پیچند

فصل پنجم

پیچند

فصل پنجم

پیچند

And the end of all our exploring will be to arrive where we started
پیچند معادل فارسی تورنادو است.

آخرین نظرات
آنچه گذشت

۱۷۲۹- دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی

دوشنبه, ۲۳ اسفند ۱۴۰۰، ۰۹:۰۰ ق.ظ

پریروز یه کم سردرد داشتم که کمش طبیعی بود. ولی شب شدیدتر شد و شدتش دیگه طبیعی نبود. نتونستم بشینم پای لپ‌تاپ و مقاله‌مو کامل کنم بفرستم برای استادم. بهش پیام دادم و یکی دو روز بیشتر مهلت خواستم. دوتا مسکّن خوردم و خزیدم زیر پتو. من به‌ندرت مسکّن می‌خورم و وقتی که می‌خورم یعنی دردش خیلی درد بوده که نتونستم تحمل کنم. یک جوری نیمۀ چپ مغزم زُق‌زُق می‌کرد (به دردِ همراه با ضربان زق‌زق می‌گویند) که انگار میخ رفته باشه توش و هی با پُتک ضربه بزنن روش. به این فکر می‌کردم که چرا دیگران این‌جور وقت‌ها دلشون درد می‌کنه من سرم؟ من سرمو لازم دارم. اون نباید درد کنه. درد جاهای دیگه قابل تحمله ولی دردِ سر نه. البته چشم‌ها و گوش‌هامم لازم دارم. و انگشت‌هام. دیگه؟ داشتم به جوراح و جوانح پرکاربرد و کم‌کاربردم می‌اندیشیدم. این جوانح رو از دین‌وزندگی دبیرستان یاد گرفته بودم. فکر می‌کردم مغزم داره از کار می‌افته و دارم می‌میرم و این آخرین نفس‌هاییه که می‌کشم و رفتنی‌ام. فکر می‌کردم که حیف که نتونستم مقاله‌مو برای استادم بفرستم بعد بمیرم و وسطِ این فکر که اگه بمیرم بعدش چی میشه یاد لاکِ رویین‌تنِ فولادزرهم افتادم که آخرش من می‌میرم و اون به حیاتش ادامه می‌ده. یه لاکِ نمی‌دونم چه‌رنگی با تاریخ تولید ۲۰۰۴ از برند مونتانا دارم که وقتی دانش‌آموز مقطع راهنمایی بودم مادربزرگ خدابیامرزم از سوریه‌ای که اون موقع سرسبز و آباد و زیبا بود سوغاتی آورده بود برام. طبق چیزی که تهِ لاک نوشته شده انقضاش ۲۰۰۸ هست و انتظار می‌رفت اینم مثل بقیه بعد از مدتی خشک بشه، یا حداقل تموم بشه، ولی تکون نمی‌خوره. توی این مدت مدید مادربزرگم خدابیامرز شد و یحتمل کارخونۀ مونتانا هم با کارکنانش زیر بمب و موشک به رحمت ایزدی پیوست ولیکن لاکشون هنوز همچنان مثل روز اولش کار می‌کنه. از همین برند، رنگ‌های دیگه هم داشتم که اون‌ها عمرشون به دنیا نبود و خشک شدن. اتفاقی که برای همۀ لاک‌ها می‌افته و چون تعدادشونم زیاده و نوبتی می‌زنمشون و چون رنگ اینم خاصه و همه جا نمی‌زنمش، تموم نشده تا حالا. ولی خشک هم نشده تا حالا. یه وقتایی فکر می‌کنم توش آب حیات و اکسیر عمر جاویدان ریختن. یه عضو در شورای نگهبان هم داریم (أطال الله عمره!) که با سن‌وسالش زیاد شوخی می‌کنند. چون شنیده‌ام که از این شوخی‌ها ناراحت نمی‌شود، بعضی وقت‌ها لاکم رو به اسم ایشون صدا می‌زنم :))


+ تصویر لاک مذکور، با این توضیح که اون ناخنم که یه کم بلند به‌نظر می‌رسه هم چند وقت پیش شکست.

+ شما هم از این چیزها که تاریخ انقضاشون گذشته ولی هنوز در قید حیاتن دارین؟

۰۰/۱۲/۲۳
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

نظرات (۱۰)

۲۳ اسفند ۰۰ ، ۰۹:۲۶ محسن رحمانی

سلام 

بدترین دردها یکی سردرد و دیگری دندون درد خدا نصیب گرگ بیابون هم نمیکنه 

اینقدر بد هستن که مغز آدم سوت میکشه نه میشه خوابید نه میشه نشست باید اینقدر این دست و اون دست شی تا خوابت ببره بلکه آروم شه .حالا سردرد با خوابیدن خوب میشه ولی دندون درد نه . من قبلنا مسکن میخوردم ولی الان دیگه نمیخورم چون هم مصره و هم اینکه دیگه اثر هم نداره فقط خواب .

تا دلتون بخواد داشتم ولی دیگه جرعت استفاده کردنش رو نداشتم یه نمونش ژل سر  : ))

 

 

 

 

پاسخ:
سلام
جرئت
۲۳ اسفند ۰۰ ، ۱۰:۰۷ تار و پود √

شما عادت ناخن خوری دارین که نوکش رو لاک نمیزنید؟ :)

پاسخ:
نه، چنین عادتی ندارم. نوکش لاک داره ها. شاید تو عکس بد افتاده.
۲۳ اسفند ۰۰ ، ۱۰:۴۴ محسن رحمانی

به اون دوموردی که اشاره کردم درد کتف هم اضافه کنم . یعنی داغون میکنه ادمو.

نمیشه تکون خورد 😑😐🙁

عنوان رو که دیدم گفتم حتما واسه مراد نوشتین بعد که خوندم دیدم منظورتون لاکست.

 

 

پاسخ:
:)

من یه تیشرت ورزشی دارم که حدودا نه سال پیش از تاناکورای مهاباد خریدم یعنی من همزمان با اون پنج، شش‌تا لباس ورزشی خراب کردم ولی این آخ نگفته فکر کنم صاحب قبلیش هم چندسالی استفاده کرده بوده و بقول شما شاید الان شاید شرکتش هم منحل شده:))

 

پاسخ:
حالا لباسا که فاسد نمیشن، ولی آدم انتظار داره کهنه بشن و از رو برن که نمی‌رن گاهی. 
۲۳ اسفند ۰۰ ، ۱۹:۲۸ اقای ‌ میم

من ادکلن دارم از چهار پنج سال پیش که هنوز دارمشون

پاسخ:
من تا دو سه سال پیش یه ادکلن تو خونۀ مادربزرگم اینا می‌دیدم که قبل از من به دنیا اومده بود!
نمی‌دونم بالاخره تموم شد یا مونده هنوز.
۲۳ اسفند ۰۰ ، ۲۱:۰۸ سلام، خوبی؟

نسرین جان اون پیام من برای خودت بود. بذار خصوصی بمونه. تیکشو نزدم..

[گل]

پاسخ:
پیام دریافت شد [گل]

واااااااااای من آخر پست و عنوان پست رو با هم در نظر گرفتم و خیلی خندیدم :)))) 

 

هوم چیز میزای قدیمی من چند تا سه و اسکناس زمان شاه رو دارم ولی خیل اهل چیز جمع کردن نیستم . 

 

+ من از امروز به هر ایرانی ای میرسم این خبر رو میدم . یکی از دوستان مجازی ام بهم گفت بدون این که اصلا کمپینی چیزی راه بندازن ( چون به هر حال انتقال پول از ایران خیلی ساده نیست ) سه نفر از دنبال کننده هاش بهش پیام دادن که اگر میشه از طرف ما برای کمک به اوکراین هزینه کن و پول رو به حساب ایرانت بریزیم . بعد میگفت مقدار پولی که میخواستن کمک کنن 10 دلار و 5 دلار و 5 دلار بوده . 

 

من خیلی خوشحالم که انقدر مردم بزرگی داریم . با این که پول خودمون کم ارزشه و وضع خرابه ولی فکر کن یه عده دوست دارن در حد توانشون کمک کنن . جنگی که اصلا ربطی هم به ما نداره به صورت مستقیم . 

 

 

پاسخ:
+ موافق نیستم.

خدا سلامتی بده گلم❤

آره ولی حضور ذهن ندارم ولی می دونم  تا آخرین قطره خون همچی رو نگه می دارم.

 

*دیشب خوابت رو دیدم، یک دورهمی با اکثر بچه های وبلاگ بیان.

یک دفتر دستت بود ویک نوع نوشته جالبی رو برامون می گفتی وما تکمیل می کردیم 

تو خواب گفتم چقدر جالبه چرا به ذهن خودم نیومد، اما بیدار شدم اون قسمت موضوع و نوع نوشتاریش از ذهنم پاک شده :/

 

خدا مادربزرگ تون رو هم بیامرزه 🌷🌷🌷

 

پاسخ:
ممنونم
من دیشب خواب می‌دیدم دارن به‌مناسبت عید نوروز نام‌نویسی می‌کنن نخبه‌ها رو ببرن بیت رهبری و به منم پیشنهاد داده بودن :)) منم می‌گفتم نه آخه من تو این فازا نیستم و بیام اونجا چی کار و چی بگم. بعد داشتم فکر می‌کردم برم کلی سوژه جمع کنم برای وبلاگم :|

سلام

نمیدونم این کرونای لهنتی با من شوخی داره یا چیه؟ یه سال و نیم اول که همه شدید میگرفتن من هیچیم نشد الان هر سه ماه یه بار رخ نشون میده تازه اون بینم کامل خوب نمیشم. دوبارش که با شما همزمان شده (آیکون زدن به پیشونی)

نه وسیله هام عمر نوح ندارن. حالا اوشون ناراحت نشن ولی تهثیری:) تو اصل ماجرا نمیکنه مثل قضیه جرمای خاص که شاکی یم بگذره مدعی العموم نمیگذره:)

پاسخ:
سلام
از خودت مراقبت کن. اگه واکسن زده باشی جای نگرانی نیست.

ممنوونم. از روی ادب میگم به روی چشم ولی فکر کنم دست خودم نیست که مراقبتامم تأثیری نداره :) امیدوارم برای شمام آخریش باشه و باقی سلامتی باشه براتون

پاسخ:
ان‌شاءالله