307- کجان اون انشاهایی که به زبان معیار مینوشتم...
از همان دوران طفولیت و عنفوان جوانی انشاهام حرف نداشت (آیکون اعتماد به سقف)
از اینایی که معلم همیشه صداش میکرد پای تخته تا انشاشو برای ملت بخونه
خدایی قلمم خوب بود :دی
حتی یه موقعهایی معلما خودشون انشاهامو برای ملت میخوندن
هیچوقتم انشاهارو به زبان محاوره نمینوشتیم
از اون موقع تا حالا, به جز ایمیلهایی که برای اساتید فرستادم و درخواستهای آموزشی و
امتحانات درسای عمومی که نیاز به توضیح و تفسیر داشتن, یادم نمیاد دو خط به زبان معیار نوشته باشم
جلسه پیش یه سری سوال تو ذهنم وول میخوردن که ترجیح دادم جلوی بچهها نپرسم
یکیش این بود که استاد! شما اینجا دقیقاً چی کار میکنی و من قراره چی کار کنم!؟
بعد از کلاس که ملت رفتن به سرویس برسن, استادو خفتش کردم که باهاش بحث کنم
همینجوری که حرف میزدیم, در امتداد راهرو و راهپلهها باهم بودیم و رسیدیم دم در اتاقش و
خداحافظی کردیم و
ازم خواست اینایی که ازش پرسیدم و ذهنم رو مشغول کرده, برای جلسه به رشتهی تحریر دربیارم
و بیارم سر کلاس روش بحث کنیم!!!
حالا میدونید دردم چیه؟
نمیتونم به زبان معیار بنویسم
زبان ذهنم محاورهای شده
ینی ترجیح میدم حرف بزنم و صدامو ضبط کنم ببرم تحویل استاد بدم :دی
درد دوم هم اینه که باید تا 11 تایپ کنم ببرم پرینت کنم, چون پرینتر خوابگاه فقط 10 تا 11 شب پرینت میکنه
کلاسمم فردا 7 صبه و قبل کلاس نمیتونم جای دیگه پرینت کنم
عناوین دیگهای هم میتونستم برای این پست بذارم از جمله:
کجان اون روزایی که پرینتر داشتم...