پاسخ:
اول اینکه جای نگرانی نیست. وسواسهای من همهشون تحت کنترلم هستن. ببین مثلاً من تا شش هفت سال پیش غذای بیرون کم میخوردم یا نمیخوردم و کلاً به اینکه کی شسته و چجوری شسته و کی پخته حساس بودم. یکی از دلایل نخوردن غذای دانشگاه و خوابگاه هم همین بود. بعد اگه یادت باشه تو خاطرهٔ جشن خداحافظیمون!، با گروهی از دخترا رفتیم رستوران و اونجا ظرفا یهبارمصرف نبود. گفتم من دوغ سنتی تو لیوان شیشهای نمیخورم و از این کارخونهایا بیارن. بعد تو لیوان دوغ یکی از دوستان پشه افتاد...
ملیکا وایستا لپتاپو روشن کنم با اون بنویسم. با گوشی راحت نیستم :))
آخش... هیچی مثل کیبرد لپتاپ خود آدم نمیشه. تایپ با گوشی خیلی وقت و انرژی میگیره از آدم :|
بله عرض میکردم. این دوستمون لیوان پر از دوغو گذاشت کنار که بریزه دور. بعد من گفتم وا چرا اسراف میکنی؟ با قاشق پشه رو برداشتم و دوغه رو تو همون لیوان شیشهای که معلوم نبود قبل از من چندصد نفر توش چی خوردن خوردم. ینی اگه یه جایی ببینم وسواسم به خودم یا دیگران یا محیطزیست آسیب میزنه تحت کنترله. راجع به این لیوان شیشهای هم یادآوری کنم که وقتی جایی میرفتم اونجا تو لیوان میزبان آب و چای و اینا نمیخوردم؛ چون لیوان شخصی خودم نبودن و معلوم نبود کی چند بار توش چی خورده. ولی با یهبارمصرف هم به محیطزیست آسیب نمیزنم و راه بهینه اینه از تشنگی بمیرم تا به لیوان خودم برسم. بعد یه بار یکی از اقوام تهرانیمون که چند روز بود رفته بودم خونهشون و مایعات نخورده بودم گفت سری بعد میای لیوانتم بیار :دی البته الان دیگه اینجوری نیستم.
دوم اینکه پرسندۀ اون سؤال از خودمون بود و اونم مثل ما دردکشیدهست و شریفیه. و میدونم که وقتش تو این دورۀ لیسانس چجوری با هر هفته چندین تمرین و کوییز پره. و با این فرض که بخواد ارشد و دکترا هم همونجا بمونه (یا بره یه جای دیگه با همین شرایط)، اونجا دیگه تو مقاطع بالا وقت آزادش بیشتر میشه.
سوم. همین الان تو ذهنم یه سری کارِ نکرده دارم که دوست دارم انجام بدم ولی تو اولویت آخرن. و چون مجبور به انجامشون نیستم انجام نمیدم. و چون دوست دارم انجام بدم هنوز تو لیستن. اون کارای اولویت آخری که مجبور به انجامشون نیستم ولی دوست دارم انجام بدم رو انجام میدم. مثلاً هارد کامپیوترو مرتب میکنم. سالهاست کسی سراغش نرفته و یه سری فایل بیخود توشه که قاتی فایلهای شخصی شده. اونا رو باید پاک کنم و بقیه رو تو فولدرهای خودشون بذارم. البته الانم اوضاع هارد بد نیست ولی دلخواهم هم نیست.
یه کار دیگه که دوست دارم انجام بدم مرتب کردن کتابایِ توی انباریه. از دبستان تا حالا. البته اونا هم تا حدودی مرتبن ولی چون سالهاست بهشون سر نزدم دوست دارم برم یه بار دیگه مرتبشون کنم. بعدش اتاقتکونی کنم به سبک اسفند و عید. ینی از ته همه چیو بریزم بیرون و جای همه چیو عوض کنم و از اول بچینم.
یه کار دیگه که تو این مرخصی دوست دارم انجام بدم دیدن چندتا فیلم و سریال و خوندن چندتا کتاب غیردرسیه.
فکر کنم تا اینجا این کارا حداکثر دو هفته زمان لازم داشته باشن.
یه هفته رو هم اختصاص میدم به برگردوندن اون هزارتا پستِ ازدسترفته به بلاگفا. همه رو بهصورت پیدیاف و اینوریدر دارم ولی دوست دارم به وبلاگم هم برگردونم و خب باید تکتک این کارو انجام بدم و از اول عکسا رو آپلود کنم و تگ کنم و...
هفتۀ پایانی رو هم میرم سفر. چون گفتی محدودیت مالی نداری هوایی میرم که سریعتر برسم و هر وعده از غذای هفتۀ آخرو با یکی از دوستام در اقصی نقاط دنیا میخورم. شام آخرم میام کانادا خدمت شما :))
1
همین که خدا رو شکر خانوادگی از کرونا جستین خودش دلیلی میتونه باشه برا خوشحالی🙂