207- شبیه مرغک زاری کز آشیانه بیفتد؛ که در جهنم غربت به یاد خانه بیفتد
سه شنبه, ۳ شهریور ۱۳۹۴، ۰۲:۴۷ ب.ظ
میگن انسان, از نسیان میاد, از فراموشی, از اینکه یادشون میره, عادت میکنن
به رنجها و سختیها و حتی به غربت...
شب انتخاب رشته, من و بابا تو حیاط خونه مامان بزرگم اینا نشسته بودیم و
بابا پرسید میخوای بری تهران؟ میتونی؟
ساکت بودم
میدونستم سختمه
گفتم آره و
هنوز که هنوزه پای حرفم هستم
پای همین آره ای که گفتم
عکس: مشهد, سال89, اردوی ورودیهای شریف
۹۴/۰۶/۰۳