامان

نظرات (۴)

کلا مسکن نمیخورین بخورین هم واسع دندوناتونه ها 
الان من اومدم داخل شعاع :) من میخوام داخل قطر باشم نمیشه مربع باشه شاید داخل ضلع :|؟
پاسخ:
:)))) آقایون همه شون روی محیطن :دی
بله:)
پاسخ:
والا!
منم حوصله اون عده رو ندارم حوصله واعصاب بازجویی وسوالا و حرفاشون ندارم فلانی اینجوری شد فلانی طلاق گرفت وچه وچه که من از این تیپ ادما نیستم حوصله این حرف وحدیثا رو ندارم واس همین امسال یه دوساعتی بودم واومدم خونه وشام غریبان فقط رفتم .
منم با هر کسی نمیتونم دم خور شم بعضی ادما یه حس بدی بهت میدن  نمی دونم چجوری منظورمو بیان کنم.منم زیاد با کسی جوش نمیخورم مامانم میگه این خوب نیست!!
پاسخ:
ولی وقتی جوش می‌خورم, جوش میخورماااااااااااااااااااااااااااااااا
اصن یه وضعی
من از اینجور جمعها به یک دلیل دوری میگزینم چون از این نگاه هیز زنان به شدت بدم میاد که این دختر کیه و نگاه خریدارانه برای پسرای طایفشون دارن و از ترس دردسر خوستگار جور شن از اینجور جاها دوری میگزینم
پاسخ:
زدی به هدف!!!

دقیقاً منظورم همین بود :دی