پیچند

فصل پنجم

پیچند

فصل پنجم

پیچند

And the end of all our exploring will be to arrive where we started
پیچند معادل فارسی تورنادو است.

آخرین نظرات
آنچه گذشت

۱۶۹۲- تعلّقات

پنجشنبه, ۱۶ دی ۱۴۰۰، ۰۳:۴۸ ق.ظ

نصف‌شب مصدع اوقات شدم که بگم درسته که پیرو پست قبلم، بابت پاک کردن یا بهتره بگم بابت مجبور شدن به پاک کردن آرشیو صدها وبلاگ از اینوریدرم ناراحتم، ولی علی‌رغم غمِ از دست دادنِ اون همه متن که تو پژوهش‌های زبانی ازشون استفاده‌های بسیار می‌کردم، الآن که چند ساعتی از اون اتفاق ناگوار می‌گذره یه حس رهایی و سبکی خاصی دارم که قبلاً نداشتم. این مدل کنده شدن و رهایی و حس سبکی به مذاق کسی که همه چیو نگه‌می‌داره و ول نمی‌کنه و ول‌کنش به همه چی اتصالی داره خوش اومده گویا. فکر می‌کنم تعلق خاطر نداشتن به غیر هم یه همچین حسی باشه. و حتی مردن.

حالا که با غم این موضوع کنار اومدم (انصافاً هم چه زود کنار اومدم. موقع پاک کردن وبلاگ‌ها فکر می‌کردم تا ابد به سوگ از دست دادن این آرشیو عظیم خواهم نشست و خواهم گریست و حس کسیو داشتم که کتابخونه‌ش آتش گرفته و فقط چند جلد کتاب رو می‌تونه با خودش بیرون ببره و نجاتشون بده)، لذا اگه سؤالی، نکته‌ای، ابهامی راجع به موضوع پست قبل، فیدخوان‌ها و همچنین راجع به رها کردن و رها شدن و حتی راجع به مجبور به انجام کاری شدن دارید می‌تونید اینجا مطرحش کنید.

۰۰/۱۰/۱۶
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

نظرات (۱۱)

۱۶ دی ۰۰ ، ۰۴:۱۴ مهدی ­­­­

چیزایی که باید برگردن خودشون بر میگردن و چیزایی هم که برنگردن همون بهتر که رفتن. یه زنجیر کمتر به روحت وصل کردی و راحت تر پرواز خواهد کرد

پاسخ:
موافقم. هر کی تو یه سنی به این نتیجه می‌رسه. من یه کم دیر پذیرفتمش.
۱۶ دی ۰۰ ، ۰۸:۵۷ محسن رحمانی

سلام 

عاقا حذف نمیکردیم تو وبتون مینوشتید از این به بعد هرکی میخواد دردانه دنبالش کنه ماهانه این مبلغ رو به این شماره حساب واریز کنه :دی 😂😂

پاسخ:
سلام
آره اینم فکر خوبیه. ولی هزینۀ سالانه‌ش دومیلیونه. چجوری بگیرم این دومیلیونو ازتون؟

منم یه آدمِ همه‌چیز جمع کن بودم

انقدری که زمانی که مدرسه میرفتم، هر هفته یکی از اعضای خانواده کیفمو تمیز میکرد تا وزنش کم بشه ولی من هم‌چنان اعتقاد داشتم اونا آشغال نیستن و لازمن😅

بهم میگفتن آخر سمساری میزنم😁 مغزمم کلا گزینه‌ای به اسم دیلیت نداشت و همه چیز همیشه توش حی و حاضر بود

تا اینکه یکی دو باری سر اشتباه یا اتفاق یا... چندتا گنجینه مهمم از دست رفت. مثل کلکسیون کاغذ کادویی که داشتم و خیلی ترکیب جنس و رنگ خاصی داشت(و هنوز بعد ده‌سال امید دارم یجای خونه پیدا بشه:))

یا یه بسته که توش یه قلک خاص بود با چند تا نقاشی برچسب مانند که یه زمانی که خونه نبودم نیست و نابود شد واز شدت ناراحتی  هنوز بهش فکر نمیکنم.

و آرشیو کامپیوتر که هاردش سوخت و نابود شد خیلی چیزای این مدلی دیگه

همه اینها به اضافه قطع و وصل شدن روابطم با آدم‌های مختلف، لذت در لحظه و کندن در لحظه رو بهم یاد داد. نه اینکه لزوما بتونم براحتی بکنم، ولی الان خود خواسته بعضی چیزها رو از خودم جدا میکنم، یا اگه تو موقعیت جدا کردن و از دست دادن قرار بگیرم(ذهنم احتمالا برای محافظت از خودش😁) سریع این مرحله رو رد میکنه و میره. حتی برای مرگ عزیزان که مخصوصا این چند وقت خیلی درگیرش شدیم همه. شاید خیلی بعدتر تازه بفهمه و سوگواری کنه، ولی در لحظه فقط رد میشم و میرم.

 

پاسخ:
این سمساری رو به منم می‌گن :))))
من هنوز همۀ کتابای ابتدایی تا الانمو نگه‌داشتم. البته کتابای کمک‌درسیِ به‌دردبخورمو به بچه‌های فامیل می‌دم، ولی جزوه‌هامو نمی‌دم. اگرم بخوان کپیشو می‌دم.

من یه بار اشتباهی کل لپ‌تاپمو فرمت کردم. دو روز طول کشید تا همه چی برگرده ولی اون چند دقیقۀ اول تا مرزِ سکته رفتم و برگشتم.
سلام
درسته آدم همه چیز جمع کنی نیستم ولی هنوزم که هنوزه تو داغ اون دست نویسایی که از آشپزی و غیره جمع کرده بودم و خیلی آرشیو خوبی بودم هستم و هنوزم که هنوزه فکر انتقامش از ذهنم نرفته

حس شیرین دل کندن این مدلیم چشیدم ولی واقعاً از ته دل میخوام هیچ وقت هیج وقت از دوجا کنده نشم حتی اگه مجبور باشم چون دیگه هیچ وقت آدم سابق نمیشم
پاسخ:
سلام
آره بعضی چیزا از یاد آدم نمی‌رن. من همیشه غصۀ کامنتای بلاگفا رو می‌خورم. از پستام آرشیو داشتم ولی از کامنتا نه.

خوشحالم که رها کردی. باز هم از این کارها بکن. آدما میان که برن. تو، گیر نکن.

پاسخ:
سعی‌ام رو می‌کنم
۱۶ دی ۰۰ ، ۱۷:۴۱ محمدعلی ‌‌

من دیشب می‌خواستم بیام بگم که واقعا بخاطر ۶۰ یورو در سال آرشیو رو دادین رفت؟ و بعد بنالم از ایرانی بودن و ارزش پول و این اجبار در نداشتن امکانات بدیهی... :)) ولی خب نیومدم و نگفتم و پیش خودم غصه خوردم که چقدر بدیهیات از ما دریغ شده...

پاسخ:
برای من به دلار نوشته. هر ماه حدود 6 دلار که هر سال تقریباً دومیلیون میشه. اگه چهار پنج سال پیش بود، رقم زیادی نبود. هنوزم برای خودشون مبلغ زیادی نیست. ولی برای ما سالی دومیلیون کم نیست. تازه اگه داشته باشم هم معمولاً عذاب وجدان می‌گیرم اگه خرج این چیزا کنم. با خودم می‌گم تا وقتی پولات به دردهای مهم بقیه می‌خوره، نباید خرج دردهای غیرمهم خودت کنی.

من به شدت آدم همه چیز جمع کنیم. و کم شدن هر یه تیکه از این چیز ها ناراحتم میکنه. 

راستی! برای گوشی نرم افزار Palabre خیلی خوبه. محیط کاربر پسندی داره و اون قابلیت سرچی که میخواستی رو هم داره. ولی نمیدونم سقف وبلاگی که میشه اضافه کرد چقدره.

پاسخ:
این نرم‌افزارو از گوگل‌پلی جست‌وجو کردم نوشت تو کشور شما در دسترس نیست :|
۱۶ دی ۰۰ ، ۲۱:۰۴ حامد سپهر

از یه جایی به بعد یه جبر طبیعی میاد سراغمون که باید بعضی چیزها رو محدود کنیم مثلا وقتی برا کنکور آماده میشیم باید محدوده‌ی دوستیها ، تفریحات، مسافرت و خیلی چیزها رو تنگتر کنیم حالا این موضوع برا شما اجباری بوده ولی به مرور خیلی‌ها خود‌به‌خود از دایره‌ی دوستی میرن کنار

پاسخ:
چیزی که محدودمون می‌کنه، زمانه. چه بخوایم چه نخوایم شبانه‌روزمون 24 ساعته و هر چقدر هم تلاش کنیم با همه باشیم، بالاخره این 24 ساعت تموم میشه و نمی‌تونیم. باید اولویت‌بندی کنیم آدمای دوروبرمونو.
۱۶ دی ۰۰ ، ۲۲:۳۲ تسنیم ‌‌

انصافا تو این مورد دقیقا نقطه‌ی مقابلتم من. من آدم کندنم ^_^ آدم دور ریختن، جدا شدن، دل نبستن، به سادگی دل کندن، کم تعلق پذیرفتن، خودخواسته رها کردن و اینا. برای از دست دادن چیزی کم ناراحت میشم و زود، خیلی زود معمولا فراموش می‌کنم. ولی ببین، اینکه تو هم خیلی سریع از اون ناراحتی دراومدی، شاید نشون میده تو هم واقعا و واقعی وابسته‌ی چیزی نمیشی. بهش فکر کن.

پاسخ:
همیشه فکر می‌کردم سخته و از پسش برنمیام، ولی با اینکه سخت بود، از پسش براومدم و تونستم.
اینجا باید آهنگِ بهت قول می‌دم سخت نیستِ محسن یگانه پخش بشه و همین‌جوری که من به فکر فرورفتم، اونم تکرار کنه بهت قول می‌دم سخت نیست.

برا نرم افزار هایی که اینطوری مینویسه باید یبار دیتای گوگل پلی رو پاک کنی  و با فیلترشکن واردش شی

پاسخ:
مرسی. تا حالا این کارو نکردم. امتحان می‌کنم فردا

سلام و درود خانوم نیم فاصله :) 

 

من محسن یگانه نیستم ولی مطمئنم ک عادت می‌کنی 

این یکی از قدمهایی ست ک از درونگرایی‌ات کم می‌کنه و برات خوبه ! 

 

شاد و سلامت باشی 

پاسخ:
سلام :)
آره خب همه‌مون مجهز به سیستمِ عادتیم. عادت می‌کنیم.
من تا وقتی با آدمای دوروبرم حال نکنم درون‌گراییم تغییر نمی‌کنه.